آداب و سبک زندگی اسلامی

آداب و سبک زندگی اسلامی. احمد حسین شریفی

فهرست مطالب

مقدمه ۱۳

پیشگفتار ۱۴

فصل اول: معناشناسی آداب و سبک زندگی ۱۷

آداب ۱۷

مصادیق و انواع آداب ۱۹

اهمیت آداب و آثار اجتماعی آن ۲۰

آداب و فقه ۲۴

موانع تأدب و عوامل ادب‌گریزی ۲۶

فهرست مطالب

مقدمه 13

پیشگفتار 14

فصل اول: معناشناسی آداب و سبک زندگی 17

آداب 17

مصادیق و انواع آداب 19

اهمیت آداب و آثار اجتماعی آن 20

آداب و فقه 24

موانع تأدب و عوامل ادب‌گریزی 26

سبک زندگی 27

ویژگی‌های سبک زندگی 29

عوامل ایجاد سبک زندگی 32

دین و سبک زندگی 33

تحول در سبک زندگی 35

خلاصة فصل 41

پرسش‌ها 45

مسائلی برای گفتگو و مباحثه 45

منابعی برای مطالعه 46

فصل دوم: مباحث بنیادین 47

توحید و سبک زندگی اسلامی 47

انسان‌شناسی اسلامی و سبک زندگی 49

حقیقت انسان 50

هدفمندی زندگی انسان 51

تأثیر رفتارهای انسان در رسیدن به هدف 51

قرب الهی به عنوان کمال نهایی انسان 53

معنای قرب الهی 54

عبادت به عنوان راه تقرب 56

رعایت اعتدال در امر دنیا و آخرت 57

رابطة ظاهر و باطن 61

خلاصة فصل 66

پرسش‌ها 68

مسائلی برای گفتگو و مباحثه 69

منابعی برای مطالعه 70

فصل سوم: سبک زندگی اسلامی در اوقات فراغت 71

منظور از اوقات فراغت 71

ویژگی‌های اوقات فراغت 73

اهمیت اوقات فراغت 74

زمانی برای فرهنگ‌سازی 74

فرصتی برای ایجاد اشتغال 75

زمان‌شمولی و فردشمولی 75

تهدیدی برای سلامت اخلاقی جامعه 76

اوقات فراغت و کارکردهای آن 77

اوقات فراغت در آیات و روایات 78

ضرورت استفادة بهینه از وقت 79

چگونگی گذران اوقات فراغت 82

تفریح 83

مسافرت و گردشگری 85

صله ارحام 87

عبادت خداوند 88

حسابرسی نفس 89

خلاصة فصل 91

پرسش‌ها 94

مسائلی برای گفتگو و مباحثه 95

منابعی برای مطالعه 96

فصل چهارم: سبک زندگی اسلامی در شادی و نشاط 97

تعریف شادی 97

مطلوبیت فطری شادی 101

ارتباط سبک شادی با باورها و ارزش‌ها 103

جایگاه شادی در سبک زندگی اسلامی 105

ادخال سرور در دل برادران مؤمن 106

شادی‌های پسندیده‌ 110

شوخی 111

شادی به هنگام شادی اولیاء 114

دیدار برادران ایمانی 114

شادی ترک شادی 114

کار نیک 115

اطاعت از خدا 116

معرفت خدا 117

شادی‌های ناپسند 118

شادی در برابر مصیبت‌دیده 118

شادی از گرفتارهای دیگران 119

شادی با ثروت و مقام 120

شادی از راه گناه 121

شادی‌های لهوی 122

خلاصة فصل 123

پرسش‌ها 125

مسائلی برای گفتگو و مباحثه 126

منابعی برای مطالعه 126

فصل پنجم: سبک زندگی اسلامی در روابط دختر و پسر 127

سبک زندگی در ارتباط با نامحرم 127

نگاه 128

زدودن زمینة شهوت‌رانی 128

آسودگی خاطر 129

چشیدن طعم ایمان 129

گفتگو 130

به کارگیری محتوای پسندیده 130

پرهیز از شوخی با نامحرم 131

پرهیز از فروتنی در گفتگو 132

اختصار و اکتفا به حد ضرورت 132

موقعیت حضور 133

پرهیز از خلوت کردن با نامحرم 133

حریم گرفتن نسبت به جنس مخالف 134

پوشش و آرایش 135

رعایت حجاب کامل 135

پرهیز از آرایش 136

تماس بدنی 137

روابط دختر و پسر 137

انگیزه‌های ارتباط 138

پیامدهای ارتباط 139

پیامدهای مثبت 139

پیامدهای منفی 140

خلاصة فصل 145

پرسش‌ها 146

مسائلی برای گفتگو و مباحثه 147

منابعی برای مطالعه 148

فصل ششم: سبک زندگی اسلامی در مهار غریزه جنسی 149

مقدمه 149

روش‌های مهار غریزة جنسی 151

روش تحمیل به نفس 151

مناسک عبادی 152

پرهیز از شنیدن موسیقی‌های تحریک کننده 153

پرهیز از غذاهای محرِّک 153

رعایت سبک زندگی اسلامی در نگاه و گفتگو با نامحرم 154

روش تذکر(یادآوری) 154

یاد خدا 154

یاد نعمت‌های الهی 155

یاد مرگ 156

یاد معاد 157

روش تغییر موقعیت 157

ترک مجلس گناه 158

اجتناب از خلوت گزینی با نامحرم 159

اتخاذ موقعیت مناسب 160

روش دعا 161

دعا برای درخواست همسر 161

دعا برای حفظ پاکدامنی 161

روش استعاذه 162

روش تقویت بینش 164

باور به حضور در محضر خداوند 164

آگاهی در مورد پیامدهای شهوت رانی 166

مهار فکر و خیال 167

خلاصة فصل 169

پرسش‌ها 171

مسائلی برای گفتگو و مباحثه 172

منابعی برای مطالعه 173

فصل هفتم: آداب و سبک زندگی اسلامی در علم آموزی 174

جایگاه دانش و دانش‌اندوزی در آیین اسلام 174

الگوی اسلامی در جستجوی دانش 178

جستجوی دانش، وظیفه‌ای فراگیر 178

جستجوی دانش و تعالی معنوی 179

دانش و مسئولیت اجتماعی 180

جستجوی دانش در سایة استاد وارسته 182

الگوی اسلامی تعامل دانشجو و استاد 183

فروتنی در برابر استاد 184

گوش دادن فعال 187

پرسش و پرسش‌گری 189

یادداشت برداری از مطالب استاد 192

خلاصة فصل 194

پرسش‌ها 196

مسائلی برای گفتگو و مباحثه 197

منابعی برای مطالعه 197

فصل هشتم: سبک زندگی اسلامی در ارتباط با دیگران 198

اهمیت و جایگاه 198

ابزاری بودن ارزش معاشرت 200

انواع معاشرت 203

معاشرتهاى انسانى 203

معاشرتهاى آیینى 203

معاشرتهاى اجتماعی 204

معاشرتهاى دوستانه 208

معاشرتهاى خانوادگى 211

معیارهای کلی معاشرت 212

هر چه براى خود می‌پسندى براى دیگران هم بپسند 212

مدارا با دیگران 214

ظلم‌ستیزی و اهتمام به امور همة مردم 217

تلاش در جهت اصلاح میان مردم 221

امر به معروف و نهى از منکر 223

خلاصة فصل 228

پرسش‌ها 231

مسائلی برای گفتگو و مباحثه 232

منابعی برای مطالعه 233

فصل نهم: سبک زندگی اسلامی در روابط خانوادگی 234

اهمیت و جایگاه خانواده 234

خانواده و تأمین نیازهای انسان 236

سبک زندگی اسلامی در معاشرت‌های خانوادگی 237

رعایت اصول و ارزش‌ها در انتخاب همسر 237

اصالت خانوادگی 239

پارسایی و دین‌داری 240

آرستگی‌ به فضایل اخلاقی 241

ارکان استحکام خانواده 242

مسؤولیت‌پذیری اعضای خانواده 244

رعایت حقوق متقابل 248

امنیت روانی در خانواده 249

حل عاقلانه و عادلانة اختلافات 251

ارتباطات محبت‌آمیز 255

انس با والدین 258

احسان به والدین 259

تذکر چند نکته: 261

تلاش در جهت تأمین معاش 263

خلاصة فصل 264

پرسش‌ها 267

مسائلی برای گفتگو و مباحثه 268

منابعی برای مطالعه بیشتر 269

فصل دهم: سبک زندگی اسلامی در کسب و کار 270

اهمیت و جایگاه 271

ستایش کار و کارگر 273

سرزنش بیکاران 274

ارزشمندی اشتغال دائمی 277

کار در سیرة اولیاى دین 278

نقش کار در تربیت و بهداشت روانى 279

کار و احساس شخصیت 280

آداب اسلامی کسب و کار 281

نیت الهی داشتن 282

خوب کار کردن: کیفیت کار 284

ملاحظات تعالی‌جویانه در کسب و کار 284

کسب روزی حلال 286

کسب و کار و دوستی خداوند 287

آسیب‌شناسی اخلاقی کسب و کار 287

افراط در کسب و کار 289

نگاه صرفاً سودجویانه به کسب و کار 289

رابطه اخلاق و معیشت 290

خلاصة فصل 294

پرسش‌ها 296

مسائلی برای گفتگو و مباحثه 297

منابعی برای مطالعه 297

فهرست منابع 298

مقدمه

ماه مبارک رمضان، ماه خدا و ماه همه کسانی است که رنگ خدایی شدن را در سر می پرورانند، ماه میهمانی دوست، ماه نزول زبور و تورات و انجیل، ماه نزول معجزه جاوید، قرآن کریم.

در این ماه بر سر سفره ای می نشینیم که سراسر نور و غفران و لطف خداوند است، در این ماه نفس کشیدن، تسبیح الهی و دعا مستجاب است.

ماه افطار و سحر، ماه احیا و شب‌های قدر، ماه زیباترین و ماندگارترین خاطره های دانشجویان در مسجد و خوابگاه است. ولی وقتی به یاد می آوریم این ماه عزیز تا چندین سال دیگر در تابستان و تعطیلی کلاس‌هاست، دل هایمان پر از اندوه می شود. این حسرت و اندوه وقتی دوچندان می شود که در اعمال شب قدر می خوانیم بهترین اعمال در شب قدر کسب علم است، با مدرسه و دانشگاه تعطیل و دور شدن از فرهیختگان و اساتید و محیط علمی به راستی چگونه این بهترین اعمال را انجام دهیم؟!

این ها بخشی از دغدغه های مسئولان نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری بود تا طرحی نو به نام «ضیافت اندیشه» دانشگاهیان برگزار شود.

در این طرح علاوه بر زنده شدن و استمرار همه آن خاطره های شیرین، بهتر از سال های گذشته فرصت خواهیم کرد که با معارف بلند دین آشناتر شویم و از محضر اساتید فرهیخته بهره گیریم.

البته مسائل آموزشی فقط بخشی از برنامه های این طرح خواهد بود و استفاده از برنامه های متنوع معنوی و مهارتی، از مهمترین انگیزه های اجرای این طرح است.

«طرح ضیافت اندیشه» در ماه مبارک رمضان، فرصتی نورانی برای رشد و بالندگی شما عزیزان دانشجو فراهم آورده است، با شرکت در برنامه های آموزشی و معنوی آن، نقطه عطفی برای خود رقم زده و زاد و توشه ای برای مسیر زندگی برچینید.

لازم به ذکر است که جزوه های آموزشی این طرح توسط گروه های علمی و اندیشمندان حوزه و دانشگاه نگاشته شده است و سعی شده است که مطالب مفید و مهمی در حوزه دین برای شما عزیزان تدوین گردد.

آنچه پیش رو دارید حاصل هم فکری و بهره مندی از آثار قلمی اساتید متعددی در گروه های ذیل می باشد:

 گروه قرآن و متون اسلامی با مدیریت استاد فتح الله نجارزادگان.

 گروه اخلاق و سبک زندگی با مدیریت استاد احمدحسین شریفی و همفکری و همکاری اساتید محترم: عالم‌زاده نوری، فصیحی و حسین‌خانی.

 گروه انقلاب اسلامی با مدیریت استاد محمدجواد نوروزی و همفکری و همکاری اساتید محترم: محمدجواد ارسطا، داود رنجبران و علیرضا محمدی.

ضمن تشکر و قدردانی از همه بزرگواران دوام توفیقات این عزیزان را جهت خدمت بیشتر به مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و ارتقاء فرهنگ دینی جامعه به خصوص دانشگاهیان از خداوند متعال مسئلت داریم.

بر آنیم انشاءاللَّه طرح هایی از این دست، با همراهی شما عزیزان تداوم یابد و کاستی های آن با پیشنهادات و نظرات شما برطرف گردد.

معاونت مطالعات راهبردی نهاد

پیشگفتار

بحث از سبک زندگی و آداب اسلامی در عرصة زندگی فردی و اجتماعی، از مباحث بسیار ضروری جامعة کنونی ما است. ارکان اصلی شکل‌دهی به هویت اجتماعی یک جامعه عبارتند از: باورها (= جهان‌بینی)، ارزش‌ها (= ایدئولوژی) و سبک زندگی (= نظام ترجیحات رفتاری). تمایزات و تفاوت‌های جوامع مختلف نیز به همین سه مؤلفة عمده بازگشت می‌کند. لایة رویین و آشکار هویت یک جامعه، سبک زندگی آن است. هر جامعه‌ای زمانی می‌تواند ثمره و محصول جهان‌بینی و ایدئولوژی خود را به دیگران نشان دهد که سبک زندگی او متناسب با باورها و ارزش‌هایش شکل یافته باشد. جامعة کنونی ما متأسفانه نتوانسته‌ است میان باورهای بنیادین و ارزش‌های اصیل اسلامی از یک طرف و سبک زندگی خود در حوزه‌های مختلف اجتماعی، ارتباطی معنادار و وثیق ایجاد کند! سبک زندگی ما در بسیاری از موارد متأثر از آداب و رسوم غیر اسلامی و به یک معنی ضد اسلامی است. علل این گسست و شکاف میان ارزش‌ها و سبک زندگی در جای خود قابل بررسی است؛ اما به نظر می‌‌رسد مهم‌ترین عامل آن عامل شناختی است. یعنی بسیاری از افراد جامعه چون آگاهی لازم از آداب و سبک زندگی اسلامی ندارند، به همین دلیل در شیوة رفتاری و سبک سلوکی خود آنها را به کار نمی‌گیرند.

غفلت از مسألة سبک زندگی می‌تواند خسارت‌های جبران‌ناپذیری بر پیکرة جامعه وارد کند. وقتی مردم نتوانند میان شیوة زندگی خود و باورها و ارزش‌های‌شان ارتباط برقرار نمایند، بعد از مدتی ممکن است دست از باورها و ارزش‌های خود نیز بشویند و آنان را ناکارآمد تلقی کنند! و برای اینکه توجیهی برای سبک زندگی غیر اسلامی خود داشته باشند، باورها و ارزش‌های اسلامی را زیر سؤال ببرند و مثلاً آنها را ناظر به گذشته و مربوط به جوامع غیر پیشرفته بپندارند! و بدین ترتیب از اساس دست از اسلام و باورهای خود بشویند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُن ؛ سپس، سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و پیوسته آن را مسخره می‌نمودند.» گناه به یک معنا ملازم با انحراف در سبک زندگی است: انحراف در نوع خوراک، نوشیدنی‌، پوشاک، موسیقی، معماری، آرایش، دکوراسیون و امثال آن. قرآن می‌فرماید گناه به صورت تدریجی و آرام آرام موجب تکذیب آیات الهی و تمسخر آنها خواهد شد!

سخنی دربارة کتاب حاضر

خدای بزرگ را سپاسگزارم که توفیق ویژه‌اش را نصیب این بنده کرد تا به رغم بضاعت ناچیز، با همکاری مخلصانة برخی از دوستان گرانمایه‌ام، کتاب آداب و سبک زندگی اسلامی را به یکی از بهترین و عزیزترین اقشار این جامعه، یعنی دانشجویان، تقدیم کنم. امیدوارم لطف الهی بر این قلم افزون شده و ضعف‌ها و کمبودهای معنوی و عملی او را در تأثیرگذاری این کتاب دخالت ندهد. کتاب حاضر کوشیده‌ است آداب و سبک زندگی اسلامی در برخی از مهم‌ترین ابعاد زندگی اجتماعی را با استناد به آیات و روایات تبیین نماید. بدین منظور بعد از طرح برخی از مباحث مفهوم‌شناسی و مبانی اعتقادی، به توضیح سبک زندگی اسلامی در حوزه‌های «اوقات فراغت»، «شادی و نشاط»، «روابط دختر و پسر»، «مهار غریزة جنسی»، «علم‌آموزی»، «ارتباط با دیگران»، «روابط خانوادگی» و «کسب و کار» پرداخته است.

در بخش‌هایی از این کتاب از همکاری مخلصانة برخی از دوستان گرانمایه‌ام استفاده برده‌ام. بن‌مایة اصلی فصل اول با عنوان «معناشناسی آداب و سبک زندگی» و همچنین قسمت‌هایی از فصل دوم با عنوان «مباحث بنیادین» محصول قلم جناب حجة الاسلام و المسلمین محمد عالم‌زاده نوری است. فصل‌های پنجم و ششم با عنوان «سبک زندگی اسلامی در روابط دختر و پسر» و «سبک زندگی اسلامی در مهار غریزة‌جنسی» نیز محصول قلم جناب حجة الاسلام و المسلمین هادی حسین‌خانی، معاونت محترم تهذیب و اخلاق حوزة علمیة قم، است. جناب حجة‌ الاسلام مهدی فصیحی نیز نقشی بارز در شکل‌گیری فصل «سبک زندگی اسلامی در علم‌آموزی» داشته‌اند.

همچنین بر خود لازم می‌دانم از همة عزیزانی که در به انجام رسیدن این اثر دخالت داشتند صمیمانه سپاسگزاری کنم. به ویژه از اساتید ارجمند حجج اسلام آقایان دکتر رنجبران، قنادی، مستشاری و واعظی که با تشویق‌ها و پیگیری‌های متواضعانه و دلسوزانة خود و همچنین با تذکر نکات علمی لازم بنده را در انجام این کار مصمم‌تر کردند. همچنین از برادر عزیزم جناب محمد شریفی که علیرغم مشغلة فراوان، زحمت ویرایش این متن را بر عهده گرفتند و چند شبانه‌روز خود را به ویرایش این اثر اختصاص دادند صمیمانه تشکر کنم. ایشان افزون بر ویرایش متن، برخی نکات علمی را نیز گوشزد کردند که در جهت بهبود نوشتار مفید بود.

امیدوارم خوانندگان گرامی و اساتید ارجمند، ما را از راهنمایی‌های خود محروم نکنند و تذکرات آنان بتواند در ویراست‌های بعدی بر غنای این اثر بیافزاید.

احمدحسین شریفی – 27 رجب سال 1433

سالروز مبعث پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم)

برابر با 29 خرداد 1391

فصل اول

معناشناسی آداب و سبک زندگی

با توجه به اینکه محور اصلی کتاب، مباحث مربوط به آداب و سبک زندگی اسلامی در حوزه‌های خاصی از زندگی اجتماعی است، بنابراین پیش از هر چیز لازم است دو مفهوم مهم و کلیدی «ادب» و «سبک زندگی» و ارتباط آنها با فقه و اخلاق و به طور کلی دین را توضیح دهیم. عوامل و موانع آنها را تبیین کنیم. به‌همین دلیل، نخستین فصل این مجموعه را به بررسی مفهومی پیرامون ادب و سبک زندگی اختصاص می‌دهیم.

آداب

ادب را «ظرافت‌ و زیبایی» یک رفتار تعریف کرده‌اند؛ هیأت نیکویی که شایسته است رفتار مطابق آن باشد. مانند آداب غذا خوردن و خوابیدن، دعا و نماز خواندن، معاشرت، زیارت و ازدواج. این خصلت‌های شایسته موجب حُسن یا کمال رفتار می‌شوند. البته این معنا از ادب تنها در رفتارهای مشروع تحقق دارد؛ وقتی در باب آداب سخن می‌گوییم در واقع اصل عمل را توصیه می‌کنیم و یا دست‌کم روا می‌شماریم؛ بنابراین ادب در رفتارها و کارهای شنیع یا ممنوع مانند می‌گساری، تجاوزگری، خیانت و دروغ، معنا ندارد. همچنین روشن است که این معنا تنها در جایی است که یک رفتار را بتوان به گونه‌های مختلفی ـ زشت و زیبا، کامل و ناقص ـ انجام داد.

زیبایی و شایستگی که در تعریف ادب قید شده، در جوامع گوناگون، متفاوت است. به همین جهت آداب جوامع گوناگون، متفاوت می‌باشد. به صورتی‌که یک امر عادی در یک جامعه، در جامعه‌ای دیگر شنیع و مذموم به شمار می‌رود؛ مثلاً در جامعه مسلمان هنگام دیدار، به یکدیگر سلام می‌گویند؛‌ در حالی‌ که در برخی از جوامع به جای سلام، کلاه را از سر خود بر می‌دارند و یا دست خود را به گونة خاصی در کنار سر خود می‌گذارند. یا آداب ملاقات با نامحرم در امت اسلامی با امت‌های دیگر، بسیار متفاوت است.

ممکن است کسانی از اخلاق (ملکات پایدار روحی) و آداب، برداشت یکسانی داشته باشند؛ اما از آنچه گذشت روشن می‌شود که اخلاق، زیبایی جان و آداب، زیبایی رفتار است. یعنی اخلاق به صفات درونی و آداب به رفتارهای ظاهری اختصاص دارد. آداب معمولاً ظرف ظهور اخلاق است. به همین جهت، تخلف از آداب نسبت به تخلف اخلاقی، در میان مردم زشتی کمتری دارد. اظهار جهل به حکم اخلاقی، پذیرفتنی نیست. مثلاً، اگر کسی دروغ بگوید و ادعا کند «من نمی‌دانستم دروغ‌گویی بد است.» مردم سخن او را نمی‌پذیرند و عذر او را موجه نمی‌دانند؛ برخلاف آداب که اظهار جهل دربارة آن از سوی مردم پذیرفتنی‌تر به شمار می‌رود. همچنین مسائل اخلاقی در میان فرهنگ‌های گوناگون، ثابت و تغییرناپذیر است؛ اما بسیاری از آداب اجتماعی قابل تغییر و نسبی است. به بیان دیگر، آداب تعین و تجسد خارجی اخلاق است و مصادیق متنوع و جایگزین‌پذیر دارد. یعنی هرگز نباید از اخلاق صرف نظر کرد و همواره باید بدان ملتزم بود. اما از برخی آداب می‌توان به شرط جایگزینی دست برداشت. به این ترتیب گزاره‌های حاکی از رفتارهای ارزشی فرازمانی و فرامکانی، ناظر به اخلاق و گزاره‌های حاکی از رفتارهای ارزشی زمان‌مند و مکان‌مند، ناظر به آداب هستند. آداب در جوامع و گروه‌های مختلف اشکال متفاوتی دارد. آداب می‌تواند مربوط به طبقه یا گروه خاصی باشد؛ مثل آداب ثروتمندان یا پزشکان در حالی‌که اخلاق فراگیر و عمومی است و به طبقه‌ای یا صاحبان پیشه‌ای اختصاص ندارد.

مصادیق و انواع آداب

می‌توان آداب را به اعتبار خاستگاه‌های آن به آداب دینی و غیردینی تقسیم کرد. آداب دینی یا مستقیماً مستند به نصوص دینی هستند و یا اهل ایمان، آنها را بر اساس فهم خود از دین و با الهام از منابع دینی ابداع کرده و خود را مقید به مراعات آنها می‌دانند و آداب غیردینی، آدابی هستند که پیدایش و رواج آنها ریشه در ویژگی‌های منطقه‌ای، نژادی، تاریخی، صنفی، جنسی و امثال آن دارد. به عنوان مثال، سعی در زودتر سلام کردن، جواب سلام را کامل‌تر ادا کردن، برگزاری جشن عبادت و نشستن در اولین جای خالی هنگام ورود به مجلس از آداب دینی است.

همچنین آداب را می‌توان به فردی و اجتماعی تقسیم کرد. اگر در رعایت ادب، کسی جز فاعل آن حضور نداشته باشد ادب، کاملاً فردی است؛ مانند آداب نماز خواندن و خوابیدن. اما اگر رعایت ادب به شرط حضور دیگران باشد ادب اجتماعی است؛ مانند آداب معاشرت و ازدواج.

شیوة تغذیه، خودآرایی (نوع پوشش و ظواهر)، بهداشت و سلامت، معاشرت (سلام، مصافحه، نشست و برخاست، گفتگو و…)، نمونه‌هایی از آداب هستند.

اهمیت آداب و آثار اجتماعی آن

آداب اسلامی نماد ظاهری اسلام است. مسلمان بودن با انجام هر گونه رفتاری قابل جمع نیست. یعنی آنگاه که به ارزش‌های اسلامی سر تسلیم فرود می‌آوریم، دیگر هر گونه رفتار یا ظاهری را نمی‌توانیم برای خود انتخاب کنیم. آداب اسلامی آن گونه ظاهری است که با اعتقادات و ارزش‌های اسلامی سازگار است و نمود خارجی توحید نظری و توحید عملی می‌باشد. می‌توان به وجهة اجتماعی آن هم نظر دوخت. وقتی یک امت به آداب خاصی ملتزم باشد ساخت اجتماعی متناسب با اعتقادات و ارزش‌های خود را نیز پدید می‌آورد. مثلاً در جامعه‌ای که ارزش‌های اسلامی نهادینه شده باشد و بندگی پروردگار فراگیر گشته تبلیغ کالاهایی که حرص و دنیاطلبی را بیفزاید ناهنجار دیده می‌شود و مجالی نمی‌یابد.

چگونگی رفتار ظاهری انسان نمادی است از نوع تفکر و علاقه او. رفتارهایی که از هر کس سر می‌زند به نوعی او را به دیگران ـ و حتی به خود ـ معرفی می‌کند. احوال درونی او را آشکار می‌سازد و باورها و پسندهای او را می‌نمایاند. مثلاً پیراهن مشکی شیعیان در ایام عزای اهل بیت علیهم السلام، عشق و علاقة عمومی آنان را به خاندان پیامبر و اعتقادشان را به این فرهنگ، بیان می کند. از این رو، این احوال ظاهری اگر میان کسانی مشترک باشد نشان از همفکری و قرابت آنان دارد و اگر در ظاهر افراد و نوع زندگی آنان تفاوتی باشد، می‌توان حدس زد که در نگاه و ارزش‌های آنان نیز احتمالاً تفاوت‌هایی وجود دارد. لباس هر انسان پرچم کشور وجود اوست، پرچمی است که او بر سر در خانة وجود خود نصب کرده است و با آن اعلام می کند که از کدام فرهنگ تبعیت می کند. همچنان که هر ملتی با وفاداری و احترام به پرچم خود، اعتقاد خود را به هویت ملی و سیاسی خود ابراز می کند هر انسان نیز مادام که به یک سلسله ارزش ها و بینش ها معتقد و دلبسته باشد لباس متناسب با آن ارزش ها و بینش ها را از تن به در نخواهد کرد.

بر این اساس، تغییری که در شکل و ظاهر انسان ها رخ می دهد، نشان از طوفانی درونی دارد که بر افکار و امیال آنان اثر گذاشته است. لباس انسان در نگاه نخست، شأنی از ظواهر اوست و جلوة بیرونی شخصیت او به شمار می رود، اما در نگاه دقیق، پیوندی ناگسستنی با باطن او دارد و پرده ای از واقعیات درون او را می نمایاند. لباس نه تنها تحت تأثیر فرهنگ جامعه است که معرف شخصیت تک تک افراد جامعه نیز هست، و البته میان شخصیت افراد و فرهنگ عمومی جامعه نیز ارتباطی قوی وجود دارد. در جامعه ای که ارزش های والای معنوی و انسانی، بی اعتبار باشد و عالم درون انسان، حیثیت و معنایی مستقل از نمایش ها و جلوه های بیرونی نداشته باشد، قهراً شخصیت انسان به کلی بر پایة توجه دیگران و اظهار نظر آنان دربارة وی، شکل می گیرد و پیداست که افراد در چنین جامعه ای سعی می کنند با هر وسیله و از جمله با لباسی که به تن می کنند، برای خود نوعی تشخص و تعین ایجاد کنند. مد و تغییرات بی شمار و بی دلیلی که همواره در لباس رخ می دهد، چنین زمینه ای در ضمیر و روان افراد دارد.

گفتیم آداب اسلامی نماد ظاهری اسلام است. هر نمادی علاوه بر اینکه معنا و مفهوم خود را می نمایاند، درجة حضور و حیات آن معنی را در جامعه بیان می کند. التزام مسلمانان به احکام و آداب شرعی، اعلام حضور اسلام و حیات آن در جامعه و نیز توسعه دهندة فکر و ایده و فرهنگ اسلامی خصوصاً برای نسل های آینده است. نماز یک مسلمان و همة آداب و جلوه‌های ظاهری رفتار او یادآور فرهنگ اسلامی و تبلیغ غیر مستقیم اندیشة توحیدی است. بنابراین نباید التزام به آداب را به ظاهرگرایی یا جزئی‌نگری متهم ساخت. بلکه با توجه به آثار تربیتی و فرهنگی فراوان این جلوه‌های رفتاری باید پای‌بندی به آن را بیشتر کرد.

دنیای غرب نیز با توجه به اهمیت فراوان آداب و به منظور انتشار فرهنگ و آداب و سبک زندگی مورد قبول خود چند تلاش عمده را انجام می دهد:

1. یگانه، منحصر به ‌فرد، جذّاب و در عین ‌حال گریزناپذیر نشان‌ دادن فرهنگ و زندگی مدرن و غربی و تبلیغ عناصر قوّت و جذّابیت‌ها و امکانات پنهان و آشکار آن؛

2. تضعیف و ناکارآمد نشان دادن فرهنگ‌های خاص و بومی دیگر،‌ به ویژه فرهنگ اسلامی، از طریق تحقیر زندگی سنتی و تخریب نمادها و اسطوره‌های آن؛

3. دعوت به جایگزین ‌ساختن آداب، سبک‌ها و شیوه‌های زندگی مدرن به جای اشکال فرهنگ سنتی و اسلامی.

به هر حال، با توجه به اهمیت آداب و نمادها و توانایی ویژة آداب و سبک‌های زندگی در انتقال باورها و ارزش‌ها، تلاش برای (1) اظهار آداب و ابراز شعایر، (2) بزرگ‌داشت آنها و (3) محافظت از آنها، ضروری است. از طرف دیگر، موضع گیری در مقابل سنت های باطل و اندیشه های نادرست مقتضی تحقیر، تحریف و یا از بین بردن نشانه های آن است. توصیه به از بین بردن هیاکل عبادت مثل بت و صلیب، اقدام حضرت موسی(علیه‌السلام) در به آتش کشیدن گوسالة سامری و به دریا ریختن خاکستر آن و تخریب مسجد ضرار توسط پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) نمونه هایی از این موارد است. استفاده از آداب و نمادهایی که متعلق به فرهنگ باطل است، تبلیغ و تقویت آن فرهنگ و اعلام حیات و حضور آن در جامعه است. ما با استفاده از این آداب عضویت خود را در آن اندیشه و وفاداری خود را نسبت به آن اعلام می کنیم و جزو لشکریان آن محسوب می شویم. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) به امت خود سفارش می فرمودند:

وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْیَهُود؛

ظاهر خود را مانند قوم یهود مگردانید.

از ثمرات مهم تأدب به آداب اسلامی، رشد ارزش‌های انسانی است. به طور کلی رعایت آداب اجتماعی باعث ایجاد روابط پایدارتر، عمیق‌تر، صمیمی‌تر، شیرین‌تر و مؤثرتر میان افراد جامعه می‌گردد. یکسان بودن رویه‌ها در جامعه، انس و تفاهم بیشتری میان افراد پدید می‌آورد. مثلاً سلام سرآغاز رواج الفت و محبت است. اگر این ادب را از میان برداریم زمینه بسیاری از پیوندهای اجتماعی برداشته خواهد شد. تأدب به هر یک از آداب اسلامی، انسان را در نظر دیگران، زیبا و آراسته می‌کند؛ گویی انسان با تأدب به هر ادبی، لباسی جدید بر تن می‌کند؛ امیر مؤمنان علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: «الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَة؛ آداب، زیورهاى نوین- جان و تن- است.»

به این ترتیب تأدب به آداب اسلامی، دیگران را جذب می‌کند و بستر خوبی برای الگوسازی عملی، امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح جامعه فراهم می‌سازد. انسان از راه تأدب به آداب پسندیده، قدر و قیمتی بالاتر پیدا می‌کند و مورد احترام قرار می‌گیرد. همین امر باعث می‌شود که در معرض مسئولیت‌های بزرگ‌تری قرار گیرد. در حالی که به فرمودة امام علی(علیه‌السلام):

لَا یَرْأَسُ مَنْ خَلَا عَنِ الْأَدَبِ وَ صَبَا إِلَى اللَّعِب ؛

انسان خالی از ادب و بازی‌گوش به ریاست نمی‌رسد.

آداب و فقه

مباحث فقهی ـ آدابی عهده‌دار تنظیم ظاهر زندگی و لایه بیرونی زندگی فرد است. صورت‌بندی لایة ظاهر زندگی بر اساس مبانی و اصول معنوی اسلام آداب زندگی اسلامی را پدید می‌آورد. الگوی زندگی دینی چهرة عینی، تفصیلی و جامع دستورات دینی است که این چهره معمولاً رغبت بیشتری برمی‌انگیزد و با پذیرش بیشتری در جامعه مواجه می‌شود. از این رو در تبلیغ دین نیز می‌توان از این رویکرد استفاده کرد. آداب اسلامی در علم فقه و علم اخلاق منعکس شده است. علم فقه علاوه بر بیان واجبات و محرمات،‌ بیان مستحبات و مکروهات را نیز بر عهده دارد و به موضوع آداب هم پرداخته است. اخلاق نیز بسیاری از آداب را در خود دارد. البته انتظار می‌رود آداب به تناسب گسترش زندگی ما در این عصر و روزگار، توسعه یابد و کلیات اخلاقی به صورت دستورالعمل‌های کاربردی درآید و به چگونگی تجسد خارجی آنان خصوصاً در عصر جدید تصریح شود. مثلاً چگونگی تحقق خارجی زهد، سخاوت، احسان، مردانگی و شفقت را در دنیای جدید باید معلوم کرد.

نکته‌ای که باید به طور جد مورد توجه قرار گیرد این است که گاهی نظر دین را در باب حلال و حرام یا مجاز و ممنوع یک فعل جویا شویم و گاهی هم می‌خواهیم بدانیم که آیا دین به چنان فعلی توصیه کرده است یا نه. بنابراین، نباید دستورات دینی و خواسته‌های دینی را در حلال و حرام شرعی منحصر کرد. به بیان دیگر، اگر فرض کنیم موضوعی قطعاً از نظر فقهی حلال است باز هم مجال پرسش از خوبی و بدی آن باقی است. هنجارهای قابل توصیه و باید و نباید‌های اخلاقی و آدابی، فراتر از حلیت و حرمت است. به جهت آنکه جواز فقهی اعم از جواز اخلاقی است. به این ترتیب، پاسخ فقهی برای یک موضوع که مرز حلال و حرام را روشن می‌گرداند، پایان بررسی اسلامی آن و به معنای کفایت مذاکرات نیست. مثلاً از نظر فقهی حد واجب شرعی پوشش برای مردان، یک لباس کوچک ساتر عورتین است. اما آیا می‌توان این گونه لباس پوشیدن را توصیه و به صورت فرهنگ عمومی ترویج کرد؟ این نشان می‌دهد که در مقام فرهنگ‌سازی و جامعه‌سازی باید از مرزهای فقهی به سوی کانون اخلاق تعالی پیدا کرد و نظام آداب یا توصیه‌ها و ارزش‌ها را ترویج کرد.

گویا رفتارهای انسان مسلمان در مجموعه‌ای از انتخاب‌ها، محدود به حداقل و حداکثری است که مسلمان در حرکت میان این کف و آن سقف مختار است؛ اما توصیه شده همواره از کف فاصله بگیرد و خود را به سطح بالا نزدیک گرداند. مانند اینکه نمره قبولی دانش‌آموز در مدرسه میان ده و بیست قرار دارد. اما نمره ده کف توقع از او است. هر چه دانش آموز به بیست نزدیک‌تر باشد موفق‌تر و خواستنی‌تر است. در واقع نمره ده مورد رضایت نیست و به ناچار پذیرفته می‌شود.

در شریعت اسلام نیز بعضی از امور حلال‌اند. اما حلالی که نباید آن را مرتکب شد. حلالی که به فاصله گرفتن از آن توصیه می‌شود و تنها در شرایط خاص و از سر ناچاری به آن رضایت داده می‌شود. زندگی مسلمان باید مورد رضایت حداکثری خدا باشد نه اینکه تنها از خشم خدا دور ماند. بر خلاف این دستور روشن، برخی افراد به بهانه «مگر حرام است؟» به حداقل‌ها اکتفا کرده و هر حلالی را مرتکب می‌شود و به این ترتیب از مطلوبیت‌های شرعی فاصله زیادی گرفته است. شاید تفاوت تعبیر این دو آیه ناظر به همین موضوع باشد:

تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها؛ از مرزهای خدا تعدی نکنید.

تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها؛ به مرزهای خدا نزدیک نشوید.

بسیاری از مصادیق لهو و لغو از نظر فقهی حلال است؛ اما بدان توصیه نمی‌شود. بلکه خدای متعال شرط موفقیت و فلاح مؤمنان را پرهیز از این حلال‌ها دانسته است:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ؛

مؤمنان رستگار شدند؛ کسانی که در نمازشان خشوع دارند و آنها که از لغو و بیهودگى روى گردانند.

برای اسلامی شدن زندگی کافی نیست که از حرام پرهیز شود. ممکن است تمام زندگی از حلال پر باشد مثلاً از صبح تا به شام را به سرگرمی‌های حلال بپردازیم؛ اما زندگی ما اسلامی نباشد. از این جهت در ترسیم سبک زندگی اسلامی نباید صرفاً به دنبال حلال و حرام باشیم؛ بلکه باید به کشف توصیه‌ها و ارزش‌ها اهتمام کنیم.

موانع تأدب و عوامل ادب‌گریزی

یکی از مهم‌ترین عوامل ادب‌گریزی، جهل نسبت به آداب و چگونگی آنها است. شناخت آدابِ عمل، شرط لازم و مقدمه التزام به آن است. عدم درک درست از معنا و کارکردهای مثبت آداب نیز به این موضوع ملحق می‌شود.

کسانی به جهت عدم توجه به آثار مهم پای‌بندی به آداب، از التزام به آن طفره می‌روند. این ادب‌گریزی به جهت پرهیز از صورت‌های کلیشه‌ای و حاصل کهنه پنداشتن یا دست و پا گیر شمردن این قبیل تقیدات است. گمان می‌شود که این التزام با آزادی عمل و خلاقیت انسان منافات دارد و ثمره‌ای جز زندگی کردن در حصار سلیقه دیگران و دست برداشتن از پسند و ذائقه خویش ندارد. اما باید دانست که تقید به آداب، نازله اخلاق و جلوه ظاهری یا صورت بیرونی آن است و به جهت تأثیر و تأثر متقابل میان ظاهر و باطن، امتداد طبیعی اخلاق به شمار می‌رود. شاید به همین خاطر است که در نظام ارزشی اسلام حجم وسیعی از آموزه‌ها به آداب مربوط است. از طریق تقید به آداب و قالب‌بندی رفتار مسیر تربیت بسیار کوتاه و هموار می‌شود. نقش ادب در تربیت چنان است که از تربیت به تأدیب نام برده شده است.

غیرمنطقی بودن برخی از آداب در برخی جوامع و نیازمندی آن به اصلاح نیز، مانع دیگری در التزام به آداب است. این مانع به ویژگی حق‌جویی انسان باز‌می‌گردد که تا صحت و استحکام مطلبی برایش اثبات نگردد بدان تن نمی‌دهد. این مخالفت نه تنها مذموم نیست که پسندیده هم هست.

همچنین یکی از موانع تأدب به آداب دینی، بی‌حوصلگی و راحت‌طلبی است؛ انسان تمایل ندارد به محدودیت‌هایی که مراعات آداب برای او ایجاد می‌کند تن دهد. دل‌بستگی و اشتغال به مشتهیات بیهوده و بازدارنده نیز در همین راستا قرار می‌گیرد.

سبک زندگی

سبک زندگی (Life Style) نظام‌واره و سیستم خاص زندگی است که

به یک فرد، خانواده یا جامعه با هویت خاص اختصاص دارد. این نظام‌واره هندسة کلی رفتار بیرونی و جوارحی است و افراد، خانواده‌ها و جوامع‌ را از هم متمایز می‌سازد. سبک زندگی را می‌توان مجموعه‌ای کم و بیش جامع و منسجم از عملکردهای روزمره یک فرد دانست که نه فقط نیازهای جاری او را برآورده می‌سازد، بلکه روایت خاصی را که وی برای هویت شخصی خویش بر می‌گزیند، در برابر دیگران مجسّم می‌سازد. سبک زندگی کاملاً قابل مشاهده یا قابل استنتاج از مشاهده است. اگر بخواهیم رابطه سبک زندگی را با آداب بیان کنیم باید بگوییم هیئت ترکیبی آداب، یعنی رفتارهای ساده و جلوه‌های ظاهری ما وقتی به صورت یکپارچه در نظر گرفته می‌شود سبک زندگی ما را رقم می‌زند. مصرف، معاشرت، لباس پوشیدن، حرف زدن، تفریح، اوقات فراغت، آرایش ظاهری، طرز خوراک، معماری شهر و بازار و منازل، دکوراسیون منزل و امثال آن، در یک بسته کامل از سبک زندگی ما قرار دارند. این جلوه‌های رفتاری ظهور خارجی شخصیت ما در محیط زندگی و نشانی از عقاید، باورها، ارزش‌ها و علاقه‌های ما است و ترکیب آنها ترکیب شخصیت فردی و اجتماعی ما را می‌نمایاند.

سبک زندگی شامل نظام ارتباطی، ‌نظام معیشتی، تفریح و شیوه‌های گذران اوقات فراغت، الگوی خرید و مصرف،‌ توجه به مد، جلوه‌های عینی شأن و منزلت، استفاده از محصولات تکنولوژیک، نحوة استفاده از صنایع فرهنگی، نقاط تمرکز علاقه‌مندی در فرهنگ مانند دین، خانواده، میهن، هنر، ورزش و امثال آن می‌شود. فهرست رفتارها، نوع چینش آنها، نحوة تخصیص وقت، ضریب‌ها و تأکیدها از جمله متغیرهایی هستند که در شکل‌گیری سبک زندگی دخیل‌اند. مثلاً سبک زندگی ثروتمندان و اشراف، سبک زندگی نظامی‌ها و کشاورزها، سبک زندگی آمریکایی، چینی، ایرانی، سبک زندگی دین‌داران یا حزب اللهی‌ها از لحاظ این متغیرها متفاوت است.

سبک زندگی شکل مدرن گروه‌بندی‌های اجتماعی و منبع هویت انسان است و مانند طبقه یا قومیت به انسان معنی یا حسّ هویت می‌دهد. مثلاً برای فرد مهم است که مانند فلان شخصیت زندگی کند، دیوار خانه‌اش را فلان رنگ کند، یا تفریح خاصی داشته باشد.

ویژگی‌های سبک زندگی

برای دریافت بهتر مفهوم سبک زندگی ویژگی‌های آن را بر می‌شماریم:

نخست: سبک زندگی، ترکیبی از صورت (سبک) و معنا (زندگی) است. رفتاری برآمده از باورها و پسندها و مبتنی بر دیدگاهی مصرّح و آگاهانه یا غیرمصرّح و نیمه خودآگاه در فلسفة حیات است. اینکه شخص زندگی خاصی را آرزو می‌کند یا زندگی خاصی را به مسخره می‌گیرد و به شدت نقد می‌کند، می‌گوید «زندگی یعنی این!»، «خوش به حال فلانی!» نشان دهندة نظام ارزشی او است و در انتخاب سبک زندگی بسیار تأثیرگذار است. سبک زندگی را نمی‌توان از باورها و ارزش‌ها بریده دانست. ظواهر زندگی حاصل آن باورها و پسندها است.

دوم: مجموعة عناصر زندگی وقتی به سبک زندگی تبدیل می‌شوند که به حد نصاب انسجام و همبستگی رسیده و همخوانی و تناسب داشته باشند. مجموعه‌ای در هم از چندین نوع منطق و مدل، سبک زندگی نیست. مثلاً نظام ارتباطی باید با نظام معیشتی، نظام اعتقادی، نظام فرهنگی و نظام مصرف تناسب داشته باشد. این تناسب باید مقداری پایدار بماند. انسجام موقتی که تحت تأثیر جوّ اجتماعی خیلی زود از بین رود سبک زندگی را پدید نمی‌آورد. مثلاً نوجوانی که هنوز شاکلة‌ هویت فکری، فرهنگی، اجتماعی‌اش کامل نشده و به درستی شکل نگرفته و رفتارهای متنوعی دارد، دارای سبک زندگی نمی‌باشد.

سوم: در پدید آمدن سبک زندگی اکثر عناصر، اختیاری است. اگر فردی در یک اردوگاه کار اجباری یا در اسارت و تحت فشار بیرونی، مجبور به رفتار بر اساس نوع خاصی از زیستن شود، سبک زندگی ندارد. سبک زندگی باید انتخاب شود و شخص فعالانه در تعریف و چینش و معماری آن بر اساس نظام اعتقادی و ارزش‌هایش مشارکت داشته باشد. البته رسانه‌ها دائماً تصویرهای جدید سبک زندگی را منتشر می‌کنند و ذهن‌ها و دل‌ها را برای انتخاب آن برمی‌انگیزند.

چهارم: سبک زندگی قابل ایجاد و قابل تغییر است؛ زیرا نوعی انتخاب شخصی و آیین فردی است. نوعی طراحی است که می‌توان آن را نقد کرد و می‌توان آن را درانداخت. گرچه شرایط اجتماعی ممکن است تغییر و تحول در سبک زندگی را بسیار دشوار گرداند.

پنجم: جز در دوران کودکی که هنوز شخصیت فرد شکل نگرفته است، نمی‌توان انسانی را بدون آداب یا سبک زندگی تصور کرد. در حقیقت، هیچ کس بی‌ادب نیست؛ همان گونه که بی‌تربیت، بی‌فرهنگ و بی‌شخصیت نیست؛ حتی اگر انسان تحت تأدیب صحیح قرار نگیرد بی‌ادب نمی‌شود؛ بد ادب، بد‌تربیت و بدشخصیت می‌شود. ما اگر شکل خاصی از زندگی را با اراده و اختیار خود انتخاب نکنیم ناخودآگاه در قالب‌های تعین یافته محیط و جامعه قرار می‌گیریم. بنابراین چه خوب است که آگاهانه و از سر اختیار صورت زندگی خود را تعیین کنیم و اجازه ندهیم شرایط محیطی رنگ شخصیت ما را عوض کند.

ششم: سبک زندگی به یک نوع هویت اجتماعی ختم می‌شود. پدیدارشناسان فرهنگی تاکید می‌کنند که سبک زندگی برای افراد شخصیت می‌سازد؛ یعنی فرد کلاس هویتی خود را با نوع ارتباطات، نوع شغل، سبد مصرفی و سایر ظواهر انتخابی خود، معرفی می‌کند. از سوی دیگر، فرد بر اساس سبک زندگی (یعنی چیزی که می‌خورد و می‌پوشد، جایی که زندگی می‌کند، ماشینی که سوار می‌شود و کسانی که حشر و نشر دارد و…) آرام آرام به رفتارهایی عادت می‌کند و از درون شکل می‌گیرد. این موضوع باعث می‌شود که نظام ارزشی خاصی نیز برایش درونی شود.

تجزیه و تحلیل ما هم از شخصیت و هویت دیگران تا اندازه‌ای به همین ظواهر وابسته است. برای قضاوت دربارة یک فرد معمولاً اگر پاسخ این سوال‌ها را بدانیم برچسبی نسبتاً مطمئن بر او می‌زنیم: «چه کاره‌ای؟ چقدر درآمد داری؟ ماشین و وسایل زندگی‌ات چگونه است؟ کدام محله زندگی می‌کنی؟ محل آمد و شد تو بیشتر کجا است؟ باشگاه؟ هیئت؟ کدام رستوان‌ها؟ و …» به این ترتیب موضع‌گیری‌ها، رفتارها و قضاوت‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی دیگران برای ما قابل پیش‌بینی خواهد شد. «از کوزه برون همان تراود که در اوست.»

هفتم: در سطح کلان اجتماعی، سبک زندگی همگرایی و واگرایی‌ پدید می‌آورد. کسانی که سال‌ها مانند هم زیسته‌اند آرام آرام مانند هم فکر می‌کنند و حساسیت‌ها و علاقه‌هایی مشترک خواهند داشت. این همگرایی از پیش تعریف نشده، به موضع‌گیری‌ها و قضاوت‌های اجتماعی فرهنگی و اخلاقی یکسان خواهد رسید و یک قطب هم‌نوا یا قدرت اجتماعی پنهان تشکیل خواهد داد.

عوامل ایجاد سبک زندگی

سبک زندگی تحت چه عواملی قرار دارد؟ چگونه شکل می‌گیرد؟ و چه دست‌های هدایتگر پنهانی آن را مدیریت می‌کند؟

بی‌گمان اقشار پیشتاز جامعه مانند عالمان،‌ اساتید برجسته دانشگاه، حاکمان و بزرگان، نخبگان علمی و فرهنگی و ورزشی و هنری در شکل‌دهی به سبک زندگی بسیار مؤثرند. البته میزان دریافت و ضریب تأثیرگذاری هر یک از این گروه‌ها متفاوت است. همچنین در یک مقیاس وسیع‌تر سبک زندگی توده جامعه ما به شدت تحت تاثیر رسانه‌های تصویری است. در دنیای مدرن، رسانه‌ها ارتباط فراوانی با زندگی پیدا کرده‌اند. آمارها نشان می‌دهد که تقریباً در سراسر دنیا پس از «خواب» و «کار برای تأمین معاش» استفاده از رسانه‌ها سومین کاری است که بشر انجام می‌دهد و مصرف رسانه‌ای از محوری‌ترین عناصر زندگی شده است. به همین دلیل، نقش رسانه‌ها در ترویج سبک زندگی غربی در دنیای کنونی و تخریب و تضعیف باورها و ارزش‌های اسلامی نقشی بسیار جدی است. تا جایی که برخی معتقدند در حال حاضر یک جنگ جهانی رسانه‌ای علیه اسلام و جمهوری اسلامی در حال انجام است. شبکه‌های مختلف تلویزیونی و ماهواره‌ای و اینترنتی روزانه هزاران ساعت برنامه‌های مختلف تصویری در جهت تقویت سبک زندگی غربی و تخریب فرهنگ‌های رقیب پخش می‌کنند. رسانه‌های غربی می‌کوشند که کعبة آمال و آرزوها را زندگی غربی معرفی کنند. به همین دلیل هیچ‌گاه ضعف‌ها و سستی‌ها و نقاط منفی آن را منعکس نمی‌کنند. زیرا به خوبی می‌دانند که اگر برای یک مسلمان متدین پرده آخر زندگی غربی نمایش داده شود از آن سخت متنفر می‌گردد و هرگز آن را نمی‌پذیرد، اما به صورت تدریجی و خزنده عناصر سبک زندگی فرنگی یک به یک و قدم به قدم از طریق ماهواره، اینترنت، تلویزیون، کتاب، مدل لباس، معماری، مصرف و… وارد می‌شود و حساسیت یا مقاومتی برنمی‌انگیزد! تن دادن به الگوی زندگی غربی در واقع تن زدن از شریعت اسلامی است. این اتفاق به سهولت و تا حدی بدون حساسیت در جامعۀ ما در حال صورت گرفتن است. یکی از ریشه‌های آن ناآشنایی با الگوی زندگی اسلامی است.

دین و سبک زندگی

سبک زندگی هر فرد و جامعه‌ای متأثر از نوع باورها (جهان‌بینی) و ارزش‌های (ایدئولوژی) حاکم بر آن فرد و جامعه است. جهان‌بینی مادی و ارزش‌های لذت‌گرایانه و سودمحورانه طبیعتاً سبک زندگی خاصی را پدید می‌آورند. همانطور که جهان‌بینی الهی و ارزش‌های کمال‌گرایانه و سعادت‌محورانه سبک خاصی از زندگی را شکل می‌دهند. بنابراین دین در گام نخست با ارائة جهان‌بینی و ایدئولوژی ویژه‌ای زیربنای شکل‌دهی به زیست دین‌دارانه را می‌سازد. در مرحلة بعد دین با ارائة آداب و دستورالعمل‌های خاصی برای همة ابعاد زندگی انسان در حقیقت به دنبال شکل‌دهی به نوع خاصی از زیست انسانی است. دستورالعمل‌های اخلاقی و حقوقی و فقهی دین، در واقع به منظور ارائة الگویی از زیست دینی و خداپسندانه است. دستورالعمل‌هایی که در حوزة پوشش، خوراک، آرایش، رفتار با خانواده، رفتار با همسایگان، رفتار با هم‌کیشان و غیر همکیشان و تعاملات و ارتباطات بین الادیانی و بین المذاهبی در دین مطرح شده است همگی برای ساختن سبک زندگی دینی است.

به تعبیر دیگر، سبک زندگی هر کسی متأثر از اهداف یا هدف غایی او است. هدف غایی و نهایی هر کسی به صورت طبیعی آداب متناسب با خود را بر فرد الزام می‌کند؛ یعنی الزامات رفتاری و انضباط خاصی را پدید می‌آورد. مثلاً کسی که می‌خواهد در یک رقابت سنگین علمی مانند کنکور شرکت کند، اگر در این هدف جدی باشد، آرایش فعالیت‌های خود را به تناسب آن تغییر می‌دهد؛ برای آنکه فکرش پراکنده نباشد، دغدغه‌های مزاحم را دور می‌کند، از خواندن روزنامه و رمان پرهیز می‌کند، برنامه غذایی خود را کنترل می‌کند، محیط آرامی را برای مطالعه انتخاب می‌کند، روابط خود را محدود می‌سازد، میهمانی نمی‌رود، میهمان نمی‌پذیرد و تلفن همراه خود را در ساعات مطالعه خاموش می‌کند. اکنون کسی را فرض کنید که هدفش در زندگی به دست آوردن لذت بیشتر است. اگر این هدف جدی شده باشد آداب و انضباط خاص خود را پدید می‌آورد. مثلا آن فرد روی موضوعاتی فکر نمی‌کند، از مشکلات مردم خبر نمی‌گیرد، ابزارهای سرگرمی و لذت‌جویی خود را تهیه می‌کند، در دعواها و درگیری‌ها دخالت نمی‌کند و برخی از روابط را حذف می‌کند.

کسی که تقرب به خدا و لقاء الله را هدف نهایی خود می‌بیند، همة شؤون زندگی خود،‌ از نماز و عبادت تا کسب و کار، تحصیل، تفریح، معاشرت، بهداشت، خوراک، معماری، هنر، سخن گفتن، تولید، مصرف، آراستگی ظاهری و امثال آن را در مسیر این هدف قرار می‌دهد. یعنی به همة جزئیات زندگی خود صبغة الهی می‌بخشد. مسلمان نه فقط در مسجد که در خانه، بازار، کلاس درس، مدرسه، محل کار و خیابان نخست به رضای خدا می‌اندیشد.

انسان مسلمان به طور طبیعی مدلی را که بیشترین بندگی در آن اشراب شده باشد و بیشترین هماهنگی را با دستیابی به قرب الهی داشته باشد در زندگی فردی و اجتماعی خود مطلوب می‌داند. مثلاً در انتخاب لباس و نوع پوشش به رضای خدا و تقویت صفت بندگی توجه می‌کند در حالی‌که یک انسان لذت‌جوی هوس‌پرست فقط به راحتی و لذت‌جویی خود توجه می‌کند و لباسی تنگ و تُنُک انتخاب می‌کند با ترکیبی از پوشیدگی و برهنگی که بیشترین خیال‌انگیزی و التذاذ را پدید آورد.

اسلامی بودن آداب و توحیدی بودن شیوه زندگی به این معناست که

سبک زندگی بتواند بسترساز «عبودیت الهی» در حیات انسانی باشد. به گفتة

علامة طباطبایی ادب الهی، انجام عمل بر هیأت توحید است. به این ترتیب آداب اسلامی عمدتاً آداب بندگی است. یعنی جلوه‌های ظاهری عبودیت، و تصویر توحید در ظواهر انسان. از این رو است که مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه‌ای می‌فرماید:

توحید صرفاً یک نظریۀ فلسفی و فکری نیست؛ بلکه یک روش زندگی برای انسان¬هاست: خدا را در زندگی خود حاکم کردن و دست قدرت¬های گوناگون را کوتاه کردن. لاإله إلا الله که پیام اصلی پیغمبر ما و همۀ پیغمبران است، به معنای این است که در زندگی و در مسیر انسان و در انتخاب روش‌های زندگی، قدرت¬های طاغوتی و شیطان¬ها نباید دخالت کنند. اگر توحید در زندگی جامعۀ بشری تحقق پیدا کند، دنیای بشر هم آباد خواهد شد؛ دنیایی در خدمت تکامل و تعالی حقیقی انسان.

اگر ما به توحید اعتقاد داشته باشیم اما در عمل بدان ملتزم نباشیم و رسم بندگی را بجا نیاوریم به تعبیر شهید مطهری گرفتار نوعی ماتریالیسم اخلاقی و شرک عملی هستیم. یعنی عمل‌مان موحدانه و غیب‌باورانه نیست و فاصله بین اعتقاد و عمل ما زیاد است.

تحول در سبک زندگی

تردیدی نداریم که صورت زندگی کنونی ما تنها شکل ممکن و بهترین شکل موجود برای زندگی نیست. برخی از بخش‌هایی که ما آن را جزء ضروریات می‌دانیم در گذشته‌ای نه چندان دور اصلاً وجود نداشته است. بی‌گمان اشکالاتی در صورت زندگی کنونی ما هست که با برطرف کردنش معضلات فراوانی حل خواهد شد و نیز جای برخی بخش‌ها در زندگی ما خالی است که بودنش زندگی ما را بسیار بهتر می‌کند. بودن و نبودن یک بخش در زندگی ما، به عالمی بر می‌گردد که برای خود ساخته‌ایم، پاسخ‌های بنیادی ما به تعریف سعادت و انسان، و تلقی ما از مبدأ و مقصد و تصمیم‌های اجتماعی بشر در این دوره از حیات، مجموعه‌ای از امکان‌ها و عدم امکان‌ها ایجاد کرده که به ما اجازه نمی‌دهد به راحتی هر انتخابی داشته باشیم.

اگر به تحقق شیوه‌ای از زندگی که هماهنگ با نظام هستی باشد مشتاق هستیم دست‌کم باید بتوانیم برای این پرسش‌ها پاسخی روشن داشته باشیم: در پس هر یک از اجزای شیوة زندگی ما چه اندیشه‌ایی نهان است؟ بر اساس اندیشه‌ایی که رو به جانب حق دارد، سبک زندگی چه شکلی به خود خواهد گرفت؟

آیا می‌توان به شکل دیگری زندگی کرد؟ آیا زندگی کنونی ما نیازمند تغییر است؟ آیا برگزیدن سبکی خاص در زندگی، بر فرهنگ و اخلاق و اندیشه جامعة مؤثر است؟ اگر سبک زندگی تجلی فرهنگ و اندیشه است، آیا می‌توان گفت تا اندیشه‌ای نو در جان مردمان ظهور نکند، تغییر در شیوة زندگی ناممکن یا بی‌فایده است؟

ما در طول شبانه‌روز خواسته یا ناخواسته با مسائلی رو به رو هستیم و به برخی می‌اندیشیم و برخی را رها می‌کنیم. چه موضوعاتی باید جزو موضوعات روزانه ما باشد و نیست؟ مشغولیت به کدام موضوعات نباید باشد و هست؟ اساساً این باید و نبایدها از چه مبنایی اخذ می‌شود؟ اگر بر اساس هدف خلقت زندگی را سامان دهیم، خرید کردن و غذا خوردن ما چه شکلی به خود خواهد گرفت؟ آیا می‌توانیم ساختمان‌های‌مان را به شکل دیگری بسازیم. ساعات خواب‌مان را تغییر دهیم، به موضوعاتی فکر نکنیم، مهمانی‌هایمان را به شکل دیگری برگزار کنیم. چرا این سبک‌ها را برای زندگی برگزیده‌ایم؟ آیا این نمونه‌‌ها را بهترین سبک‌‌ها یافته‌ایم؟ مگر قبل از انتخاب هر یک از موارد فوق، گونه‌‌های مختلف آن را بررسی کرده‌ایم تا ادعا کنیم که نمونه‌‌های رایج برترین‌‌ها هستند؟ اگر چنین نیست آیا در این زمینه تکلیفی نداریم؟

شاید کسی بگوید اصولاً چه اهمیتی دارد که برای تأمین نیاز‌ها و گذران زندگی خود از چه سبکی استفاده کنیم؟ مگر نه این است که بشر در هر دوره‌ای متناسب با داشته‌‌ها و دانسته‌‌ها و امکانات خود به گونه‌ای، رفع نیاز می‌کرده است؟ در این سوال یک تقابل عینی میان ظاهر و باطن و نیز اعطای سهم تأثیرها به یکی و متأثر دانستن دیگری به تنهایی مشهود است. اما باید بدانیم هیچ‌گاه ظاهر زندگی جدا از باطن آن نیست، این‌ همه سفارش به عمل صالح (که جلوه ظاهری حیات مومن است) به مثابة اولین قدم طهارت باطن چیزی جز معنای یگانگی این دو ندارد. ظاهر و باطن در آن واحد هم بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند و هم از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند. به بیان دیگر، ظاهر و باطن دو حیثیت از یک امر واحدند و نه دو امر مجزا، پس تغییر یکی، تحول دیگری است. توقع تحول رحمانی در جان کسی که زندگی روزمره‌اش در گرو تعلقات شیطانی است توقعی بیجاست! انبیاء جان ابناء بشر را متعبد درگاه احدیت نموده‌اند، اما این تعبد نفس، با عمل آغاز شده است. بنابراین تحول سبک زندگی انسان، نتیجه‌اش تغییر نسبت‌های نفسانی او است و البته اگر جان انسان متوجه امری گردد فعل او ظهور آن توجه خواهد شد.

برای تحول در سبک زندگی باید بتوانیم گذرگاه‌های اصلی و گلوگاه‌ها را تشخیص دهیم. تحول در سبک زندگی بسیار سخت است. حتی تحولات کوچک در شیوه زندگی نیز به سادگی اتفاق نمی‌افتد؛ اما حتی تحول‌های بزرگ ممکن و شدنی است. باید فهم دقیق و عمیقی از آن چه هستیم داشته باشیم. گاه در خیابان‌های شهری بزرگ می‌چرخیم و گاه بر نقشه شهر اشراف می‌یابیم. در موضوع سبک زندگی نیز عوامل مؤثر و دخیل آنقدر زیاد است که اگر عمری در بررسی آن صرف کنیم باز عواملی از قلم خواهد افتاد. برای آشنایی با شهر چرخیدن در خیابان‌ها تا حدی لازم و مفید است اما کسی که سودای تغییر نقشه شهر را دارد نمی‌تواند عمر خود را صرف خیابان‌گردی کند. او به داشتن نقشه‌ای از بالا و فهم طرحی کلان از شهر محتاج است.

تلاش شده است تا موضوعات این کتاب پاره‌ای از عمده‌ترین گذرگاه‌ها و عناصر اصلی آداب و سبک زندگی اسلامی باشد. تحول در سبک زندگی حرکت به سمت مهندسی زندگی و ویرایش در لایه ظاهر آن است که نخست به صورت فعال‌سازی برخی حوزه‌ها و غیرفعال‌سازی برخی دیگر انجام می‌گیرد. مثلاً در برنامه یک انسان مؤمن برخی برنامه‌های عبادی مانند تلاوت روزانه قرآن کریم فعال، و اموری مانند لغو و سرگرمی‌های بیهوده غیرفعال می‌شود. ویرایش دیگر، تغییر آرایش برخی فعالیت‌ها است: مثلاً در سبک زندگی مؤمنانه خواب اول شب و استفاده از فرصت زرین سحر جایگزین شب‌نشینی‌های طولانی‌مدت می‌گردد. ویرایش سوم، تنظیم نسبت‌ها و تغییر ضریب فعالیت‌ها است: مثلاً تحصیل دانش خصوصاً معرفت دینی در برنامه زندگی مؤمنان جایگاه والاتری می‌یابد و از حیث کمی و کیفی بر تلاش‌های دنیوی مقدم می‌گردد. ویرایش چهارم، تغییر اولویت برخی از فعالیت‌ها در مقاطع خاص است: مثلاً عبادت در ماه مبارک رمضان، رسیدگی به خانواده در اوقات فراغت اولویت ویژه خواهد یافت. در پایان و به عنوان نمونه دستور برخی از ویرایش‌های لازم در فعالیت‌های جاری مؤمنانه را از کلام بزرگان دین بیان می‌داریم:

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) می‌فرمایند:

أُفٍّ لِکُلِّ مُسْلِمٍ لایَجْعَلُ فِی کُلِ جُمْعَةٍ یَوْماً یَتَفَقَّهُ فِیهِ أَمْرَ دِینِهِ وَ یَسْأَلُ عَنْ دِینِهِ؛

وای بر مسلمانی که در هر هفته (دست کم) یک روز را برای فهم امور دینی و پرسش از آن نکوشد.

از سفارش‌های امیر مؤمنان علی(علیه‌السلام) به فرزندش امام حسن(علیه‌السلام):

یَا بُنَیَّ، لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ: سَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ، وَ سَاعَةٌ یُحَاسِبُ فِیهَا نَفْسَهُ، وَ سَاعَةٌ یَخْلُو فِیهَا بَیْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ، وَ لَیْسَ لِلْمُؤْمِنِ بُدٌّ مِنْ أَنْ یَکُونَ شَاخِصاً فِی ثَلَاثٍ: مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ خُطْوَةٍ لِمَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ؛

فرزندم! مؤمن در فعالیت‌های خود باید سه زمان را قرار دهد؛ زمانی که در آن با خدا مناجات کند،‌ زمانی که در آن به حساب‌کشی از نفس پردازد و زمانی که آن را برای لذت‌های حلال و آراستگی خود خالی سازد. و مؤمن را گریزی نیست که در سه کار حضور داشته باشد: اصلاح امور معاش، گام‌برداشتن برای آخرت یا لذت‌های حلال.

امام صادق(علیه‌السلام) می فرمایند:

لَیْتَ السِّیَاطُ عَلَى رُءُوسِ أَصْحَابِی حَتَّى یَتَفَقَّهُوا فِی الْحَلَالِ وَ الْحَرَام؛

کاش تازیانه بر سر اصحاب من می‌بود که در فهم عمیق حلال و حرام می‌کوشیدند.

امام خمینی نیز در تنظیم برنامه عبادی چنین فرموده‌اند:

و آنچه باعث حضور قلب شود دو امر است: یکی فراغت وقت و قلب، و دیگر فهماندن به قلب اهمیت عبادت را؛ و مقصود از فراغت وقت آن است که انسان در هر شبانه روزی برای عبادت خود وقتی را معین کند که در آن وقت خود را موظف بداند فقط به عبادت، و اشتغال دیگری را برای خود در آن وقت قرار ندهد. انسان اگر بفهمد که عبادت یکی از امور مهمه ای است که از کارهای دیگر اهمیتش بیشتر؛ بلکه طرف نسبت با آنها نیست، البته اوقات آن را حفظ می کند و برای آن وقتی موظف می کند. … در هر حال، انسان متعبد باید اوقات عبادتش موظف باشد. البته اوقات نماز را، که مهمترین عبادات است، باید حفظ کند و آنها را در اوقات فضیلت به جا آورد، و در آن اوقات برای خود شغل دیگری قرار ندهد. و همان طور که برای کسب مال و منال و برای مباحثه و مطالعه، وقت موظف قرار می دهد، برای این عبادات نیز قرار دهد که در آن وقت فارغ از امور دیگر باشد تا حضور قلب، که مغز و لبّ عبادات است، برای او میسور باشد.

 خلاصة فصل

1. «ادب» یعنی ظرافت‌ها و زیبایی‌های یک رفتار. به همین دلیل در رفتارهای شنیع کاربرد ندارد. بنابراین ترکیب‌هایی همچون «ادب تجاوزگری»، «ادب دروغ» یا «ادب خیانت» نادرست‌اند.

2. آداب، بر خلاف اخلاق، به تناسب شرایط و مقتضیات زمان و مکان قابل تغییرند. مثل ادب ملاقات با نامحرم یا ادب مهمان‌داری و امثال آن.

3. آداب ناظر به رفتارهای بیرونی و ظاهری ‌است اما اخلاق ناظر به صفات درونی.

4. اظهار جهل نسبت به اخلاق پذیرفتنی نیست؛ اما نسبت به آداب قابل پذیرش است.

5. آداب در هر جامعه و در هر گروهی نشانه‌ای از باورها و ارزش‌های آن جامعه و گروه دارد. به همین ترتیب آداب اسلامی نیز، نماد ظاهری مسلمانی است. آداب اسلامی رفتارهایی هستند که با باورها و ارزش‌های اسلامی سازگارند.

6. منحصر به فرد، جذاب و گریزناپذیر جلوه دادن آداب و سبک زندگی غربی، تضعیف و ناکارآمد نشان دادن فرهنگ‌های غیر غربی و دعوت به جایگزین کردن آداب غربی به جای آداب سنتی و اسلامی برنامه‌هایی است که ارباب فرهنگ غرب در تهاجم نرم علیه اسلام و مسلمانان دنبال می‌کنند.

7. اظهار آداب و ابراز شعائر اسلامی و بزرگ‌داشت آداب اسلامی و محافظت از آنها از وظایف اجتماعی و دینی همة مسلمانان است.

8. از سفارش‌های پیامبر اسلام به مسلمانان این بود که ملتزم به آداب اسلامی باشند و از نمادهای دشمنان دین و مخالفان اسلام استفاده نکنند و خود را شبیه آنان نسازند.

9. آداب اسلامی در علم فقه و علم اخلاق منعکس شده است. علم فقه علاوه بر بیان واجبات و محرمات،‌ بیان مستحبات و مکروهات را نیز بر عهده دارد و به آداب هم پرداخته است. اخلاق نیز بسیاری از آداب را در خود دارد.

10. در بسیاری موارد، مثل پوشش و آرایش و تغذیه و امثال آن، در مقام فرهنگ‌سازی و جامعه‌سازی باید از مرزهای فقهی به سوی کانون اخلاق تعالی پیدا کرد و نظام آداب یا توصیه‌ها و ارزش‌ها را ترویج کرد.

11. برای اسلامی شدن زندگی کافی نیست که از حرام پرهیز شود. ممکن است تمام زندگی از حلال پر باشد. مثلاً از صبح تا به شام را به سرگرمی‌های حلال بپردازیم؛ اما زندگی ما اسلامی نباشد. از این جهت در ترسیم سبک زندگی اسلامی نباید صرفاً به دنبال حلال و حرام باشیم؛ بلکه باید به کشف توصیه‌ها و ارزش‌ها اهتمام کنیم.

12. از طریق تقید به آداب و قالب‌بندی رفتار مسیر تربیت، بسیار کوتاه و هموار می‌شود. نقش ادب در تربیت چنان است که از تربیت به تأدیب نام برده شده است.

13. جهل نسبت به آداب و کم و کیف آنها، عدم توجه به آثار پایبندی به آداب، مخالف آزادی پنداشتن التزام به آداب، غیر منطقی بودن پاره‌ای از آداب و بی‌حوصلگی و راحت‌طلبی افراد، از مهم‌ترین عوامل ادب‌گریزی به شمار می‌روند.

14. «سبک زندگی» نظام‌واره‌ای است که هندسة رفتار بیرونی و جوارحی افراد و جوامع را در حوزه‌های مختلفی مثل مصرف، معاشرت، تفریح، اوقات فراغت، آرایش، طرز خوراک، معماری، دکوراسیون منزل و امثال آن، مشخص می‌کند. و تمایزات ظاهری یک فرد یا جامعه را با سایر افراد و جوامع نشان می‌دهد. سبک زندگی هر فرد یا جامعه‌ای هویت او را در برابر دیگران مجسم می‌کند.

15. هیأت ترکیبی آداب، یعنی رفتارهای ساده و جلوه‌های ظاهری ما وقتی به صورت یکپارچه در نظر گرفته می‌شود سبک زندگی ما را رقم می‌زند.

16. مهم‌ترین ویژگی‌های سبک زندگی عبارتند از: (أ) سبک زندگی ترکیبی از صورت و معنا است؛ (ب) در سبک زندگی مجموعة عناصر زندگی، به حد نصاب و انسجام و همبستگی می‌رسند و تناسب کامل دارند؛ به تعبیر دیگر، در سبک زندگی نظام معیشتی با نظام اعتقادی و فرهنگی و سیاسی در ارتباط است؛ (ج) عناصر اصلی پیدایش سبک زندگی اختیاری‌اند و به همین دلیل (د) سبک زندگی قابلیت ایجاد یا تغییر را دارد؛ (هـ) سبک زندگی لازمة حیات اجتماعی انسان است. انسانی بدون سبک زندگی خاص وجود ندارد. (و) سبک زندگی هویت‌ساز است؛ و بالاخره اینکه (ز) در سطح کلان اجتماعی سبک زندگی همگرایی و واگرایی‌ میان افراد و گروه‌ها را پدید می‌آورد.

17. در دنیای جدید مهم‌ترین عوامل ایجاد، تقویت یا تضعیف انواع سبک زندگی عبارتند از: عالمان و فرهیختگان جامعه، نخبگان علمی، فرهنگی، ورزشی و هنری، رسانه‌های صوتی و تصویری، برنامه‌های ماهواره‌ای و تلویزیونی و اینترنتی و مدها و مدل‌ها.

18. دین در گام نخست با ارائة جهان‌بینی و ایدئولوژی ویژه‌ای زیربنای شکل‌دهی به زیست دین‌دارانه را می‌سازد. و در مرحلة بعد با ارائة آداب و دستورالعمل‌های خاصی برای همة ابعاد زندگی انسان نوع خاصی از زندگی دینی را برای پیروان خود شکل‌ می‌دهد.

19. تغییر و تحول در سبک زندگی افراد و جوامع هر چند دشوار است؛ اما شدنی است. به عنوان مثال، از راه فعال‌سازی برخی حوزه‌ها و غیر فعال کردن برخی دیگر از فعالیت‌ها، یا از راه تغییر آرایش برخی فعالیت‌ها و تنظیم نسبت‌ و تغییر ضریب فعالیت‌ها در بعضی حوزه‌ها و یا تغییر اولویت برخی از فعالیت‌ها در مقاطع خاص می‌توان آرام آرام زمینة تغییر و تحول در سبک زندگی را فراهم کرد.

 پرسش‌ها

1. ضمن تعریف ادب، توضیح دهید چه تفاوت‌هایی میان «آداب» و «اخلاق» وجود دارد.

2. مهم‌ترین علل و عوامل ادب گریزی برخی افراد را ذکر کنید و توضیح دهید.

3. «سبک زندگی» را تعریف کنید و تفاوت آن را با «آداب» بیان نمایید.

4. پنج ویژگی‌ از مهم‌ترین ویژگی‌های سبک زندگی را بیان کرده و توضیح دهید.

5. رابطة دین و آموزه‌های دینی را با نوع سبک زندگی به دقت توضیح دهید.

6. چگونه می‌توان سبک زندگی افراد یا جوامع را دگرگون کرد؟

 مسائلی برای گفتگو و مباحثه

1. یکی از کتاب‌هایی که ابعاد مختلفی از سبک زندگی اسلامی را متناسب با چند قرن قبل به ذکر مستندات دینی مورد بررسی قرار داده است، کتاب حلیة المتقین، نوشتة علامة مجلسی است. این کتاب را از نظر محتوایی و با توجه به مباحث و موضوعات سبک زندگی تحلیل کرده و مهم‌ترین مؤلفه‌های سبک زندگی اسلامی که در آن مورد بحث قرار گرفته است را دسته بندی نمایید.

2. به صورت مصداقی و با مقایسه با مکاتب رقیب، نشان دهید که جهان‌بینی توحیدی و نظام ارزشی اسلام چه سبکی از زندگی را در حوزه‌هایی همچون گردشگری، معماری، شهر‌سازی و پوشش ارائه می‌دهد.

 منابعی برای مطالعه

1. مصرف و سبک زندگی، محمد فاضلی، صبح صادق، 1382.

2. دین و سبک زندگی، سعید مهدوی کنی، دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام)، 1387.

3. سبک زندگی و مصرف فرهنگی، طلیعه خادمیان، جهان کتاب، 1387.

4. فرهنگ و زندگی روزمره، اندی بنت، ترجمه لیلا جوافشانی و حسن چاوشیان، تهران، نشر اختران، 1386.

5. فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، غلامعلی حدادعادل، تهران: سروش، 1359.

فصل دوم

مباحث بنیادین

همانطور که در فصل گذشته گفته شد، سبک زندگی به یک معنا محصول و معلول باورها و ارزش‌ها است. یعنی شیوة زندگی هر فرد یا جامعه‌ای وابسته به باورها و ارزش‌های حاکم بر آن فرد یا جامعه می‌باشد. باورها و جهان‌بینی توحیدی و ارزش‌ها و ایدئولوژی الهی به شیوة زندگی ما جهت می‌دهد. بنابراین همة عناصر جهان‌بینی و ایدئولوژی را می‌توان بنیان‌های شکل‌گیری نوع خاصی از زندگی دانست. در این میان برخی از باورها و ارزش‌ها نقشی کلیدی‌ و سرنوشت‌ساز در طراحی سبک زندگی دارند. ما در این فصل تلاش می‌کنیم برخی از مهم‌ترین بنیان‌های اعتقادی و ارزشی را که تأثیر مستقیم‌تری در سبک زندگی اسلامی دارند، تحلیل و بررسی کنیم.

توحید و سبک زندگی اسلامی

یکی از مهم‌ترین باورهای اسلامی که در همة ابعاد زندگی یک مسلمان باید خود را نشان دهد، باور به «توحید» و یگانگی خداوند است. توحید در حقیقت همچون زمینی است که درخت خاصی را پرورش می‌دهد و میوه‌‌ای خاص را به بار می‌آورد. بر اساس باور به یگانگی خداوند هیچ گونه شرکی در زیست مسلمانی مورد پذیرفته نیست. افزون بر این، باور به یگانگی خداوند به مثابة ریل‌گذاری برای همة افعال و برنامه‌های انسان موحّد است که او را به سوی وحدت هدایت می‌کند. باور به توحید نظام سیاسی، حقوقی، قانون‌گذاری، اقتصادی، فرهنگی و نظامی خاص خود را در پی دارد. نظام‌های توحیدی شیوة زندگی خاصی را نیز به دنبال خواهند داشت. حضرت امام خمینی (ره) در تاریخ 18 دی ماه سال 1357 زمانی که هنوز در پاریس در تبعید به سر می‌برد، در پاسخ به پرسش خبرنگار روزنامه تایمز لندن که دربارة باورها و اعتقادات امام و مردم ایران سؤال کرده است، بیانی دارد که نقش توحید در نظام‌سازی‌های مختلف اجتماعی را به خوبی نشان می‌دهد:

اعتقادات من و همة‌ مسلمین همان مسائلی است که در قرآن کریم آمده است و یا پیامبر اسلام و پیشوایان بحق بعد از آن حضرت بیان فرموده‌اند که ریشه و اصل همة آن عقاید، که مهم‌ترین و با ارزش‌ترین اعتقادات ماست،‌ اصل توحید است. مطابق این اصل، ما معتقدیم که خالق و آفریننده جهان و همة‌ عوالم وجود و انسان تنها ذات مقدس خدای تعالی است که از همة‌ حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز. این اصل به ما می‌‌آموزد که انسان‌ تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند مگر این که اطاعت او اطاعت خدا باشد؛ و بنابراین هیچ انسانی هم حق ندارد انسان‌های دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند. و ما از این اصل اعتقادی،‌ اصل آزادی بشر را می‌آموزیم که هیچ فردی حق ندارد انسانی و یا جامعه و ملتی را از آزادی محروم کند، برای او قانون وضع کند، رفتار و روابط او را بنا به درک و شناخت خود که بسیار ناقص است و یا بنا به خواسته‌ها و امیال خود تنظیم نماید. و از این اصل ما نیز معتقدیم که قانونگذاری برای بشر تنها در اختیار خدای تعالی است. همچنان که قوانین هستی و خلقت را نیز خداوند مقرر فرموده است. و سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهی است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده است و انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادی او و تسلیم در برابر سایر انسان‌هاست و بنابراین بنا، انسان باید علیه این بندها و زنجیر‌های اسارت و در برابر دیگران که به اسارت دعوت می‌کنند قیام کند و خود و جامعة خود را آزاد سازد تا همگی تسلیم و بندة خدا باشند. و از این جهت است که مبارزات اجتماعی ما علیه قدرت‌های استبدادی و استعماری آغاز می‌شود و نیز از همین اصل اعتقادی توحید، ما الهام می‌گیریم که همة انسان‌ها در پیشگاه خداوند یکسانند. او خالق همه است و همه مخلوق و بندة او هستند. اصل برابری انسان‌ها و این که تنها امتیاز فردی نسبت به فرد دیگر بر معیار و قاعدة تقوا و پاکی از انحراف و خطاست؛ بنا براین با هر چیزی که برابری را در جامعه بر هم می‌زند و امتیازات پوچ و بی‌محتوا را در جامعه حاکم می‌سازد باید مبارزه کرد. البته این آغاز مسأله است و بیان یک ناحیة محدود از این اصل و اصول اعتقادی ما؛ که برای توضیح و اثبات هر یک از بحث‌های اسلامی، دانشمندان در طول تاریخ اسلام کتاب‌ها و رساله‌های مفصلی نوشته‌اند.

انسان‌شناسی اسلامی و سبک زندگی

برای درک سبک زندگی مورد قبول هر مکتب و دینی لازم است به نوع نگاه آن دین و مکتب به انسان و جایگاه او در هندسة هستی توجه ویژه نمود. بر همین اساس فهم دیدگاه اسلام در حوزه‌های مختلف ناظر به سبک زندگی، منوط به فهم نوع نگاه این دین آسمانی به انسان و جایگاه او در منظومة به هم پیوستة هستی است. البته برای مطالعه تفصیلی دربارة انسان‌شناسی اسلامی باید به کتاب‌های مربوطه مراجعه کرد. ما در اینجا صرفاً به برخی از مباحث این حوزه که در ترسیم سبک زندگی اسلامی نقش‌آفرینی روشن‌تری دارند می‌پردازیم.

حقیقت انسان

انسان مرکب از جسم و روح است. و در این میان،‌ حقیقت انسان را روح او تشکیل می‌دهد، که حیاتی جاودانه دارد. هرگز با مرگ از بین نمی‌رود و نابود نمی‌شود. زیرا مرگ یعنی انتقال روح از کالبد جسم به جایی دیگر:

قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ

بگو: «فرشتة مرگ که بر شما مأمور شده، شما را می‌گیرد؛ سپس به سوی پروردگارتان باز گردانده می‌شوید.»

وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُون ؛

و اگر ببینی هنگامی که (این) ستمکاران در شداید مرگ فرو رفته‌اند، و فرشتگان دست‌ها را گشوده، (به آنان می‌گویند: «جان خود را تسلیم کنید! امروز در برابر دروغ‌هایی که به خدا بستید و نسبت به آیات او تکبر ورزیدید، مجازات خوارکننده‌ای خواهید دید»

در روایات متعددی نیز این حقیقت بیان شده است که انسان برای بقا آفریده شده است و هرگز با مرگ به پایان نمی‌رسد. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در این باره می‌فرماید:

مَا خُلِقْتُمْ لِلْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ وَ إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَار؛

برای نابودی آفریده نشده‌اید؛ بلکه برای باقی ماندن آفریده شده‌اید؛ صرفاً از خانه‌ای به خانه‌ای منتقل می‌شوید.

هدفمندی زندگی انسان

انسان موجودی مختار است. اگر اختیار آدمی را نپذیریم و به مکاتب جبرگرایی سنتی یا مدرن اعتقاد داشته باشیم، در آن صورت نمی‌توان سخن از ترویج سبک زندگی و اخلاق و آداب اسلامی یا غیر اسلامی گفت. انسان مختار برای همة افعال و حرکات خود هدف یا اهدافی را در نظر می‌گیرد. و فعالیت‌های اختیاری خود را برای دستیابی به آن هدف انجام می‌دهد. اهداف میانی در سایة هدف اصلی معنا پیدا می‌کنند. بنابراین هر کسی در زندگی خود دارای هدفی اصلی و غایی است که همة‌ کارهای اختیاری او مستقیم یا غیر مستقیم در راستای وصول به آن هدف معنادار می‌شوند.

تأثیر رفتارهای انسان در رسیدن به هدف

بر اساس انسان‌شناسی قرآنی تک تک اعمال و رفتارهای ما در دستیابی‌مان به هدف نهایی و کمال مطلوب‌مان یا در دوری‌مان از آن نقش دارد. تأکیدات زیادی در قرآن کریم در این باره وجود دارد:

در دسته‌ای از آیات چنین می‌خوانیم که سعادت یا شقاوت ابدی انسان معلول و محصول اعمال و رفتارهای خود است. هر کاری که در این دنیا انجام دهیم، اثرش را در آخرت خواهیم دید:

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ

پس هر کس هموزن ذره‌ای کار خیر انجام دهد آن را می‌بیند و هر کس هموزن ذره‌ای کار بد کرده آن را (نیز) می‌بیند.

ثُمَّ قیلَ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ؛

سپس به کسانی که ستم کردند گفته می‌شود: «عذاب ابدی را بچشید! آیا جز به آنچه انجام می‌دادید کیفر داده می‌شوید؟!»

در دسته‌ای دیگر از آیات همین حقیقت به این گونه‌ ترسیم می‌شود که هر کار خوبی که انجام می‌دهیم، نتیجه‌اش به خود ما می‌رسد، نه به خدای متعال. زیرا خدای متعال کامل مطلق است و به دیگران و اعمال و رفتارهای آنان هیچ نیازی ندارد:

إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها؛

اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می‌کنید؛ و اگر بدی کنید باز هم به خود می‌کنید.

در دسته‌ای دیگر از آیات چنین می‌خوانیم که پیامدهای زشت رفتارهای ناشایستة ما نیز گریبانگیر خود ما می‌شود نه افراد دیگر. هر کسی مسؤول رفتارهای خود است:

قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ؛

بگو: «آیا غیر خدا، پروردگاری را بطلبم، در حالی که او پروردگار همه چیز است؟! هیچ کس، عمل (بدی) جز به زیان خویش، انجام نمی‌دهد؛ و هیچ گنهکاری بار گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد؛ سپس بازگشت همة شما به سوی پرورگارتان است؛ و شما را از آنچه در آن اختلاف داشتید، با خبر خواهد کرد.

مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً؛

هر کس هدایت شود، به نفع خود هدایت می‌یابد؛ و آن کس که گمراه گردد، به زیان خود گمراه می‌شود؛ و هیچ گنهکاری بار گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد؛ و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کنیم.

قرب الهی به عنوان کمال نهایی انسان

بر اساس آموزه‌های اسلامی هدف نهایی و غایی انسان «قرب الهی»، «وصول به خدا» و «لقاء الله» معرّفی شده است:

امیر المؤمنین(علیه‌السلام) در دعای کمیل از خدای متعال چنین می‌خواهد:

وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَحْسَنِ عَبِیدِکَ نَصِیباً عِنْدَکَ وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْکَ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْک ؛

مرا از بندگانی قرار ده که بهر‌ة آنان نزد تو افزون‌تر و جایگاه‌شان به تو نزدیک‌تر و تقرب‌شان به تو بیشتر است.

امام زین العابدین(علیه‌السلام) در مناجات المحبین از خدای متعال چنین می‌خواهد:

إِلَهِی فَاجْعَلْنَا مِمَّنِ اصْطَفَیْتَهُ لِقُرْبِکَ وَ وَلَایَتِکَ وَ أَخْلَصْتَهُ لِوُدِّکَ وَ مَحَبَّتِکَ وَ شَوَّقْتَهُ إِلَى لِقَائِکَ وَ رَضَّیْتَهُ بِقَضَائِکَ وَ مَنَحْتَهُ بِالنَّظَرِ إِلَى وَجْهِکَ وَ حَبَوْتَهُ بِرِضَاکَ وَ أَعَذْتَهُ مِنْ هَجْرِکَ وَ قِلَاک وَ بَوَّأْتَهُ مَقْعَدَ الصِّدْقِ فِی جِوَارِکَ؛

پروردگارا! مرا از کسانی قرار ده که برای قرب و دوستی خود برگزیده‌ای؛ کسانی که آنان را برای مودت و محبت خود خالص‌شان کرده‌ای؛ و آنان را مشتاق لقاء خود کرده‌ای؛ و کسانی که آنان را به قضاء خود راضی گردانیده‌ای؛ و آنانی که به آنان نظاره به خودت را بخشیده‌ای؛ و خشنودی‌ات را عطا کرده‌ای؛ و از هجران خود پناهشان داده‌ای و در جایگاه صدق در همسایگی خود جایشان داده‌ای.

و نیز در مناجات مفتقرین (نیازمندان) خطاب به خدای متعال چنین می‌گوید:

الهی وَ غُلَّتِی لَا یُبَرِّدُهَا إِلَّا وَصْلُکَ وَ لَوْعَتِی لَا یُطْفِئُهَا إِلَّا لِقَاؤُکَ وَ شَوْقِی إِلَیْکَ لَا یَبُلُّهُ إِلَّا النَّظَرُ إِلَى وَجْهِکَ وَ قَرَارِی لَا یَقِرُّ دُونَ دُنُوِّی مِنْکَ …

وَ غَمِّی لَا یُزِیلُهُ إِلَّا قُرْبُک ؛

خدایا جز وصول به تو سوز دلم را خنک نمی‌کند؛ و جز دیدار تو آتش دلم را فرو نمی‌نشاند؛ و جز دیدار تو اشتیاقم را سیراب نمی‌کند؛ و جز با قرب به تو قرار نمی‌گیریم؛ … و اندوه مرا جز قرب تو برطرف نمی‌سازد.

معنای قرب الهی

روشن است که قرب الهی و وصول به خدا و لقاء الله، از سنخ تقرب‌های مکانی و زمانی نیست. زیرا خدای متعال وجود مادی ندارد که بتوان با او رابطه‌ای مکانی یا زمانی برقرار کرد. همچنین قرب به خدا به معنای نزدیکی اعتباری، قراردادی و تشریفاتی نیست. بلکه یک واقعیت وجودی است. از آنجا که خدای متعال کمال مطلق است قرب به کمال مطلق به معنی کامل‌تر شدن است. به معنای سعة وجودی انسان است. یعنی انسان با انجام کارهای خوب به مرتبه‌ای از کمال وجودی می‌رسد که وجود او وجودی خدایی می‌شود. در حدیث قدسی چنین وارد شده است:

یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا غَنِیٌّ لَا أَفْتَقِرُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ غَنِیّاً لَا تَفْتَقِرْ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا حَیٌّ لَا أَمُوتُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ حَیّاً لَا تَمُوتُ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّیْ ءِ کُنْ فَیَکُونُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ تَقُولُ لِلشَّیْ ءِ کُنْ فَیَکُون ؛

ای فرزند آدم! من بی‌نیازی هستم که نیازمند نمی‌شوم؛ مرا در آنچه به تو امر کردم اطاعت کن، تا تو را بی‌نیازی کنم که نیازمند نشوی. ای فرزند آدم! من زنده‌ای هستم که نمی‌میرم؛ مرا در آنچه به تو امر کردم اطاعت کن تا تو را زنده‌ای سازم که نمیری. ای فرزند آدم! من به هر چه بگویم «باش» می‌شود؛ مرا در آنچه به تو امر کردم اطاعت کن تا تو را چنین کنم که به هر چه بگویی «باش» بشود.

امام باقر(علیه‌السلام) می‌فرماید در شب معراج خدای متعال در پاسخ به پرسش پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) که از جایگاه مؤمن در نزد خدا پرسیده بوده، فرمود:

وَ مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْ ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ؛

هیچ بنده‌ای از بندگانم با چیزی محبوب‌تر از واجبات به من نزدیک نمی‌شود. و به درستی که او با انجام نوافل و امور مستحب تا آنجا به من نزدیک می‌شود که دوستش می‌دارم. وقتی او را دوست داشتم، گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود؛ چشم او می‌شوم که با آن می‌بیند؛ زبان او می‌شوم که با آن سخن می‌گوید و دست او می‌شوم که با آن کار انجام می‌دهد؛ اگر مرا بخواند اجابتش می‌کنم و اگر درخواستی کند به او می‌بخشم.

عبادت به عنوان راه تقرب

اکنون که مقصد عالی حیات انسانی از نگاه اسلام دانسته شد، این سؤال مطرح می‌شود که راه نزدیک شدن به این هدف چیست؟

به طور کلی، هر چیزی که موجب شود انسان از استقلال، خودپرستی و شرک به خدا فاصله گیرد، می‌تواند در خدمت دستیابی به این هدف باشد. استقلال دادن به غیر خدا و توجه به غیر او موجب می‌شود که انسان رابطة وجودی خودش را با خدای متعال به درستی درک نکند. به تعبیر دیگر، بر اساس آموزه‌های اسلامی، می‌توان گفت تنها راه دستیابی به هدف نهایی، «بندگی» است. در احادیث قدسی بالا نیز بر همین مسأله تأکید شده بود که تنها راه دستیابی به این هدف متعالی «اطاعت» و «انجام واجبات و مستحبات» است.

بندگی کن تا که سلطانت کنم جان فدا کن تا همه جانت کنم

قرآن کریم نیز به صراحت بیان می‌کند که راه مستقیم انسانیت، عبادت است:

وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ؛ بندگی مرا کنید؛ که این راه مستقیم است.

البته این عبادت و عبودیت صرفاً در نماز و روزه و عبادت‌های مرسوم خلاصه نمی‌شود. هر عضوی از اعضای ما عبادت خود را دارد. هر عملی که از روی اختیار از ما سر می‌زند می‌تواند اطاعت خدا باشد یا نافرمانی او. آنچه که خدای متعال از ما می‌خواهد این است که همة افعال و حالات و خواسته‌هایمان در مسیر رضایت او و در جهت توسعة عبودیت باشد.

رعایت اعتدال در امر دنیا و آخرت

نوع نگاه انسان به دنیا، در انتخاب سبک زندگی و آداب رفتاری او تأثیر دارد. کسی که این دنیا را جای خوش‌گذرانی و لذت‌جویی می‌بیند به گونه‌ای زندگی می‌کند، و کسی که آن را مزرعه آخرت و محل آزمایش می‌داند زیست دیگری برای خود انتخاب می‌کند. فرض کنید به مجلس جشنی دعوت شده‌اید. تلاش می‌کنید آمادگی لازم برای حضور در مجلس جشن و شادی را به دست آورید؛ لباس نو می‌پوشید، کفش خود را واکس می‌زنید، خود را معطر می‌کنید و… انتظار دارید که در آن محفل بهترین پذیرایی از شما صورت گیرد. اما اگر بخواهید به باشگاهی بروید از ابتدا انتظار خوشگذرانی و لذت‌جویی ندارید. در تمرین‌های باشگاه هر چه بیشتر درد و رنج و فشار متحمل شوید نه تنها گلایه‌ای ندارید خوشحال‌تر هم می‌شوید. اگر مربی ورزش تمرین‌های بیشتری به شما بدهد از لطف و توجه او رضایت‌مندید و احساس لذت می‌کنید.

نوع زیست ما نیز در دنیا و شیوة زندگی‌مان تماماً به نوع نگاهمان به دنیا بستگی دارد. کسی که دنیا را محل خوشگذرانی و کامجویی تلقی کرده است، گونه‌ای از زیست را انتخاب خواهد کرد؛ و کسی که دنیا را محل آزمایش و مزرعه‌ای برای آخرت می‌داند، زیستی دیگر و شیوه‌ای دیگر از زندگی را در این دنیا برای خود طراحی خواهد نمود. البته مزرعه دانستن دنیا به معنای دنیاستیزی نیست. اسلام عزیز هرگز زندگی دنیوی را یک زندگی پلید و پست تلقی نمی‌کند. دنیا را مقدمة آخرت و پلی برای وصول به آن می‌داند. امام علی(علیه‌السلام)، علیرغم زندگی فوق العاده زاهدانه خود، وقتی که سخن فردی را شنید که از دنیا بدگویی می‌کرد، به تندی با او برخورد کرد و فرمود چگونه در حالی که واقعاً دنیا طلبکار تو است، تو خود را طلبکار دنیا می‌دانی! دنیا فریبکار و فریبنده نیست؛ دنیا خیلی صادقانه حقایق خود را به انسان نشان می‌دهد. دنیا با مرگ عزیزان، سرنوشت نهایی هر یک از ما را پیش چشممان می‌گذارد. و سپس در ادامه فرمود:

إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِیَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِکَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ؛

دنیا خانه راستی است برای کسی که آن را راستگو انگاشت، و خانة تندرستی است آن را که از آن توشه اندوخت، و خانة پند است برای آن که از آن پند آموخت. مسجد محبان خداست، و نمازگاه فرشتگان او،‌ و فرود آمدنگاه وحی خدا و تجارت‌جای دوستان او. در آن آمرزش خدا را به دست آوردند و در آنجا بهشت را سود بردند.

دعوت به کناره‌گیری مطلق از دنیا و نادیده‌ گرفتن اقتضائات آن از ویژگی‌های معنویت‌های دروغین است. اولیای دین نیز به شدت با این اندیشه به مبارزه پرداخته‌اند. داستان مناظرة سفیان ثوری و یارانش با امام صادق(علیه‌السلام)، در این زمینه مشهور است. در این گفتگو امام به شدت با تفکر جدایی دین و دنیا مخالفت می‌کند و انحرافات فکری مدافعان این اندیشه را برملا می‌سازد.

آموزه‌های اسلامی بینشی صحیح و درست از رابطة دنیا و آخرت به انسان می‌دهد. به همین دلیل، هرگز در کلمات اولیای دین سخنی از نادیده گرفتن دنیا و رها کردن نعمت‌های دنیوی دیده نمی‌شود. بلکه بر عکس، دنیا به عنوان‌ وسیله‌ای خوب و ارزشمند برای بهره‌مندی از نعمت‌های اخروی معرفی شده است. امام صادق(علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید:

نِعمَ العونُ الدنیا علی الاخرةِ؛ دنیا خوب کمکی برای آخرت است.

نگرش‌های ادهم‌وار به دنیا از نظر اسلام نگرش‌هایی مردود و نادرست‌اند. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) زمانی که داستان کناره‌گیری افراطی برخی از اصحاب خود را از نعمت‌های دنیوی شنید، برآشفت و بلافاصله به مسجد آمد و آنان را مذمت نمود و استفادة درست از نعمت‌های دنیوی را سنت و سیرة خود دانست و سرپیچی از این سنت را به عنوان خروج از اسلام به شمار آورد. بر این اساس، کسانی که به انگیزة عبادت خدا، به زعم خود از دنیا کناره‌گیری می‌کند و دست از کار و فعالیت‌ می‌شویند، مورد نکوهش اولیای دین قرار گرفته‌اند.

در مقابل، انسان‌های بیکار و کسانی که به انگیزة معنویت و تحصیل آخرت بار زندگی خود را بر دوش دیگران می‌اندازند و از زیر کار و فعالیت شانه خالی می‌کنند، مورد لعن و نفرین اسلام و اولیای اسلام واقع شده‌اند. پیامبر اکرم می‌فرماید:

ملعونٌ مَن ألقی کَلَّه علی النّاسِ؛ کسی که بار زندگی خود را بر دوش مردم بیاندازد مورد لعن است.

یکی از یاران امام صادق(علیه‌السلام) می‌گوید از آن حضرت دربارة شخصی پرسیدم که می‌خواهد در خانة خود بنشیند و به نماز و روزه و عبادت خداوند بپردازد و از تلاش برای کسب درآمد خودداری کند و معتقد است خداوند روزی او را به گونه‌ای، تأمین خواهد کرد. امام صادق(علیه‌السلام) در پاسخ فرمودند: این شخص از کسانی است که دعای آنان به اجابت نمی‌رسد. یعنی مورد توجه خداوند قرار نمی‌گیرند. آن حضرت در روایت دیگری، انسان‌هایی را که در جهت حفظ آبرو و ادای دَین خود و کمک به اقوام و بستگانشان کار نمی‌کنند، افرادی بی‌فایده و بی‌ارزش معرفی کرده و می‌فرماید:

لاخیر فی من لایحبُّ جمع المالِ من حلالٍ یَکُفُّ به وجهَهُ و یَقضی به دَینَه و یَصلُ به رَحِمَه؛

کسی که نمی‌خواهد از راه حلال مالی را فراهم کند که با آن آبروی خود را حفظ نماید و دینش را ادا کند و صلة رحم را به جا آورد، خیری در او نیست.

در عین حال، در جهان‌بینی اسلام، دنیا مرحلة بسیار کوتاه و زودگذری از زندگی انسان به شمار می‌رود. به همین دلیل، دل بستن به دنیا و غایت دانستن چنین حیاتی را موجب غفلت از زندگی واقعی می‌داند و چنین وضعیتی را نکوهش و سرزنش می‌کند. دنیادوستی را سرچشمة همة رفتارهای نادرست در زندگی می‌داند. امام صادق(علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید:

رَأْسُ کُلِ خَطِیئَةٍ حُبُّ الدُّنْیَا؛ منشأ هر کار نادرستی دنیادوستی است.

امام علی(علیه‌السلام) در ضمن یکی از خطبه‌های نهج البلاغه که اعجاب برخی از شارحان آن را نیز برانگیخته است، در جمله‌ای کوتاه حقیقت دنیا از نگاه اسلام را چنین بیان می‌کند:

مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْه ؛

آنکه بدان نگریست، حقیقت را به وی نمود؛ و آن که در آن نگریست، دیده‌اش را بر هم دوخت.

بر این اساس، هر کس دنیا را وسیله‌ای برای دیدن حقایق و عبرت‌آموزی از سرگذشت بدان قرار دهد، این دنیا به او بصیرت می‌دهد. دنیا برای چنین کسی وسیلة تعالی و تکامل است. اما کسی که دنیا را هدف نهایی خود قرار بدهد و همة تلاشش دستیابی به متاع‌های دنیوی باشد، دنیا او را از دیدنِ حقایق عالم عاجز می‌کند و موجب گمراهی و ضلالتش می‌شود.

رابطة ظاهر و باطن

یکی دیگر از مهم‌ترین بنیان‌های فکری برای التزام به نوع خاصی از آداب و انتخاب سبک زندگی «تأثیر و تأثر متقابل ظاهر و باطن آدمی» است.

توضیح آنکه وجود انسان دارای سه لایه یا سه بُعد است: (1) لایة عقلی یا ساحت آگاهی و اندیشه که شامل همه شناخت‌ها و بینش‌ها و دارایی‌های علمی انسان و صورت‌های ذهنی او می‌شود؛ (2) لایة قلبی یا ساحت انگیزه و گرایش که شامل همه کشش‌ها،‌ احساسات و علاقه‌های او می‌شود و (3) لایة طبیعت یا ساحت عمل و رفتار ارادی و غیرارادی اعضا و جوارح. این سه لایه در وجود انسان کاملاً با یکدیگر مرتبط و بر هم دیگر اثرگذارند. یعنی آگاهی‌ها و گرایش‌های ما در عمل ما، عمل و آگاهی ما در گرایش‌های ما، و گرایش‌ها و آگاهی‌های ما در عمل ما تأثیر می‌گذارند. عمل ظاهری ما دانسته‌های ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد و امیال و علاقه‌های ما را مستقیم یا غیرمستقیم دستکاری می‌کند. بسیاری از تزلزل‌های اعتقادی‌ یا گرایش‌های انحرافی ما منشأ عملی دارد. قرآن کریم در سورة روم می‌فرماید:

ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ؛

سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و پیوسته آن را مسخره می‌نمودند.

از شگفتی‌های روح انسان، تأثیرگذاری و تأثیرپذیری درون و برون بر یکدیگر و از یکدیگر است. هر یک از ما وقتی می‌ ترسد، رنگ چهره‌اش می‌پرد. وقتی خجالت می‌کشد، عرق می‌کند و سرخ می‌شود. وقتی تردید دارد، گفتارش سست است. وقتی یقین دارد، محکم و قاطع حرف می‌ زند. وقتی غمگین و ناراحت است، اشتها ندارد و چهره‌اش گرفته است. این مثال‌ها نشان می‌ دهد که حالاتی مانند ترس، غم، شک، یقین، شرم، عشق، رقّت قلب، شجاعت و… که همه درونی‌اند، در چهره و گفتار و رفتار انسان تأثیر می‌ گذارند. همین جا این نتیجه را می‌ توان گرفت که برای تغییر در ظاهر و دگرگون‌سازی رفتار بیرونی، باید به تغییر باطنی پرداخت. چرا که«حالات ظاهر»، انعکاس«ویژگی‌های درونی» است.

تأثیر دیگر، تأثیر ظاهر در باطن است. هر یک از ما وقتی لباس نو و تمیز می‌ پوشد، احساس دیگری دارد. وقتی حمام می‌ رود و خود را شستشو می‌ دهد، احساس شادابی می‌کند. وقتی سوار ماشینی مدل بالا می‌ شود، نوعی احساس خود برتربینی در او پدید می‌ آید. حالت ما، آن گاه که لباس راحتی خانه را پوشیده ایم، با زمانی که لباس رسمی در بر کرده ایم، یکسان نیست. یک فرد نظامی، اگر با دمپایی و لباس شخصی، و بی‌کلاه و سلاح باشد، حالتی دارد، و اگر لباس نظامی و پوتین و سلاح داشته باشد، حالتی دیگر. معطر و آراسته بودن، روح را هم تلطیف می‌کند و چرکی و آلودگی و شلختگی ظاهری، در روح و روان هم اثر منفی می‌گذارد. بنابراین چون ظاهر در باطن مؤثر است، گاهی می‌ توان از راه ایجاد تغییرات برونی به تحولات درونی دست یافت، همان گونه که بعضی با تغییر دکور و آرایش وسایل منزل، به دنبال تنوع و شادابی و مقابله با افسردگی هستند یا به وسیله ورزش، که نوعی حرکت جسمی است، می‌کوشند در خود طراوت و نشاط روانی پدید آورند.

ظاهر و باطن انسان، دو جهان مستقل و جدا از هم نیستند؛ بلکه میان آن دو، ارتباطی محکم و تاثیری دوجانبه وجود دارد. در این بین باطن، اساس وجود انسان را تشکیل می‌دهد. معرفت و محبت، عوامل باطنی اند که در ظاهر عبادت تأثیر می‌ گذارند. اگر این موتورهای داخلی خاموش باشد، مراعات مستحبات و توجه به آداب و سنن در عبادت، به مثابه هُل دادنی است که موتور درون را روشن می‌کند و معرفت و محبت را می‌افزاید. به فرموده امام علی(علیه‌السلام):

ما جَفّتِ الدُّموعُ اِلاّ لِقَسوَةِ القُلُوب وَ ما قَسَتِ القلوبُ اِلاّ لِکثرةِ الذّنوب؛

خشکی اشک چشم، نتیجه سنگ‌دلی است، و سنگ‌دلی محصولِ گنه‌کاری؛

اینکه کسی از اشک چشم محروم می‌ شود، حالتی ظاهری است، ولی ریشه اش قساوت قلب است که یک امر باطنی است و در ظاهر و حالات جسم اثر می‌گذارد. قساوت دل نیز، ثمره گناه زیاد است. پس اگر تغییری در باطن آدمی رخ دهد، بر ظاهر نمودار خواهد شد و اگر ظاهر تغییر نپذیرد باید تأویل آن را در باطن جست.

اکنون به آداب اسلامی نظر کنیم: چرا در نماز رو به «قبله» می‌ ایستیم؟ زیرا جهت‌گیری ظاهری به سوی یک مکان جغرافیایی، دل و جان را هم به همان سمت می‌کشد و باطن را هم توحیدی می‌سازد. چرا به «جماعت» نماز می‌ خوانیم؟ چون تشکل و همبستگی ظاهری صفوف و حرکات، تمرینی برای وحدت قلبی و پیوند باطنی امت نمازگزار است. چرا بهترین، تمیزترین و خوشبوترین لباس را در نماز به تن می‌کنیم؟ چون این گونه نماز خواندن، حضور قلب و طراوت بیشتری پدید می‌ آورد؛ یعنی رعایت ادب ظاهری به تحققِ آداب باطنی نماز کمک می‌کند. نماز در مسجد با نماز در خانه یکسان نیست. در نماز، هم خشوع لازم است، هم خضوع. «خضوع»، بیشتر ناظر به حالاتِ ظاهری انسان است و «خشوع» به بُعد درونی مربوط می‌شود. خضوع جسم، به پیدایش خشوع قلب، و خشوع قلب به خضوع جسم کمک می‌ کند. امام علی(علیه‌السلام) فرموده است:

مَنْ خَشَعَ قَلْبُهُ خَشَعَتْ جَوَارِحُهُ ؛

کسی که قلبش خاشع باشد اعضا و جوارحش نیز خاشع است.

هر چه حجاب و پوشش ظاهری بیشتر و بهتر باشد، این نوع حجاب در تقویت و پرورش روحیة باطنی و درونی عفت، تأثیر بیشتری دارد؛ و بالعکس هر چه عفت درونی و باطنی بیشتر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیشتر و بهتر در مواجهه با نامحرم می‎گردد.

ظاهر بر باطن اثر می‌گذارد؛ اگرچه این نقش، با تکلّف و تصنّع همراه باشد؛ مثلاً تباکی (خود را به گریه زدن)، فرد را واقعاً اندوهگین می‌کند. حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرماید:

إِنْ لَمْ تَکنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَک أَنْ یکونَ مِنْهُم؛

اگر بردبار نیستی خود را به بردباری وادار؛ چه کم است کسی که خود را همانند مردمی کند و از جملة آنان نشود.

به همین ترتیب، اگر کسی اعتماد به نفس و احساس شخصیت داشته باشد، مقلّد بیگانگان نمی‌ شود و خود را به آنان شبیه نمی‌ سازد. از آن سو، کسی که در لباس و قیافه و نوع زندگی و فرهنگ اجتماعی، از بیگانه الگو بگیرد، این شباهت ظاهری به تدریج او را به فرهنگ‌پذیری می‌ کشاند. به همین جهت تشبه به کفار در دین اسلام ممنوع و ناروا شمرده شده است. امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند:

أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِهِ قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ لَا یَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِی وَ لَا یَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِی وَ لَا یَسْلُکُوا مَسَالِکَ أَعْدَائِی فَیَکُونُوا أَعْدَائِی کَمَا هُمْ أَعْدَائِی ؛

خدای عز و جل به یکی از انبیا وحی کرد به مؤمنان بگو: لباس دشمنان مرا مپوشند و غذای دشمنان مرا نخورند و به راه دشمنان من نروند که از دشمنان من خواهند شد.

 خلاصة فصل

1. یکی از مهم‌ترین باورهای اسلامی که در همة ابعاد زندگی یک مسلمان باید خود را نشان دهد، باور به «توحید» و یگانگی خداوند است. بر این اساس، نظام‌های اجتماعی،‌ اعم از نظام‌های اقتصادی، سیاسی،‌ فرهنگی و نظامی، و به تبع آنها سبک زندگی انسان موحّد متفاوت با افراد و جوامع غیر موحد خواهد بود.

2. با توجه به این مبنای انسان‌شناختی اسلامی که همة حقیقت و هویت انسان به روح او است و روح نیز امری جاودانه است، طبیعتاً سبک زندگی انسان مسلمان لازم است که در راستای حیات ابدی او سامان پیدا کند.

3. با توجه به هدفمندی زندگی انسان و بهره‌مندی او از اراده و اختیار است که می‌توان از ترویج و توصیة سبک زندگی اسلامی یا هر نوع سبکی دیگر برای زندگی سخن گفت.

4. بر اساس انسان‌شناسی قرآنی رابطة میان افعال ما و دستیابی به هدف مطلوب یا دوری از آن رابطه‌ای علّی و معلولی است. سعادت یا شقاوت ابدی انسان معلول اعمال خود اوست. هر کار خیر یا شرّی که انسان انجام دهد، نتیجه‌اش به خود او می‌رسد نه کسی دیگر.

5. هدف نهایی و غایی سیر تکاملی انسان، قرب الهی یا لقاء الله است. انسان مورد نظر اسلام کسی است که از نظر وجودی چنان کمالی می‌یابد که می‌تواند به حقیقت هستی و کمال مطلق نزدیک شود و از اوصاف و ویژگی‌های حضرت حق برخوردار گردد.

6. یگانه راه دستیابی به هدف نهایی و وصول به لقاء الله، «عبادت» است. بر این اساس، همة حرکات و سکنات انسان کمال‌جو باید در مسیر جلب رضایت حضرت حق باشد.

7. نوع زیست ما نیز در دنیا و شیوة زندگی‌مان تماماً به نوع نگاهمان به دنیا بستگی دارد. کسی که دنیا را محل خوشگذرانی و کامجویی تلقی کرده است، گونه‌ای از زیست را انتخاب خواهد کرد؛ و کسی که دنیا را محل آزمایش و مزرعه‌ای برای آخرت می‌داند، زیستی دیگر و شیوه‌ای دیگر از زندگی را در این دنیا طراحی خواهد نمود.

8. در یک نگاه می‌توان گفت که انسان دارای سه لایه و بعد وجودی است: ساحت اندیشه و آگاهی، ساحت انگیزه و گرایش و کشش‌ها و احساسات درونی و ساحت عمل و رفتارهای ظاهری. این سه لایة وجودی انسان با یکدیگر مرتبط و بر همدیگر اثرگذارند. بر این اساس، نقش سبک زندگی در دست‌یابی به اهداف نهایی و همچنین نقش باورها و گرایش‌های درونی در انتخاب سبک زندگی روشن می‌شود.

 پرسش‌ها

1. توضیح دهید که اعتقاد به یگانگی خدا چگونه سبک زندگی انسان موحد را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

2. انسان‌شناسی قرآنی چه نقشی در سبک زندگی مورد قبول اسلام دارد؟

3. هدف نهایی سیر تکاملی انسان و راه دستیابی به آن را از نگاه اسلام توضیح دهید.

4. رفتارها و حالات ظاهری چه نقشی در حالات باطنی دارند و حالات باطنی چه تأثیری در رفتارهای ظاهری بر جای می‌گذارند؟

 مسائلی برای گفتگو و مباحثه

1. به نظر شما آیا هر کس ظاهری خلاف عرف و آداب مرسوم اجتماعی داشت، لزوماً باورها و ارزش‌های او نیز خلاف عرف و آداب اجتماعی است؟ رفتار کسانی را که جلوه‌های ظاهری رفتار آنان با باورها و ارزش‌هایشان سازگار نیست، چگونه توجیه می‌کنید؟

2. با توجه به حدیث زیر که امام صادق(علیه‌السلام) در پاسخ به پرسش از چگونه خلود در دوزخ یا بهشت فرموده‌اند، دربارة تأثیر نیت و جایگاه آن در نظام ارزشی اسلام بحث کنید:

إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِی النَّارِ لِأَنَّ نِیَّاتِهِمْ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا أَنْ لَوْ خُلِّدُوا فِیهَا أَنْ یَعْصُوا اللَّهَ أَبَداً وَ إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِی الْجَنَّةِ لِأَنَّ نِیَّاتِهِمْ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا أَنْ لَوْ بَقُوا فِیهَا أَنْ یُطِیعُوا اللَّهَ أَبَداً فَبِالنِّیَّاتِ خُلِّدَ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى- قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ قَالَ عَلَى نِیَّتِه؛

اهل دوزخ به این دلیل در دوزخ جاودانه‌اند که نیّتشان این بود که اگر در دنیا جاودانه باشند، همواره نافرمانی خدا کنند. و اهل بهشت نیز به این دلیل در بهشت جاودانه‌‌اند که نیّتشان این بود که اگر در دنیا باقی بمانند همواره خدا را اطاعت کنند. پس هر دو گروه به دلیل نیّت‌هایشان جاودانه‌اند. سپس سخن خداوند را تلاوت کردند: «بگو هر کس بنا بر ساختار خود عمل می‌کند …» و فرمودند یعنی بر اساس نیت خود.

3. به نظر شما برای زندگی فردی و اجتماعی چه مکانیزیمی می‌توان طراحی کرد که در همة‌ امور فردی و اجتماعی اعتدال را حفظ کرد و به دامن افراط یا تفریط نیفتاد؟

 منابعی برای مطالعه

1. انسان‌شناسی، محمود رجبی، قم، مؤسسة امام خمینی، 1378.

2. اخلاق در قرآن، محمدتقی مصباح یزدی، قم، مؤسسه امام خمینی،1379، ج1.

3. نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، محمدتقی مصباح یزدی، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی، قم، مؤسسة امام خمینی، 1384.

4. بنیاد اخلاق، مجتبی مصباح، قم، مؤسسه امام خمینی، 1385.

فصل سوم

سبک زندگی اسلامی در اوقات فراغت

مسألة «اوقات فراغت» به شکل امروزی آن یک پدیدة جدید بوده و محصول دوران شهرنشینی و عصر صنعتی و روزگار مدرنیته است. انسان‌ها برای گذران زندگی روزمرة خود مجبورند دائماً در فعالیت باشند و ساعت‌های متمادی از زندگی خود را صرف کار و تلاش در محیط‌های بسته و محدود کنند. این مسأله، در کنار شهرنشینی و مشکلات روحی و روانی و آسیب‌های جسمی این نوع زندگی در مقایسه با زندگی روستایی و عشایری، موجب شد عده‌‌ای در اندیشة طرح اوقات فراغت و مدیریت چنین اوقاتی برای استفاده بیشتر از نیروی کار افراد برآمدند. اهمیت اوقات فراغت برای انسان امروزی تا آنجا است که رشته‌های علمی جدیدی برای تحلیل و بررسی و مدیریت ابعاد مختلف این مسأله شکل گرفته است. «جامعه‌شناسی اوقات فراغت»، «روان‌شناسی فراغت» و امثال آن را می‌توان از این سنخ دانست.

منظور از اوقات فراغت

«فراغت» لغتی است عربی که از ریشة «فَرَغ» گرفته شده است. معانی مختلف و البته قریب الافقی دارد: «جدایی از چیزی یا کاری»، «وسعت»، «پایان یافتن کاری»، «دست کشیدن از کار» و «فرصتی که پس از پایان یک کار در اختیار انسان قرار می‌گیرد» از مهم‌ترین معانی فراغت است. «اوقات فراغت» نیز به معنای زمان‌ها و فرصت‌هایی است که فرد در استراحت و آسایش از کار رسمی و شغل اصلی خود به سر می‌برد.

بعضی، اوقات فراغت را به گونه‌ای معنا کرده‌اند که به معنای اوقات و زمان‌های آزادی تمام عیار انسان از همة‌ قیود و محدودیت‌های قانونی و اخلاقی است. اوقاتی که انسان باید فقط به دنبال امور دلخواه و لذت‌های مورد علاقه خود برود و بگردد. از نظر اینان اوقات فراغت یعنی اوقات بی‌مسؤولیتی، آزادی محض و اوقات رهایی از وظایف اجتماعی!

چنین نگاهی از اساس با اندیشة اسلامی و نوع نگاه اسلام به انسان متفاوت است. اوقات فراغت از نظر اسلام هرگز به معنای «اوقات بی‌مسؤولیتی» یا «اوقات بیکاری» نیست. زیرا در هر جایی و تا زمانی که انسان عقل و اختیار و آگاهی و قدرت داشته باشد، مسؤولیت نیز دارد. بنابراین هرگز نمی‌توان اوقات فراغت را اوقات بی‌مسؤولیتی و آزادی محض و رهایی از وظایف و تکالیف دانست. اوقات فراغت به معنای اوقات بیکاری هم نیست. زیرا بیکاری یعنی اینکه فرد هیچ کاری برای انجام دادن نداشته باشد. اما در اوقات فراغت کارهای زیادی برای انجام دادن هست. و کسی که اوقات فراغت خود را اوقات بیکاری تلقی کند، از نظر اسلام کاری ناپسند انجام داده است. در بعضی روایات فراغت به معنای بیکاری به شدت نکوهش شده و شخص فارغ به عنوان کسی که مورد غضب خداوند است معرفی شده است:

إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ یُبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوَّامَ الْفَارِغ ؛

به درستی که خدای عز و جل بندة پرخواب بیکار را دشمن می‌دارد.

همچنین اوقات فراغت با «تفریح و سرگرمی» نیز متفاوت است. تفریح و سرگرمی در حقیقت یکی از راه‌های گذران اوقات فراغت است. به تعبیر دیگر، محصول اوقات فراغت است. بنابراین با اوقات فراغت متفاوت است.

ویژگی‌های اوقات فراغت

تا اینجا ابعاد سلبی اوقات فراغت گفته شد. یعنی معلوم شد که اوقات فراغت چه چیزهایی نیست. در اینجا برای فهم بهتر اوقات فراغت بارزترین ویژگی‌های آن را بیان می‌کنیم:

1. فراغت از کار رسمی و روزانه: یکی از شاخصه‌های اوقات فراغت این است که انسان از کار رسمی و روزانة خود فارغ باشد. شاید همین ویژگی است که موجب شده است برخی افراد اوقات فراغت را به معنای اوقات بیکاری تلقی کنند. بله اوقات فراغت اوقاتی است که از کار رسمی و روزانه فارغ می‌شویم، اما روشن است که فراغت از کارهای رسمی به معنای بیکاری نیست.

2. دومین ویژگی اوقات فراغت این است که فرد در این اوقات از روی اجبار و اکراه کار و فعالیت خود را انتخاب نمی‌کند. اوقاتی است که انسان می‌تواند کارهای مورد علاقة خود را انجام دهد. به تعبیر دیگر، در این اوقات، انسان از اختیار و قدرت انتخاب بیشتری برای گزینش فعالیت مورد علاقه‌اش برخوردار است. برخلاف اوقاتی که به هر دلیل به فعالیت‌های رسمی و شغلی خود می‌پردازد. مثلاً یک کشاورز در هنگام کشاورزی از قدرت انتخاب و اختیار زیادی برخوردار نیست. اگر می‌خواهد گندم بکارد، لازم است وظایف معینی را انجام دهد، زمان‌های خاصی به آبیاری و وجین و درو و امثال آن بپردازد. اما اوقات فراغت به این صورت است که هم نوع فعالیت و هم زمان انجام آن و میزان انجام آن دلبخواهی و اختیاری است. به همین دلیل در اوقات فراغت هر کسی به کارهایی می‌پردازد که مطلوب و دلخواه او هستند. حتی ممکن است فرد در اوقات فراغت کاری سخت و طاقت‌فرسا انجام دهد،‌ اما چون در غیر از اوقات رسمی شغل معین خود انجام می‌دهد و به دلخواه و انتخاب خود این کار را انجام می‌دهد، مصداقی از گذراندن اوقات فراغت به شمار می‌رود. به همین دلیل است که می‌توان گفت چگونگی گذران اوقات فراغت متأثر از نوع شخصیت و هویت اجتماعی، تربیتی و اخلاقی افراد است.

3. نداشتن انگیزه و نفع اقتصادی از دیگر ویژگی‌هایی است که اوقات فراغت را از اوقات اشتغال تفکیک می‌کند. در اوقات فراغت غالباً افراد انگیزة مادی و سودجویانه ندارند. هر چند مدیران فرهنگی جامعه می‌توانند و می‌بایست اوقات فراغت مردم را به گونه‌ای مدیریت کنند که موجب رونق اقتصادی و گردش مالی بیشتری در سطح جامعه شود. به نظر می‌رسد اگر توصیه‌های اسلام دربارة چگونگی گذران اوقات فراغت عملی شود، مثل توصیه به مسافرت و گردشگری، در کنار بهره‌های فرهنگی و اخلاقی و دینی، شاهد رونق اقتصادی بیشتری در سطح جامعه نیز خواهیم بود.

اهمیت اوقات فراغت

اوقات فراغت در دنیای معاصر از جهات مختلفی اهمیت پیدا کرده است:

زمانی برای فرهنگ‌سازی

یکی از مهم‌ترین جهات اهمیت آن این است که بهترین زمان‌ها برای القای فکر و اندیشه و فرهنگ مورد قبول خود به افراد و جامعه،‌ اوقات فراغت آنان است. با مدیریت اوقات فراغت افراد می‌توان باورها، ارزش‌ها، رفتارها و امیال و خواسته‌های‌شان را به سمت و سوی مورد نظر سوق داد. بیشترین سرمایه‌گذاری‌های فرهنگی در بسیاری از کشورهای پیشرفته در روزگار حاضر بر روی ساخت فیلم و سریال و کارتون و انیمیشن و اسباب‌بازی و سرگرمی‌های مختلفی است که همگی آنان به منظور پر کردن اوقات فراغت افراد صورت می‌گیرد.

با توجه به مجموعة ‌تعالیم اسلامی دربارة اهمیت وقت و فرصت و نکوهش بطالت و لهو و لعب می‌توان گفت نگاه اسلام به مقولة اوقات فراغت، نگاهی تربیتی و اخلاقی است و هرگز به عنوان گذران بی‌هدف وقت یا فرصت‌هایی برای بیهوده‌گذرانی به آن نگاه نمی‌کند.

فرصتی برای ایجاد اشتغال

یکی از بهترین فرصت‌ها برای ایجاد میلیون‌ها شغل، برنامه‌ریزی برای مدیریت اوقات فراغت مردم است. ‌برای این منظور اوقات فراغت مردم، نیاز به کارهای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی فراوانی است. عده‌ای باید امکانات تفریحی و ورزشی مورد نیاز برای گذران اوقات فراغت را بسازند و از آنها نگه‌داری کنند؛‌ عده‌ای باید مکان‌های نمایشی، مثل سینماها، خانه‌های تئاتر و نمایشگاه‌های عکس و فیلم و امثال آن را تأمین کنند و عده‌ای باید روزها و سال‌ها کار کنند تا بتوانند چند ساعت از اوقات فراغت مردم را پر کنند. به عنوان مثال، برای ساختن برخی فیلم‌ها صدها نفر، مشغول فعالیت‌اند و بعضاً چندین هزار ساعت کار و تلاش دسته جمعی صورت می‌گیرد تا فیلمی تولید شود؛ شبکه‌های مختلف رادیویی و تلویزیونی و ماهواره‌ای و سایت‌های مختلف اینترنتی و ده‌ها و صدها مورد دیگر را می‌توان محصول کار برای مدیریت اوقات فراغت دانست. بنابراین یکی از راه‌های ایجاد اشتغال در دنیای مدرن، تلاش در جهت‌ پر کردن اوقات فراغت اقشار مختلف مردم است.

زمان‌شمولی و فردشمولی

وقتی سخن از اوقات فراغت به میان می‌آید، بسیاری گمان می‌کنند صرفاً مربوط به نوجوانان و جوانان و آن هم در فرصت تعطیلات تابستانی مدارس و دانشگاه‌ها سخن گفته می‌شود! اما این پنداری کاملاً نادرست است. اوقات فراغت اختصاص به قشر خاص، سن خاص یا زمان خاصی ندارد. زمان‌شمول و فرد شمول است. همة افراد جامعه نه تنها نیازمند داشتن اوقات فراغت هستند، بلکه خواه ناخواه بخش زیادی از زندگی آنان را می‌توان زیر مجموعة اوقات فراغت دانست. همین مسأله اهمیت برنامه‌ریزی برای اوقات فراغت را نشان می‌دهد.

تهدیدی برای سلامت اخلاقی جامعه

اوقات فراغت در کنار همة خوبی‌ها و برکاتی که دارد، اگر به درستی ساماندهی نشود می‌تواند به عنوان یکی از جدی‌ترین تهدیدات برای سلامت اخلاقی و روانی جامعه به شمار آید. شاید بتوان گفت یکی از مهمترین علل انحرافات و بزه‌کاری‌ها و کجروی‌های اجتماعی بی‌برنامگی فردی و اجتماعی در حوزة اوقات فراغت است. این یک حقیقت است که اگر مسؤولان فرهنگی و مدیران فکری جامعه با توجه به سبک زندگی اسلامی و ارزش‌های ملی اوقات فراغت قشرهای مختلف جامعه را مدیریت نکنند، خسارت‌های جبران ناپذیری در حوزة فرهنگ و اخلاق به بار می‌آید. اگر ما برای اوقات فراغت مردم برنامه‌ریزی نکنیم و جهت‌دهی مناسبی برای آن نداشته باشیم، دیگران این کار را خواهند کرد. کوتاهی در این عرصه به منزله در اختیار قرار دادن زمینی بکر و آماده به دشمنان فرهنگی جامعه خواهد بود. آنان بر اساس ارزش‌های خود سعی خواهند کرد اوقات فراغت جوانان ما را به سمت و سوی مورد نظرشان سوق دهند. امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید:

مَعَ الْفَرَاغِ تَکُونُ الصَّبْوَة؛

همراه با فراغت، تمایل به خواسته‌های شیطانی حاصل می‌شود.

اوقات فراغت و کارکردهای آن

همانطور که اشاره شد، اوقات فراغت می‌تواند کارکردهای مختلفی داشته باشد. اوقات فراغت موجب می‌شود تا تکرار و یکنواختی در زندگی پیش نیاید. خستگی‌های جسمی و روحی موجب کسالت و سستی در انجام وظایف نشود. بر این اساس می‌توان فواید اوقات فراغت را به این ترتیب ذکر کرد:

1. رفع خستگی‌های ناشی از کارهای روزمره؛ به هر حال، هر شخصی، توانی محدود دارد، کار مداوم و یکنواخت موجب خستگی جسمی و روحی می‌شود، اوقات فراغت اگر به درستی مدیریت شود می‌تواند خستگی‌ها را رفع کند؛

2. بالا بردن بازده کار؛ اوقات فراغت موجب بازیابی و بازسازی توانایی‌های افراد می‌شود و در نتیجه بازده کاری آنان را بالا خواهد برد.

3. جلوگیری از افسردگی‌های روحی و خستگی‌های جسمی: اوقات فراغت می‌تواند بسیاری از مشکلات روحی و روانی و اضطراب‌ها و ترس‌ها و خشم‌ها را کنترل کند و در نتیجه موجبات آرامش روحی و آسایش جسمی را فراهم کند؛

4. رشد اجتماعی: در صورتی که اوقات فراغت را در فعالیت‌های اجتماعی سپری کنیم، موجب رشد اجتماعی افراد و بهبود روابط اجتماعی می‌شود؛

5. پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی: مدیریت درست اوقات فراغت و ساماندهی آن در جهت فرهنگ‌ سازی می‌تواند زمینة شکل‌گیری بسیاری از آسیب‌های اجتماعی را از بین ببرد.

6. رونق اقتصادی: اوقات فراغت اگر به درستی ساماندهی شود می‌تواند موجب رونق اقتصادی مردم شود. به عنوان مثال، اگر همگی مردم یا بخش اعظمی از آنان به این توصیة قرآن مبنی بر سیر و سفر در زمین عمل کنند در آن صورت شاهد رشد و رونق اقتصادی در بسیاری از مناطق جهان خواهیم بود.

7. فرصتی برای تقویت ایمان و عبادت بیشتر: یکی از بهترین کارها در اوقات فراغت این است که به امور عبادی و دینی خود بیشتر بپردازیم. اطلاعات و آگاهی‌های دینی و مذهبی خود را بالا ببریم. امام علی(علیه‌السلام) در تفسیر آیة شریفه «وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا» می‌فرماید:

لَا تَنْسَ صِحَّتَکَ وَ قُوَّتَکَ وَ فَرَاغَکَ وَ شَبَابَکَ وَ نَشَاطَکَ أَنْ تَطْلُبَ بِهَا الْآخِرَةَ؛

فرامونش نکن که از تن‌درستی، نیرومندی، فراغت، جوانی و نشاط خود برای طلب آخرت استفاده کنی.

اوقات فراغت در آیات و روایات

با توجه به اینکه اوقات فراغت و چگونگی گذران و نوع مدیریت آن ارتباطی تنگاتنگ با امکانات و سطح زندگی مادی مردم دارد و به نوعی می‌توان گفت از مفاهیم نسبی و زمان‌مند و مکانمند است، بنابراین نباید از آیات و روایات انتظار داشت به صورت جزئی و مصداقی همة موارد اوقات فراغت و چگونگی گذران آن را تشریح کرده باشند. زیرا قرآن و دستورات پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) و امامان معصوم(علیهم‌السلام) قوانین کلی و معیارهای اساسی و چارچوب عمل را به دست می‌دهند و جز در موارد استثناء وارد جزئیات و مصادیق نمی‌شوند. بسیاری از جزئیات و مصادیق از مقتضیات زمان و مکان است که به تناسب شرایط تغییر می‌کنند.

اسلام از ما می‌خواهد هیچ فرصتی را برای تعالی از دست ندهیم. هر گاه از کار مهمی فارغ شدیم، بلافاصله به کار مهم دیگری بپردازیم؛ لازمة این دستور آن است که ما برای زندگی خود برنامه‌ داشته و همواره به سمت هدف اصلی در حرکت باشیم.

فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ؛ وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ؛

پس هنگامی که از مهمی فارغ می‌شوی به مهم دیگری پرداز؛ و به سوی پروردگارت توجه کن.

بر اساس این آیه خواستة خداوند از پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) و به تبع از همة‌ مؤمنان و خداباوران این است که هیچ فرصتی را برای پیشرفت و تعالی از دست ندهند. البته بسیاری از کارها زمان‌مند می‌باشند. اما هر زمان که کار مهمی پایان می‌پذیرد، خدای متعال می‌فرماید باید به کار مهمی دیگر بپردازید.

ضرورت استفادة بهینه از وقت

همانطور که در تعریف اوقات فراغت گفتیم، اوقات فراغت به معنای اوقات مرده و بی‌فایده نیست. بر اساس فرهنگ دینی، ما حق نداریم حتی لحظه‌ای از اوقات عمر خود را به بطالت بگذرانیم. ما در برابر لحظه لحظة عمر خود باید پاسخگو باشیم. در روایات آمده است از جمله مواردی که باید در روز حساب، پاسخگو باشیم، دربارة چگونگی گذران عمرمان و چگونگی سپری کردن جوانی‌مان است. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در تفسیر این آیه که می‌فرماید

«وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ» فرمودند:

إِنَّهُ لَا یُجَاوِزُ قَدَمَا عَبْدٍ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ شَبَابِهِ فِیمَا أَبَلَاهُ وَ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ جَمَعَهُ وَ فِیمَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؛

در قیامت هیچ کس قدم از قدم برنمی‌دارد مگر اینکه به چهار پرسش پاسخ دهد: از جوانی‌اش که در چه راهی صرفش کرده؛ از عمرش که در چه چیزی سپری‌اش نموده؛ از مالش که از کجا جمع‌اش کرده و در چه راهی مصرفش نموده و از محبت اهل بیت.

مولانا در این رابطه چنین سروده است:

حق همی گوید چه آوردی مرا اندر این مهلت که دادم من ترا

عمر خود را در چه پایان برده‌ای قوت و قوّت در چه فانی کرده‌ای

گوهر دیده کجا فرسوده‌ای پنج حس را در کجا پالوده‌ای

چشم وگوش وهوش وگوهرهای عرش خرج کردی چه خریدی تو زفرش

به تعبیر حافظ:

قدر وقت ار نشناسد دل وکاری نکند بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم

به همین دلیل است که ائمة اطهار و اولیای دین نسبت به قدردانی از فرصت‌ها سفارش‌های فراوانی کرده‌اند. دائماً هشدار داده‌اند که مواظب فرصت‌ها و زمان‌هایی که در اختیارتان است باشید، نه امکان پس‌انداز کردن وقت وجود دارد و نه امکان بازگرداندن آن. یکی از شاخصه‌های دین‌داری و ایمان این دانسته شده است که شخص مؤمن برای همة اوقاتش برنامه‌ریزی دارد. هیچ وقتی را برای بیکاری و بطالت ندارد. امام علی(علیه‌السلام)، در ضمن بیان ویژگی‌های انسان مؤمن، یکی از ویژگی‌های او را چنین بر می‌شمارد که از همة اوقات خود استفاده می‌برد و هیچ زمانی را به بطالت نمی‌گذراند. «مشغولٌ وقتُهُ»؛

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در سفارش‌های خود به ابوذر غفاری می‌فرماید:

یَا أَبَا ذَرٍّ کُنْ عَلَى عُمُرِکَ أَشَحَ مِنْکَ عَلَى دِرْهَمِکَ وَ دِینَارِک ؛

ای ابوذر! در هزینه کردن عمرت نسبت به هزینه کردن درهم و دینارت حریص‌تر باش.

امام علی(علیه‌السلام):

إِنَّ الْفُرَصَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوهَا إِذَا أَمْکَنَتْ فِی أَبْوَابِ الْخَیْرِ وَ إِلَّا عَادَتْ نَدَما؛

فرصت‌ها همچون ابر می‌گذرند. پس اگر فرصتی دست داد به سرعت آنها را در کارهای خیر به کار گیرید و گرنه پشیمانی در پی خواهد داشت.

إِضَاعَةُ الْفُرْصَةِ غُصَّة؛

از دست دادن فرصت اندوه آور است.

غَافِصِ الْفُرْصَةَ عِنْدَ إِمْکَانِهَا فَإِنَّکَ غَیْرُ مُدْرِکِهَا عِنْدَ فَوْتِهَا؛

فرصت‌های پیش آمده را محکم بگیرید؛ زیرا اگر از دست بروند، دیگر آنها را به دست نمی‌آورید.

امام حسن(علیه‌السلام) می‌فرماید:

الْفُرْصَةُ سَرِیعَةُ الْفَوْتِ، بَطِیئَةُ الْعَوْد؛

فرصت‌ها به سرعت از دست می‌روند و به کندی باز می‌گردند.

امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید:

لَسْتُ أُحِبُ أَنْ أَرَى الشَّابَ مِنْکُمْ إِلَّا غَادِیاً فِی حَالَیْنِ: إِمَّا عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً، فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ فَرَّطَ، فَإِنْ فَرَّطَ ضَیَّعَ، وَ إِنْ ضَیَّعَ أَثِمَ، وَ إِنْ أَثِمَ سَکَنَ النَّارَ، وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) بِالْحَقِّ؛

دوست ندارم جوانی از شما را ببینم مگر در یکی از این دو حالت باشد: یا عالم و دانشمند باشد و یا متعلّم و آموزنده؛ سوگند به کسی که محمد را به پیامبری برانگیخت اگر در هیچ کدام از این دو حال نبود، کم‌کاری و کوتاهی کرده و در آن صورت عمر خود را ضایع نموده و کسی که عمر خود را ضایع کند گناهکار است و کسی که گناه کند، جهنمی خواهد بود.

امام سجاد(علیه‌السلام) در صحیفة سجادیه در این باره می‌فرماید:

فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلَامَةٍ لَا تُدْرِکُنَا فِیهِ تَبِعَةٌ، وَ لَا تَلْحَقُنَا فِیهِ سَأْمَةٌ، حَتَّى یَنْصَرِفَ عَنَّا کُتَّابُ السَّیِّئَاتِ بِصَحِیفَةٍ خَالِیَةٍ مِنْ ذِکْرِ سَیِّئَاتِنَا، وَ یَتَوَلَّى کُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا؛

خدایا! … اگر برای ما فراغتی از کارها مقدّر فرموده‌اى، آن را سالم قرار ده که در آن، گناهی ما را در نیابد و خستگی به ما روی نیاورد، تا فرشتگان و نویسندگان بدی‌ها، با پرونده‌هایی خالی از بیان گناهان‌مان، از سوی ما بازگردند و نویسندگانِ نیکی‌ها، به خاطر نیکی‌هایی که از ما نوشته‌اند، شادمان شوند.

امام موسی کاظم(علیه‌السلام) می‌فرماید:

إِنَ اللَّهَ تَعَالَى لَیُبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوَّامَ إِنَّ اللَّهَ لَیُبْغِضُ الْعَبْدَ الْفَارِغ ؛

خدای متعال از انسان پرخواب و از انسان بیکار بدش می‌آید.

چگونگی گذران اوقات فراغت

همة افراد در نحوة گذران اوقات فراغت خود یکسان نیستند. متأسفانه برخی افراد هیچ برنامه‌ای برای این کار ندارند. به همین دلیل، بدترین لحظات زندگی آنان زمان‌های فراغت از کار است. اوقات فراغت برای چنین افرادی معنایی جز اوقات بیکاری ندارد. پرسه زدن در خیابان‌ها، ایستادن در کوچه و خیابان و یا مشکل‌تراشی برای اطرافیان محصول چنین نگاهی به اوقات فراغت است. برخی دیگر ممکن است با تماشای تلویزیون و گوش دادن به رادیو و امثال آن اوقات فراغت خود را به گونه‌ای سپری نمایند. چنین افرادی نیز در اغلب موارد بی‌برنامه‌اند. البته اگر با برنامه‌ریزی زمان‌هایی از خود را به تماشای تلویزیون و امثال آن اختصاص دهیم، اشکالی ندارد. آنچه که اشکال دارد برخورد منفعلانه با این مسأله است. نباید به دلیل بی‌برنامگی و از روی بی‌حوصلگی با شبکه‌های مختلف تلویزیونی و رادیویی و ماهواره‌ای و امثال آن خود را سرگرم ‌کنیم. چنین حالتی ممکن است انسان را به بسیاری از ناهنجاری‌های اخلاقی و اجتماعی بکشاند.

آنچه اسلام از ما می‌خواهد این است که فعالانه با اوقات فراغت خود برخورد کنیم و با مدیریت صحیح و برنامه‌ریزی همه‌ جانبه بهترین بهره‌ها را از اوقات فراغت خود ببریم. توشة جسمی و روحی لازم را برای زمان‌های فعالیت و کار باید از همین اوقات فراغت فراهم نمود.

تفریح

تفریح می‌تواند یکی از مهم‌ترین و ضروری‌ترین کارها در اوقات فراغت باشد. هر انسانی نیازمند اوقاتی است که در آن به تفریح و سرگرمی بپردازد. البته سرگرمی‌ها و تفریحات افراد و طبقات مختلف اجتماعی و سنین مختلف متفاوت است، اما هیچ انسانی نیست که بی‌نیاز از تفریح باشد. تفریح برای تجدید نیرو و زدودن یکنواختی از زندگی، امری لازم و ضروری است. یکی از مهم‌ترین اصول بهداشت جسم و روان است. در داستان حضرت یوسف(علیه‌السلام)، وقتی برادران یوسف می‌خواهند اجازة او را از پدر بگیرند. چنین درخواست می‌کنند:

«قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلى یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ؛ أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ؛

(برادران نزد پدر آمدند و) گفتند: «ای پدر! چرا تو دربارة‌ یوسف، به ما اطمینان نمی‌کنی؟! در حالی که ما خیرخواه او هستیم! فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست، تا غذای کافی بخورد و تفریح کند؛ و به یقین ما از او محافظت خواهیم کرد.»

برخی از مفسران از این آیه مباح بودن بازی و تفریح برای نوجوانان و جوانان را استفاده کرده‌اند. حتی صرف نظر از این آیه، هیچ تردیدی در این نیست که اسلام انواعی از تفریح را مورد توجه قرار داده است: ورزش‌ها و تفریحاتی مثل کشتی‌گیری، تیراندازی، اسب‌سواری، شنا، شمشیربازی و امثال آن مورد توجه و سفارش اسلام است. نقش چنین ورزش‌ها و تفریحاتی در تقویت جسم و روح آدمی و آرامش جسمی و روحی او بر کسی پوشیده نیست. در ادامه برخی از روایات ناظر به چنین ورزش‌ها و تفریحاتی را ذکر می‌کنیم:

در روایتی از پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) نقل شده است که می‌فرماید:

حقُّ الولدِ على الوالدِ أن یُعَلِّمَه الکتابةَ و السّباحةَ و الرّمایةَ؛

حق فرزند بر پدر آن است که نگارش، شناگری و تیراندازی به او بیاموزد.

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم)، در حدیثی دیگر، شناگری را بهترین سرگرمی‌ مؤمن می‌داند:

خَیرٌ لَهوِ المُؤمِنِ السَّباحَةُ؛

شنا کردن بهترین سرگرمی و تفریح مؤمن است.

همان حضرت در حدیثی دیگر می‌فرماید:

کُلُ لَهْوِ الْمُؤْمِنِ بَاطِلٌ إِلَّا فِی ثَلَاثٍ فِی تَأْدِیبِهِ الْفَرَسَ وَ رَمْیِهِ عَنْ قَوْسِهِ وَ مُلَاعَبَتِهِ امْرَأَتَهُ فَإِنَّهُنَّ حَق؛

هر نوع تفریح و سرگرمی برای مؤمن شایسته نیست مگر در سه چیز: تربیت اسب، آماده‌سازی کمان و اوقاتی که با همسرش می‌گذراند؛ چنین تفریحات و سرگرمی‌هایی حق‌اند.

مسافرت و گردشگری

یکی از بهترین و سودبخش‌ترین راه‌های گذران اوقات فراغت، که مورد تأکید ویژة اسلام نیز هست، مسافرت و گردشگری است. آیات متعددی در قرآن کریم مردم را به سیر و سفر و گردشگری در سراسر زمین و دیدن نشانه‌ها و مظاهر الهی و مشاهدة سرنوشت دشمنان دین، تکذیب‌کنندگان دعوت پیامبران، مجرمان و گناهکاران دعوت می‌کنند. قرآن کریم گردشگری و سیر و سفر در زمین را موجب فهم و درک بهتر حقایق هستی می‌داند. مسافرت و دیدن آثار باستانی و نشانه‌های برجای مانده از گذشتگان را موجب عبرت‌گیری و تفکر بیشتر در سرنوشت خود می‌داند. در اینجا برخی از آیات مربوطه را ذکر می‌کنیم:

قَدْ خَلَت مِن قَبْلِکُمْ سنَنٌ فَسِیرُوا فى الأَرْضِ فَانظرُوا کَیْف کانَ عَقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ؛

پیش از شما، سنت‌ها (و مجازات‌های الهی بر طبق اعمال امت‌ها) وجود داشت، پس در روی زمین، گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب‌کنندگان (آیات الهی) چگونه بوده است؟

أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فى الأَرْضِ فَتَکُونَ لهَُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بهَا أَوْ ءَاذَانٌ یَسمَعُونَ بهَا فَإِنهَا لا تَعْمَى الأَبْصرُ وَ لَکِن تَعْمَى الْقُلُوب الّتى فى الصدُورِ؛

آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دل‌هایی داشته باشند که (حقیقت را) با آن درک کنند؛ یا گوش‌هایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟! زیرا (بسیار می‌شود که) چشم‌های ظاهر نابینا نمی‌شود، بلکه دل‌هایی که در سینه‌هاست کور می‌شود.

قُلْ سِیرُوا فى الأَرْضِ فَانظرُوا کیْف کانَ عَقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ؛

بگو: «در زمین سیر کنید و ببینید سرانجام مجرمان چگونه بود!»

قُلْ سِیرُوا فى الأَرْضِ فَانظرُوا کیْف بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمّ اللّهُ یُنشِئُ النّشأَةَ الاَخِرَةَ إِنّ اللّهَ عَلى کلِّ شىْءٍ قَدِیر؛

بگو: «در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند (به همین گونه) جهان آخرت را ایجاد می‌کند؛ به یقین خدا بر هر چیزی تواناست.

أَوَ لَمْ یَسِیرُوا فى الأَرْضِ فَیَنظرُوا کَیْف کانَ عَقِبَةُ الّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کانُوا أَشدّ مِنهُمْ قُوّةً وَ أَثَارُوا الأَرْض وَ عَمَرُوهَا أَکثرَ مِمّا عَمَرُوهَا وَ جَاءَتْهُمْ رُسلُهُم بِالْبَیِّنَتِ فَمَا کانَ اللّهُ لِیَظلِمَهُمْ وَ لَکِن کانُوا أَنفُسهُمْ یَظلِمُونَ؛

آیا در زمین گردش نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنان بودند چگونه بود؟! آنها نیرومندتر از اینان بودند، و زمین را (برای زراعت و آبادی) دگرگون ساختند و بیش از اینان، آن را آباد کردند، و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند (اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند)؛ خداوند هرگز به آنان ستم نکرد، ولی خودشان به خویشتن ستم می‌کردند.

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) نیز در حدیثی سفر و گردش‌گری را موجب سلامتی جسمی و بهره‌مندی اقتصادی می‌داند و می‌فرماید: «سَافِرُوا تَصِحُّوا سَافِرُوا تَغْنَمُوا.»

در دیوان اشعار منسوب به امام علی(علیه‌السلام) دربارة اهمیت سفر چنین آمده است:

تَغَرَّبْ عَنِ الْأَوْطَانِ فِی طَلَبِ الْعُلَى وَ سَافِرْ فَفِی الْأَسْفَارِ خَمْسُ فَوَائِدَ

تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اکْتِسَابُ مَعِیشَةٍ وَ عِلْمٌ وَ آدَابٌ وَ صُحْبَةُ مَاجِد

در طلب بزرگی از وطن خارج شو؛ مسافرت کن؛ زیرا در مسافرت پنج فایده است: فراموشی غصه‌ها، بهرة اقتصادی، کسب دانش، ادب‌آموزی، و همراهی با انسان‌های بزرگ.

صله ارحام

یکی دیگر از بهترین و ارزشمندترین راه‌های گذران اوقات فراغت، دید و بازید از اقوام و خویشاوندان و دیدار دوستان است. اسلام به منظور حفظ و تقویت بنیان‌های اجتماعی و روابط خویشاوندی تأکید زیادی بر صله رحم و ارتباط با اقوام دارد. برکات مادی و معنوی فراوانی برای آن برشمرده است. طبیعتاً در زمان کار و فعالیت‌های شغلی و روزانه فرصت و امکانی برای انجام این وظیفة دینی و انسانی نیست. به همین دلیل، مناسب‌ترین اوقات برای انجام چنین کاری، اوقات فراغت است.

در اینجا به ذکر چند روایت از میان صدها آیه و روایتی که در این زمینه وارد شده است، اکتفا می‌کنیم:

امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید:

إِنَّ لِأَهْلِ الدِّینِ عَلَامَاتٍ یُعْرَفُونَ بِهَا صِدْقَ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ وَ وَفَاءً بِالْعَهْدِ وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ و … ؛

دینداران شاخصه‌هایی دارند که با آنها می‌شود آنان را شناخت: راستگویی، امانت‌داری، وفاداری، ارتباط با خویشاوندان و …

امام باقر(علیه‌السلام) می‌فرماید:

صِلَةُ الْأَرْحَامِ تُزَکِّی الْأَعْمَالَ وَ تُنْمِی الْأَمْوَالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوَى وَ تُیَسِّرُ الْحِسَابَ وَ تُنْسِئُ فِی الْأَجَلِ؛

ارتباط با خویشاوندان، موجب پاکی اعمال، رشد اموال، دفع بلاها، حسابرسی آسان و طول عمر می‌شود.

امام جعفر صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید:

صِلَةُ الْأَرْحَامِ تُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ تُسَمِّحُ الْکَفَّ وَ تُطَیِّبُ النَّفْسَ وَ تَزِیدُ فِی الرِّزْقِ وَ تُنْسِئُ فِی الْأَجَل؛

ارتباط با خویشاوندان، اخلاقی نیکو، دست و دلی باز، جانی پاکیزه، رزقی فراوان و عمری طولانی را به ارمغان می‌آورد.

عبادت خداوند

از نگاه قرآن کریم عبادت و بندگی خداوند هدف اصلی آفرینش انسان است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ». بنابراین انسانی که می‌خواهد در راستای فلسفة وجودی خود حرکت کند، باید همة اوقات خود به عبادت خدا مشغول باشد. البته بندگی و عبادت لزوماً به معنای عبادت‌های مرسوم و شناخته‌شدة فقهی نیست. انسان حتی می‌تواند خوردن و خوابیدن و تفریحات خود را عبادت الهی بداند. مشروط به آنکه به انگیزة الهی و در راستای وصول به مقام قرب انجام گیرند. در عین حال، انجام عبادت‌های ویژه، مثل نماز‌های مستحبی، خواندن اذکار و دعاهای ویژه، روزه گرفتن مستحبی، تمرکز و توجه بیشتر به آیات قرآنی و امثال آن، می‌تواند یکی از شایسته‌ترین کارها در اوقات فراغت باشد.

امام علی(علیه‌السلام) در دعایی از خدای متعال چنین می‌خواهد:

اللهم فَرِّغْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ ؛

خداوندا! برای دستیابی به آنچه که مرا برایش آفریده‌ای فراغتی به من عطا کن.

حسابرسی نفس

یکی از شایسته‌ترین کارهایی که می‌توانیم با فراغ بال بیشتری در اوقات فراغت خود انجام دهیم، حسابرسی اعمال روزانه یا اعمال گذشتة خود است. انسان گاهی چنان درگیر فعالیت‌های شغلی و کارهای روزمرة خود می‌شود که هدف اصلی زندگی را فراموش می‌کند. حتی ممکن است روزها بگذرد و سؤالات اساسی حیات انسانی برای او مطرح نشود چه رسد به اینکه نوع مواجهه خود با آنها را تحلیل کند: سؤالاتی از این قبیل که از کجا آمده‌ام؟ برای چه آمده‌ام؟ چرا آمده‌ام؟ به کجا می‌روم؟ چگونه باید این راه را طی کنم؟ نیازها و توشة این راه چیست؟ همراهان این راه کیانند؟ راهزنان این راه کیانند و کجایند؟ و امثال آن. اوقات فراغت بهترین زمانی است که هر کسی می‌تواند بخشی از آن را برای تأمل پیرامون این پرسش‌ها اختصاص دهد. امام علی(علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید:

مَا أَحَقَّ الْإِنْسَانَ أَنْ تَکُونَ لَهُ سَاعَةٌ لَا یَشْغَلُهُ عَنْهَا شَاغِلٌ یُحَاسِبُ فِیهَا نَفْسَهُ فَیَنْظُرُ فِیمَا اکْتَسَبَ لَهَا وَ عَلَیْهَا فِی لَیْلِهَا وَ نَهَارِهَا؛

چقدر شایسته است انسان زمانی در اختیار داشته باشد که از مشغولیت‌های زندگی چیزی او را سرگرم نسازد: ساعتی که از خودش حسابرسی کند و دربارة آنچه در شبانه‌روز برای خود به دست آورده و یا از کف داده است، بیندیشد.

و نیز درحدیث دیگری به تقسیم اوقات فرد دیندار اشاره دارند و از ساعت حسابرسی در کنار ساعت مناجات و ساعات مخصوص لذّت‌های حلال، یاد شده است:

إِنَّ لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثَ سَاعَاتٍ فَسَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ یُحَاسِبُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ سَاعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذَّاتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُل ؛

امام صادق(علیه‌السلام) نیز می‌فرماید، هر مسلمانی دست کم باید یک روز در هفته، خود را از کارهای روزمره فارغ کند و به مسائل تربیتی و دینی خود توجه ویژه نماید. مسائل دینی خود را پیگیری نماید. ابهامات خود را رفع نماید:

أُفٍّ لِلرَّجُلِ الْمُسْلِمِ أَنْ لَا یُفَرِّغَ نَفْسَهُ فِی الْأُسْبُوعِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ لِأَمْرِ دِینِهِ فَیَسْأَلَ عَنْه ؛

افّ بر مسلمانی که برای کار دین خویش و پرسش دربارة آن، [دست کم] روز جمعة هر هفته، خود را از [کارهای دیگر] فارغ نمی‌سازد.

 خلاصة فصل

1. «اوقات فراغت» به معنای زمان‌ها و فرصت‌هایی است که فرد در استراحت و آسایش از کار رسمی و شغل اصلی خود به سر می‌برد.

2. از نظر اسلام اوقات فراغت به معنای اوقات و زمان‌های آزادی از‌ قیود و محدودیت‌های قانونی و اخلاقی، و اوقات بی‌مسؤولیتی نیست؛ زیرا انسان تا زمانی که از عقل و اختیار و آگاهی برخوردار است، دارای مسؤولیت است. در هر زمان و مکانی کارهایی برای انجام دادن هست، بنابراین اوقات فراغت را نمی‌توان به معنای اوقات بیکاری دانست.

3. بارزترین ویژگی‌های اوقات فراغت عبارتند از: «فراغت از کار رسمی و روزانه»، «امکان پرداختن به کارهای مورد علاقه»، «اختیاری و دلبخواهی بودن نوع فعالیت، زمان انجام و میزان انجام آن»، «تأثیر پذیری چگونگی گذران اوقات فراغت از نوع شخصیت و هویت اجتماعی، تربیتی و اخلاقی افراد» و «نداشتن انگیزه و نفع اقتصادی».

4. اوقات فراغت در دنیای معاصر از جهات مختلف دارای اهمیت است: از نظر فرهنگی، بهترین فرصت برای فرهنگ‌سازی و ترویج فرهنگ مورد قبول خود در میان مردم است؛ از نظر اقتصادی می‌توان به عنوان یکی از بهترین ابزارها برای اشتغال‌زایی به آن نگاه کرد؛ از نظر دایرة شمول، زمان‌شمول و فرد شمول است و از نظر اخلاقی نیز اگر به درستی سامان‌دهی نشود می‌تواند به عنوان یکی از بزرگ‌ترین تهدیدها برای اخلاق و آداب جامعه به شمار آید.

5. می‌توان کارکردها و فواید اوقات فراغت را به این ترتیب ذکر کرد: «رفع خستگی از کارهای روزمره»، «بالا بردن بازده کار»، «جلوگیری از افسردگی‌های روحی و خستگی‌های جسمی»، «کمک به بهبود روابط اجتماعی»، «پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی»، «رونق اقتصادی»، «فرصتی برای تقویت ایمان و عبادت بیشتر».

6. چگونگی گذران اوقات فراغت و نوع مدیریت آن ارتباطی تنگاتنگ با امکانات و سطح زندگی مادی مردم دارد. به همین دلیل، نباید از آیات و روایات انتظار داشت به صورت جزئی و مصداقی همة موارد اوقات فراغت و چگونگی گذران آن را تشریح کرده باشند.

7. اسلام از ما می‌خواهد هیچ فرصتی را برای تعالی از دست ندهیم. هر گاه از کار مهمی فارغ شدیم، بلافاصله به کار مهم دیگری بپردازیم.

8. بر اساس فرهنگ دینی، ما حق نداریم حتی لحظه‌ای از اوقات عمر خود را به بطالت بگذرانیم. از جمله مواردی که باید در روز حساب، پاسخگو باشیم، دربارة چگونگی گذران عمرمان و چگونگی سپری کردن جوانی‌مان است. در این زمینه، روایات فراوانی از ائمة اطهار(علیهم‌السلام) وارد شده است تا جایی که یکی از شاخصه‌های دین‌داری و ایمان را داشتن برنامه برای همة اوقات عمر دانسته‌اند.

9. با توجه به آیات و روایات می‌توان اهمّ توصیه‌های اسلام و اولیای دین برای چگونگی گذران اوقات فراغت را به این شرح ذکر کرد: تفریح، ورزش، اسب‌سواری، شنا، تیر اندازی، مسافرت و گردشگری، دیدار با خویشاوندان، انجام عبادت‌های ویژه و حسابرسی از نفس.

10. هر انسانی، متناسب با سن و موقعیت اجتماعی‌اش، نیازمند اوقاتی برای تفریح و سرگرمی است. تفریح برای تجدید نیرو و زدودن یکنواختی از زندگی، امری لازم و ضروری است. یکی از مهم‌ترین اصول بهداشت جسم و روان است. در این میان از نظر اسلام بهترین سرگرمی‌ها، تربیت اسب، تیراندازی، شنا و همراه با خانواده بودن است.

11. قرآن کریم گردشگری و سیر و سفر در زمین را موجب فهم و درک بهتر حقایق هستی می‌داند. مسافرت و دیدن آثار باستانی و نشانه‌های بر جای مانده از گذشتگان را موجب عبرت‌گیری و تفکر بیشتر در سرنوشت خود می‌داند.

12. اسلام به منظور حفظ بنیان‌های اجتماعی و تقویت روابط خویشاوندی تأکید زیادی بر ارتباط با خوشاوندان دارد. برکات مادی و معنوی فراوانی برای آن برشمرده است. مناسب‌ترین اوقات برای انجام چنین کاری، اوقات فراغت است.

13. یکی از شایسته‌ترین کارهایی که می‌توانیم با فراغ بال بیشتری در اوقات فراغت خود انجام دهیم، حسابرسی اعمال روزانه یا اعمال گذشتة خود است.

 پرسش‌ها

1. ضمن تعریف «اوقات فراغت» توضیح دهید آیا اوقات فراغت به معنای اوقات بیکاری و آزادی از قوانین و مقررات است؟ نگاه اسلام را در این زمینه به صورت مستدل بیان کنید.

2. ویژگی‌های اوقات فراغت را به اختصار توضیح دهید.

3. اوقات فراغت چه نقشی در فرهنگ‌سازی، پیشرفت اقتصادی و مسائل اخلاقی فرد و جامعه دارد؟ توضیح دهید.

4. مهم‌ترین کارکردهای اوقات فراغت را بیان کنید.

5. برخورد منفعلانه با اوقات فراغت چه پیامدهایی دارد؟ توضیح دهید.

6. پنج راه مورد قبول اسلام برای گذران اوقات فراغت را ذکر کرده و به اختصار توضیح دهید.

 مسائلی برای گفتگو و مباحثه

1. مواردی همچون «گردشگری»، «صله‌ ارحام» و امثال آن، در این فصل به عنوان راه‌هایی برای گذران اوقات فراغت مطرح شد، به نظر شما آیا به گونه‌های دیگری نیز می‌توان برای گذران اوقات فراغت برنامه‌ریزی کرد؟ ارتباط موارد پیشنهادی خود را با باورها و ارزش‌های اسلامی نشان دهید؟

2. عدم برنامه‌ریزی برای گذران اوقات فراغت چه آسیب‌های فردی‌ای به دنبال دارد؟

3. آیا می‌توان ارزش‌های اسلامی را در ورزش، گردشگری، تفریح و سرگرمی نهادینه کرد؟ چگونه؟

 منابعی برای مطالعه

1. اوقات فراغت در اسلام، مهدی گرجی، قم، پیام عترت، 1381.

2. ورزش در اسلام، حسین صبوری، قم، صبوری، 1382.

فصل چهارم

سبک زندگی اسلامی در شادی و نشاط

تعریف شادی

شادی و سرور از حالت‌های درونی انسان است که البته نمودهای بیرونی و ظاهری هم دارد. تلاش‌های زیادی برای ارائة تعریفی دقیق از این حالت توسط روان‌شناسان و عالمان اخلاق و فیلسوفان صورت گرفته است. بدون آنکه بخواهیم وارد مباحث دقیق لغت‌شناسانه دربارة این واژه و واژگان مرتبط با آن در زبان فارسی و زبان‌های دیگر بشویم، به طور اجمال می‌توان گفت حالت شادی و سرور محصول و معلول نوعی آگاهی است: آگاهی از تحقق اهداف و آرزوها. این حالت زمانی ایجاد می‌شود که انسان به یکی از اهداف و آرزوهای خود دست یابد یا اینکه احتمال تحقق آن را بالا بداند. شادی و سرور حالتی روحی است که از حس رضایت‌مندی و پیروزی به دست می‌آید. در مقابل، وقتی انسان به هدف خود نمی‌رسد یا آرزوی خود را برباد رفته می‌بیند، حالت غم و اندوه بر او چیره می‌شود. به تعبیر دیگر، حزن و اندوه حالتی است که از حس نارضایتی و شکست به دست می‌آید.

برخی از محققان خواسته‌اند میان سه اصطلاح «خوشی»، «نشاط» و «شادکامی» تفاوت قائل شوند. به این صورت که هر کدام از آنان را ناظر به سطحی از شادی دانسته‌اند. «خوشی» را به معنای شادی‌هایی دانسته‌اند که ناظر به سطح جسمی و جنسی هستند. شادی‌هایی که افراد از خوردن غذا، شنا کردن در آب، راه رفتن در تپه و ماهور، و امثال آن می‌برند، همگی از این نوع هستند. کسانی که به این سطح از خوشی بسنده می‌کنند خود را در سطح حیات حیوانی نگه داشته‌اند. اینان در حقیقت از کارهای فوق العاده و مسؤولیت‌دار گریزانند و به یک معنا علیرغم آنکه در ظاهر از دوران کودکی فاصله گرفته‌اند اما عملاً متعلق به دوران کودکی‌اند و گویا رشدشان در همان دوران طفولیت متوقف شده است. «نشاط» را به شادی‌های روانی و روحی و شادی‌های درونی و باطنی مربوط دانسته‌اند، مثل نشاطی که از احساس مادری یا از احساس پدری به یک مادر یا پدر دست می‌دهد و یا نشاطی که از موفقیت در انجام یک کار به دست می‌آید. این سطح از شادی از سطح قبلی پیشرفته‌تر است، هر چند هنوز تا رسیدن به شادی سطح انسانی فاصله دارد. و «شادکامی» شادی‌های متعالی است. بالاتر از نشاط است. حالتی است که از دستیابی به اهداف حاصل می‌شود. کسی که به همة اهداف زندگی‌اش دست پیدا کند، احساس رضایت خاطر و احساس کمال دارد. شادی چنین فردی خوشی و نشاط گذرا نیست؛ بلکه دائمی است. به همین دلیل، به آن شادکامی گفته می‌شود.

هر چند این سطح‌بندی از شادی‌ها فی الجمله می‌تواند مورد قبول باشد؛ اما واقعیت این است که این تفاوت‌های واژگانی صرفاً سلیقه‌ای و قراردادی است. واژة «شادی» هم برای شادی‌های کودکانه استفاده می‌شود هم برای شادی‌های غریزی و هم برای شادی‌های متعالی. ارزش‌گذاری شادی به شیوه، متعلَّق و هدف آن بستگی دارد. نشاط برای عبادت، خدمت به خلق و کارهای خیرخواهانه ارزشمند است؛ اما نشاط در گناه و معصیت و سرخوشی از نافرمانی خدا و شادی از غم مردم و امثال آن مذموم است. قرآن کریم نیز واژه‌های «سرور» و «فرح» را هم برای سرور و فرح‌های ممدوح به کار برده است و هم برای سرور و فرح‌های مذموم. به عنوان نمونه، چند مورد را ذکر می‌کنیم. در سورة انشقاق دربارة بهشتیان و جهنمیان آمده است:

فَأَمّا مَنْ أُوتىَ کِتَبَهُ بِیَمِینِهِ فَسوْف یحَاسب حِساباً یَسِیراً وَ یَنقَلِب إِلى أَهْلِهِ مَسرُوراً أَمّا مَنْ أُوتىَ کِتَبَهُ وَرَاءَ ظهْرِهِ فَسوْف یَدْعُوا ثُبُوراً وَ یَصلى سعِیراً إِنّهُ کانَ فى أَهْلِهِ مَسرُوراً إنَّه ظنَّ ان لن یحور؛

اما کسی که نامة اعمالش به دست راستش داده شود به زودی به آسانی به حساب او رسیدگی می‌شود. و خوشحال به سوی خانواده‌اش باز می‌گردد. و اما کسی که نامة اعمالش به پشت سرش داده شود، به زودی فریاد می‌زند وای بر من که هلاک شدم! و در شعله‌های سوزان آتش می‌سوزد. چرا که او در میان خانواده‌اش پیوسته (از کفر و گناه خود) مسرور بود. و گمان می‌کرد هرگز (به زندگی جهان دیگر) باز نخواهد گشت.

در این آیات می‌بینیم در یک جا «سرور» در مفهنم مثبت و ممدوح به کار برده شده است و در جایی دیگر در مفهوم منفی و مذموم.

همین مسأله در کاربرد واژة «فرح» نیز مشاهده می‌شود. به عنوان نمونه، در سورة قصص در داستان قارون چنین می‌خوانیم:

إذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنّ اللّهَ لا یحِب الْفَرِحِینَ؛

(به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: «این همه از سر غرور شادی مکن، که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی‌دارد.»

اما در سورة یونس همین واژه به معنای مثبت و ممدوح به کار برده شده است.

قُلْ بِفَضلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِک فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِّمّا یجْمَعُونَ؛

بگو: «تنها به فضل خدا و رحمت او باید خوشحال شوند؛ که این، از تمام آنچه گردآوری می‌کنند، بهتر است.»

شادی ممدوح به شادی‌ای گفته می‌شود که منجر به شادکامی شود. توضیح آنکه شادی و لذت عموماً حالت آنی و مقطعی دارند. شادی در صورتی می‌تواند ارزش پایدارتری داشته باشد که به رضامندی و در نتیجه شادکامی و خوشبختی منجر شود. شادی زمانی ارزشمند است که در خدمت خوشبختی و سعادت انسان باشد. اما لذت‌ها و شادی‌هایی که خوشبختی و سعادت و کمال ما را به خطر می‌اندازند نه تنها ارزشمند نیستند که باید از آنها پرهیز کرد. امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید:

کَمْ مِنْ شَهْوَةِ سَاعَةٍ أَوْرَثَتْ حُزْناً طَوِیلا؛

بسا لذت‌هایی فوری که اندوهی طولانی به ارمغان می‌آورند.

مرحوم فیض کاشانی می‌گوید «شادی» هم می‌تواند از جنود عقل باشد و هم می‌تواند از جنود جهل به شمار آید. زیرا شادی از لوازم ادراک محبوب و ادراک صفات و آثار او است. و به هر میزان که محبوب شریف‌تر و والاتر باشد، به همان میزان نیز ادراک او و ادراک صفات و آثارش لذت‌بخش‌تر و شادی‌آورتر و مسرور کننده‌تر خواهد بود. به همین دلیل کسانی که محبوب‌شان خداوند متعال و صفات و آثار او باشد، بیشترین شادی و سرور و لذت را در هستی می‌برند. چنین افرادی از همة هستی لذت می‌برند. زیرا همة هستی را فروغ روی دوست می‌دانند. آغاز و پایان همة امور را خدای متعال می‌دانند. و زبان حال‌شان چنین است: «به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست» به هر حال، شادی برای چنین افرادی از جنود عقل است. اما کسانی که محبوب و معشوق‌شان دنیا و لذت‌های گذران دنیوی باشد، شادی‌ آنان از جنود جهل خواهد بود.

مطلوبیت فطری شادی

شاد بودن و مسرور بودن یکی از خواسته‌های فطری همة انسان‌ها است. صرف نظر از نوع و کیفیت شادی، همة آدمیان فطرتاً خواهان شادی و شادمانی‌اند. شاید هیچ انسان سالمی را نتوان سراغ گرفت که عالمانه و آگاهانه علاقمند به غم و اندوه باشد! به همین دلیل است که خدای متعال یکی از نعمت‌های اهل بهشت را شاد بودن و دوری از غم و اندوه می‌داند. در قرآن کریم از زبان بهشتیان چنین گفته می‌شود:

وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ الَّذی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فیها لُغُوبٌ؛

آنها می‌گویند: «حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که اندوه را از ما برطرف ساخت؛ پروردگار ما آمرزنده و شکرگزار (و قدردان) است. همان کسی است که با فضل خود ما را در این سرای اقامت (جاویدان) جای داد که نه در آن رنجی به ما می‌رسد و نه سستی و واماندگی.»

و نیز بر همین اساس است که خداوند یکی از پاداش‌های اخروی مؤمنان را شاد بودن و خوشی می‌داند. در مقابل، از جملة عذاب‌های اخروی که برای بدکاران در نظر گرفته شده است، غمگین بودن و داشتن چهره‌های عبوس و چروکیده و سیاه و قیافه‌های درهم و غم‌زده است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَیْسَ فی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرینَ؛

و روز قیامت کسانی را که بر خدا دروغ بستند (و تکبر ورزیدند) می‌بینی که صورت‌هایشان سیاه است؛ آیا در جهنم جایگاهی برای متکبران نیست؟

افزون بر این، با مراجعه به حالات، خواسته‌ها، امیال و آرزوهای درونی خود می‌توان نتیجه گرفت شادی و شادمانی یک خواستة فطری و مشترک میان همة آدمیان است. در این میان، اگر اندکی دقت کنیم همة ما فطرتاً دوست داریم شادی‌های پایدار و بادوامی داشته باشیم. هر چه دوام شادی ما بیشتر باشد، دوست‌داشتنی‌تر و خواستنی‌تر است. و همة ما در نگاه اول و زمانی که به صورت عقلانی مسائل را مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهیم از شادی‌های کوتاه مدتی که غم‌ها و اندوه‌های بلندمدتی را به دنبال می‌آورند گریزانیم. هر چند ممکن است به هنگام برخورد با چنان اموری در اثر هیجانات کاذب نتوانیم بر اساس عقلانیت تصمیم بگیریم و مرتکب چنان شادی‌ها و لذت‌هایی بشویم که البته عمری اندوه و غم و پشیمانی را به دنبال خواهد داشت.

امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید:

کم من فرح افضی به فرَحُهُ الی حزنٍ مخلَّدٍ؛

چه شادی‌هایی که انسان را به اندو‌هی ابدی می‌کشانند.

ارتباط سبک شادی با باورها و ارزش‌ها

آنگاه که خواسته‌های کسی برآورده شود، برای او شادی حاصل می‌شود. بنابراین شاد شدن ملازم با برآورده شدن خواسته‌ها است. اما خواسته‌های افراد یکسان نیست. خواسته‌ها نیز متأثر از نوع نگاه افراد به هستی و جایگاه انسان و هدف خلقت او است. به تعبیر دیگر، سبک شادی و کیفیت شادی هر کسی به باورها و ارزش‌های پذیرفته شده او بستگی دارد. کسی که جهان را جهانی مادی می‌داند و اعتقادی به خدا و معاد ندارد، طبیعتاً نمی‌تواند تصور روشنی از شادی‌های معنوی و شادی انس با خدا و لذت گفتگو و مناجات با خدا داشته باشد. و حتی ممکن است چنین اموری را به تمسخر بگیرد. شادی‌های چنین افرادی معمولاً از سنخ شادی‌های سایر حیوانات است و از این سطح بالاتر نمی‌آید. اینها هم از ارضای غرایز غضبی و شهوی خود لذت می‌برند. بهترین لحظات شادی چنین افرادی زمانی است که بهترین خوراکی‌ها و نوشیدنی‌ها و پوشیدنی‌ها و امکانات مادی را در اختیار داشته باشند. اینان هر زمانی که از مسائل دنیایی و شهوانی و لذایذ مادی سخنی به میان می‌آید بسیار شادمان و مسرور می‌شوند؛ اما زمانی که سخنی از معنویت و اخلاق و خدا و معاد به میان آورده شود، حالت نفرت و اشمئزاز به آنان دست می‌دهد.

قرآن کریم دربارة چنین افرادی می‌فرماید:

وَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشمَأَزّت قُلُوب الّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ وَ إِذَا ذُکِرَ الّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَستَبْشِرُونَ؛

هنگامی که خداوند به یگانگی یاد می‌شود، دل‌های کسانی که به آخرت ایمان ندارند مشمئز (و متنفر) می‌گردد؛ اما هنگامی که از معبودهایی غیر از او یاد می‌شود، آنان خوشحال می‌شوند.

اما کسانی که به خدا و معاد باور دارند طبیعتاً شادی‌ها و لذت‌های‌شان منحصر در شادی‌ها و لذت‌های مادی و دنیوی نخواهد بود. اینان زمانی که بشارت‌های الهی را می‌شنوند و نعمت‌های بهشتی و لذت‌های اخروی را یاد می‌کنند، سرور و نشاط وصف‌ناپذیری به آنان دست می‌دهد. برای دستیابی به چنان شادی‌ها و لذت‌هایی لحظه شماری می‌کنند. به همین دلیل، هر کدام به میزان درک و معرفت خود نسبت به خدای متعال و حقایق اخروی از یاد خدا و گفتگو دربارة امور معنوی شاد می‌شوند. چنین افرادی از هر نوع لذت و شادی‌ای که منهای خدا باشد تبرّی می‌جویند. تمام لذت و شادی و سرور آنان در انس با خدا و گفتگوی با او است. امام سجاد(علیه‌السلام) در مناجات الذاکرین به خدای متعال چنین عرضه می‌دارد: «وَ أَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِ لَذَّةٍ بِغَیْرِ ذِکْرِک ». شادی چنین افرادی در لقای الهی است. از هر چیزی که آنان را از این شادی و لذت دور کند، برائت می‌جویند. حزن و اندوه آنان زمانی است که از این محبوب جدا می‌شوند. بر این اساس، هر نوع شادی‌ای که در خدمت کسب چنین لذت‌هایی باشد، ارزشمند است. و هر نوع چیزی که مخالف با چنین شادی‌هایی باشد و مانع دستیابی به آنها شود، بد خواهد بود.

جایگاه شادی در سبک زندگی اسلامی

با مراجعه به آموزه‌های دینی می‌توان این مسأله را به دست آورد که شادی و سرور جایگاه ویژه‌ای در سبک زندگی اسلامی دارد. ائمة اطهار علیهم السلام اهتمام ویژه‌ای به این مسأله داشته‌اند و سعی کرده‌اند در چارچوب سبک زندگی اسلامی حدود و ثغور شادی و سرور ممدوح را مشخص کنند. در حدیثی از امام موسی کاظم(علیه‌السلام) که مضمون آن در احادیث دیگری نیز نقل شده است، چنین می‌خوانیم:

اجْتَهِدُوا أَنْ یَکُونَ زَمَانُکُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً مِنْهُ لِمُنَاجَاتِهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ الثِّقَاتِ وَ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَ یَخْلُصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِکُمْ وَ بِهَذِهِ السَّاعَةِ تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلَاثِ السَّاعَات؛

تلاش کنید اوقات خود را چهار قسمت کنید: قسمتی از آن را برای مناجات با خدا اختصاص دهید و بخشی از آن را برای امور زندگی و معاش خود در نظر بگیرید و بخشی دیگر را برای گفتگو با برادران و افراد مورد اعتماد صرف کنید؛ افرادی که عیب‌هایتان را به شما می‌شناسانند و صادقانه با شما برخورد می‌کنند؛ و قسمتی از اوقات خود را برای بهره‌برداری از لذت‌های حلال اختصاص دهید. و بدانید که با این بخش چهارم است که می‌توانید سایر فعالیت‌های خود را نیز انجام دهید.

منظور از این توصیه این نیست که ساعات «شبانه روز» خود را به این چهار بخش تقسیم کنیم. همچنین منظور این نیست که اوقات خود را به «چهار بخش مساوی» تقسیم کنیم. بلکه ابعاد یا نیازهای چهارگانة زندگی انسان در این روایت مورد توجه قرار گرفته است و به این نکته توجه داده شده است که اسلام به همة ابعاد وجودی انسان توجه ویژه دارد. همة‌ نیازهای جسمی و مادی و معنوی او را مورد توجه قرار داده است. نیاز معنوی، نیاز اجتماعی، نیاز مادی و معیشتی، نیاز شخصیتی، نیاز به شادی و لذت.

اسلام عزیز نه تنها با شادی و نشاط مخالف نیست بلکه بهره‌مندی از شادی‌های مشروع را امری لازم برای انسان می‌داند. امام علی(علیه‌السلام) توصیه می‌کند به هنگام شادی از شادی‌ها و سرورهای مشروع بهره‌مند شوید؛ چرا که اوضاع همیشه به یک منوال باقی نمی‌ماند. روزهای غم و اندوه نیز در پیش است. غم و اندوه خواهی نخواهی به سراغ ما می‌آید. پس نباید اوقات شادی و نشاط را از دست داد:

اذا وَقَعَ فِی یدِکَ یومُ السرورِ فلاتخلّه فانَّک اذا وَقعتَ فی یدِ یومِ الغمِّ لم یخلَّک؛

وقتی روز شادی در اختیار تو قرار گرفت، از آن دوری نکن؛ چرا که وقتی در دست روز اندوه قرار بگیری، از تو صرف نظر نخواهد کرد.

ادخال سرور در دل برادران مؤمن

یکی از ویژگی‌ها و آداب مسلمانی این است که تلاشی جدی در جهت شاد کردن دیگر مسلمانان دارد. احادیث فراوانی در فضیلت شاد کردن مؤمنان وارد شده است. روایاتی به این مضمون از وجود مقدس پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) و ائمة اطهار(علیهم‌السلام) نقل شده است که فرموده‌اند شاد کردن مؤمنان از بزرگ‌ترین و محبوب‌ترین عبادت‌هاست:

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) فرمودند:

إِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِین ؛

به درستی که شاد کردن مؤمنان، دوست‌ داشتنی‌ترین کارها در نزد خدای متعال است.

امام باقر(علیه‌السلام) می‌فرماید:

مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِن ؛

هیچ عبادتی برای خداوند محبوب‌تر از شاد کردن مؤمن نیست.

امام رضا(علیه‌السلام) می‌فرماید:

فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْ ءٌ مِنَ الْأَعْمَالِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَعْدَ الْفَرَائِضِ أَفْضَلَ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِن ؛

به درستی که بعد از انجام واجبات هیچ کاری در نزد خدای عز و جل برتر از شاد کردن مؤمن نیست.

در روایات دیگری، شاد کردن مؤمنان به منزلة شاد کردن ائمة اطهار(علیهم‌السلام) و شاد کردن پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) و شاد کردن خدای متعال دانسته شده است:

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) فرمودند:

مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَقَدْ سَرَّنِی وَ مَنْ سَرَّنِی فَقَدْ سَرَّ اللَّه ؛

هر کس مؤمنی را شاد کند، مرا شاد کرده است و هر کس مرا شاد کند،‌ خداوند را شاد کرده است.

امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند:

لَا یَرَى أَحَدُکُمْ إِذَا أَدْخَلَ عَلَى مُؤْمِنٍ سُرُوراً أَنَّهُ عَلَیْهِ أَدْخَلَهُ فَقَطْ بَلْ وَ اللَّهِ عَلَیْنَا بَلْ وَ اللَّهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص ؛

گمان نکنید وقتی مؤمنی را شاد می‌کنید، فقط او را شاد کرده‌اید، بلکه به خدا سوگند که ما را شاد کرده‌اید؛ بلکه بالاتر به خدا سوگند که رسول خدا را شاد کرده‌اید.

از این دسته روایات نکاتی قابل استفاده است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

نکتة اول: بر اساس این نوع روایات روشن است که یکی از بهترین عبادت‌ها و برترین فعالیت‌ها از نگاه اسلام، شاد کردن مؤمنان و مسرور نمودن آنان است. و این خود خط بطلانی است بر اندیشة کسانی که دین و دین‌داری را معادل حزن و اندوه می‌دانند و چهره‌ای عبوس و خشن از دین ارائه می‌دهند. از این توصیه‌ها می‌توان فهمید که جامعة اسلام‌پسند، جامعه‌ای شاد و مسرور است. فرض کنید، هر مسلمانی خود را موظف به عمل به این توصیه‌ها کند، در آن صورت جامعة اسلامی جامعه‌ای با نشاط و شادمان خواهد بود.

نکتة‌ دوم: باید توجه شود که در این روایات شاد کردن «مؤمن» ارزشمند دانسته شده است. و روشن است که مؤمن از چه اموری شاد می‌شود. بنابراین، استفاده از ابزارها و وسایلی که با حیات مؤمنانه سازگار نیست، برای شاد کردن مؤمن درست نمی‌باشد. به علاوه، مؤمن که با ابزارهای گناه‌آلود شاد نمی‌شود. در روایتی از امام حسین(علیه‌السلام) چنین می‌خوانیم:

أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ بَعْدَ الصَّلَاةِ إِدْخَالُ السُّرُورِ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ بِمَا لَا إِثْمَ فِیه ؛

برترین کارها بعد از نماز، شاد کردن قلب مؤمن با اموری است که گناهی در آنها نباشد.

شادی‌های مؤمن یا در اموری است که مستقیماً با خدای متعال در ارتباط‌اند و یا در اموری که مقدمات چنین ارتباطی را برای او فراهم می‌کنند و یا دست کم در اموری که او را از نافرمانی و معصیت خدا جدا می‌کنند. در برخی روایات مصداق‌هایی برای این توصیه ذکر شده است. در روایتی از امام صادق(علیه‌السلام)‌ چنین می‌خوانیم:

مِنْ أَحَبِّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَى أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ مِنْ إِشْبَاعِ جَوْعَتِهِ أَوْ تَنْفِیسِ کُرْبَتِهِ أَوْ قَضَاءِ دَیْنِهِ؛

از محبوب‌‌ترین کارها نزد خدای عز و جل شاد کردن برادر مؤمن است: به وسیلة سیر کردن او از گرسنگى، گشودن گره گرفتارى او یا پرداخت بدهکارى او.

بنابراین روشن است که منظور این نیست که شاد کردن مؤمنان از هر راهی و به هر وسیله‌ای عبادتی بزرگ است! به عنوان مثال، اگر کسی از راه گناه، دیگران را شاد کند، نه تنها کار پسندیده‌ای انجام نداده است، بلکه معصیتی بزرگ را مرتکب شده است. به همین دلیل امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید:

مَنْ تَلَذَّذَ بِمَعَاصِی اللَّهِ أَوْرَثَهُ اللَّهُ ذُلًّا؛

کسی که از راه نافرمانی خدا لذت ببرد، خداوند او را ذلیل خواهد کرد.

حتی شادی از گناه، بدتر از خود گناه دانسته شده است. امام سجاد(علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید:

إِیَّاکَ وَ الِابْتِهَاجَ بِالذَّنْبِ فَإِنَّ الِابْتِهَاجَ بِهِ أَعْظَمُ مِنْ رُکُوبِه ؛

از شادی و سرور به وسیلة گناه پرهیز کن؛ زیرا شادی به گناه بزرگ‌تر از ارتکاب آن است.

در برخی از روایات به شدت از شاد کردن مردم با سخنان دروغ نهی شده است. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در این باره می‌فرماید:

یَا أَبَا ذَرٍّ، وَیْلٌ لِلَّذِی یُحَدِّثُ فَیَکْذِبُ لِیُضْحِکَ الْقَوْمَ، وَیْلٌ لَهُ، وَیْلٌ لَهُ، وَیْلٌ لَه ؛

وای بر کسی که دروغ می‌گوید تا مردم را بخنداند؛ وای بر او! وای بر او! وای بر او!

با توجه به مجموعة آموزه‌های اسلامی دربارة سبک زندگی مؤمنان، می‌توان چنین به دست آورد که شاد کردن مؤمنان با انجام کارهای لغو و بذله‌گویی‌های سخیف نیز نمی‌تواند مصداقی از بهترین عبادت‌ها تلقی شود. البته بذله‌گویی و مسخره‌بازی و امثال آن ممکن است از نظر دینی حرام نباشد، اما برخی از مصادیق آنها قطعاً در شأن انسان مؤمن نیست. به همین دلیل، قرآن کریم یکی از ویژگی‌های مؤمنان را چنین برمی‌شمارد:

«وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون؛

(مؤمنان کسانی‌اند که) از لغو و بیهوده‌گویی گریزانند.»

شادی‌های پسندیده‌

بر اساس آموزه‌های اسلامی می‌توان گفت قاعدة کلی در ارزشمندی شادی این است که شادی و سرور در صورتی ارزشمند است که اولاً از راهی درست و مشروع به دست آمده باشد و ثانیاً در خدمت کمال انسان و در جهت توسعة قرب باشد. در عین حال، در آموزه‌های دینی مصادیقی برای شادی و سرور بیان شده است که ذیلاً به ذکر آنها می‌پردازیم:

شوخی

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) یکی از ویژگی‌های مؤمنان را شوخ طبعی می‌داند. به این دلیل، در سبک زندگی مؤمنانه، شوخی و شوخ طبعی جایگاه ویژه‌ای دارد:

المؤمن دَعِبٌ لَعِبٌ؛ و المنافق قَطِبٌ غَضِبٌ؛

مؤمن خوش برخورد و بذله‌گو است و منافق اخمو و خشم‌جو است.

برخی از مؤمنان در ابتدای آشنایی با اسلام گمان می‌کردند همواره باید جدیت ویژه داشته باشند و به همین دلیل از هر گونه خندیدن و مزاح خودداری می‌کردند. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در برخورد با این گروه فرمودند:

أَمَا إِنِّی أُصَلِّی وَ أَنَامُ وَ أَصُومُ وَ أُفْطِرُ وَ أَضْحَکُ وَ أَبْکِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ مِنْهَاجِی وَ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی؛

اما من نماز می‌خوانم و می‌خوابم؛ بعضی روزها را روزه می‌گیریم و برخی روزها را خیر؛ می‌خندم و گریه می‌کنم؛ پس کسی که از این شیوه و روش من روی گردانی کند و سبک و شیوة دیگری را اختیار کند، از من نیست.

خود پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) گاهی برای زدودن اندوه از چهرة مسلمانان، با آنان شوخی می‌کرد و آنان را می‌خنداند. امام علی(علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید:

کَانَ رَسُولُ اللَّهِ لَیَسُرُّ الرَّجُلَ مِنْ أَصْحَابِهِ إِذَا رَآهُ مَغْمُوماً بِالْمُدَاعَبَةِ وَ کَانَ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الْمُعَبِّسَ فِی وَجْهِ إِخْوَانِه ؛

سیرة پیامبر خدا این بود که وقتی یکی از اصحاب خود را غمگین می‌دید، او را با شوخی کردن، شاد می‌کرد و می‌فرمود: خداوند از برخورد عبوسانه انسان با دوستانش نفرت دارد.

یکی از یاران امام صادق(علیه‌السلام) به نام یونس شیبانی می‌گوید روزی امام صادق(علیه‌السلام) از من پرسید «شوخی کردن در میان شما چه جایگاهی دارد؟» در پاسخ عرض کردم، خیلی کم. آن حضرت فرمود:

فَلَا تَفْعَلُوا فَإِنَّ الْمُدَاعَبَةَ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ إِنَّکَ لَتُدْخِلُ بِهَا السُّرُورَ عَلَى أَخِیکَ وَ لَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُدَاعِبُ الرَّجُلَ یُرِیدُ أَنْ یَسُرَّه ؛

اینگونه نباشید. بی‌گمان، شوخی از خوش اخلاقی است. و بی‌شک، تو با این کار برادر خود را شاد می‌کنی. رسول خدا با افراد شوخی می‌کرد و می‌خواست آنان را شاد کند.

البته شوخی کردن فی نفسه و به خودی خود ارزش نیست. ابزاری برای خوشبختی و سعادت است. به همین دلیل دارای شرایط و قیودی است. حد و مرز دارد. اگر از حد و مرز خود عبور کند، به ضدش تبدیل خواهد شد و به جای آنکه در خدمت سعادت فرد و جامعه باشد موجب ضلالت و بدبختی آنها می‌شود.

به عنوان مثال، در شوخی نباید از مرز صداقت و حقیقت عبور کرد. به همین دلیل در شوخی نباید مرتکب دروغ شد. امام علی(علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید:

لَا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَتْرُکَ الْکَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّه ؛

هیچ بنده‌ای طعم ایمان را نمی‌چشد مگر آنکه دروغ را در شوخی و جدی ترک کند.

شوخی هرگز نباید با تمسخر دیگران همراه باشد.

شوخی با نامحرم از نگاه اسلام درست نیست. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در ضمن آخرین خطبه‌ای که برای مردم خواند، چنین فرمود:

مَنْ فَاکَهَ امْرَأَةً لَا یَمْلِکُهَا حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَةٍ کَلَّمَهَا فِی الدُّنْیَا أَلْفَ عَامٍ وَ الْمَرْأَةُ إِذَا طَاوَعَتِ الرَّجُلَ فَالْتَزَمَهَا حَرَاماً … أَوْ فَاکَهَهَا … فَعَلَیْهَا مِنَ الْوِزْرِ مَا عَلَى الرَّجُل ؛

کسی که با زنی نامحرم شوخی کند، به خاطر هر کلمه‌ای که در دنیا با او سخن گفته است، هزار سال در دوزخ زندانی می‌شود و اگر زن هم از آن مرد پیروی و با او همراهی کند … و با او شوخی کند … همانند گناه مرد بر او نیز خواهد بود.

شرط دیگر ارزش‌مندی شوخی این است که فرد از شوخی زیاد بپرهیزد. در شوخی نیز باید اندازه نگه داشت. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) می‌فرماید:

کَثْرَةُ الْمِزَاحِ یَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ وَ کَثْرَةُ الضَّحِکِ یَمْحُو الْإِیمَان ؛

شوخی زیاد، آبرو را می‌برد و شوخی زیاد ایمان را محو می‌کند.

شادی به هنگام شادی اولیاء

از نشانه‌های عشق و محبت به یک نفر این است که با غم او غمگین و از شادی او شاد شویم. به همین دلیل است که امام رضا(علیه‌السلام) خطاب به یکی از یاران خود به نام ابن شَبیب فرمود:

إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا؛

اگر می‌خواهی در بالاترین درجات همراه ما باشی، پس برای غم و اندوه ما،‌ اندهگین باش و برای شادی ما شاد باش.

دیدار برادران ایمانی

یکی دیگر از امور فرح‌بخش و شادی‌آفرین در زندگی یک مؤمن، دیدار با سایر مؤمنان و برادران ایمانی خود است.

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم)، خطاب به امام علی(علیه‌السلام) فرمودند:

یَا عَلِیُ ثَلَاثٌ فَرَحَاتٌ لِلْمُؤْمِنِ فِی الدُّنْیَا لِقَاءُ الْإِخْوَانِ وَ تَفْطِیرُ الصَّائِمِ وَ التَّهَجُّدُ فِی آخِرِ اللَّیْل ؛

ای علی اوقات شادی مؤمن در دنیا سه وقت است: دیدار برادران، افطاری دادن به روزه‌دار و تهجد در پایان شب.

شادی ترک شادی

امام علی(علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید:

أَسْعَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَکَ لَذَّةً فَانِیَةً لِلَذَّةٍ بَاقِیَة؛

خوشبخت‌ترین مردمان کسی است که لذت‌های ناپایدار را برای دستیابی به لذت‌ پایدار رها می‌کند.

امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید:

کَمْ مِنْ صَبْرِ سَاعَةٍ قَدْ أَوْرَثَتْ فَرَحاً طَوِیلًا وَ کَمْ مِنْ لَذَّةِ سَاعَةٍ قَدْ أَوْرَثَتْ حُزْناً طَوِیلا؛

چه بسا که لحظه‌ای بردباری شادی و سروری بلند‌مدت را به ارمغان می‌آورد و چه لذت‌های زودگذری که خزن و اندوهی طولانی را در پی داشته است.

سعدی شیرازی نیز چه زیبا سروده است:

اگر لذت ترک لذت بدانی دگر شهوت نفس، لذت نخوانی

کار نیک

یکی از اموری که موجب سرور و شادی انسان می‌شود و ارزشمند نیز هست، شادی به هنگام مرور رفتارهای نیکی است که انسان انجام داده است. هر انسانی به صورت طبیعی وقتی به کارهای خوب خود نظر می‌کند و خدماتی را که مخلصانه برای دیگران انجام داده است از نظر می‌گذراند، شاد می‌شود. این نوع شادی، از انواع شادی‌های ممدوح و پسندیده است. امام علی(علیه‌السلام) در نامه‌ای خطاب به ابن عباس، که ابن عباس می‌گوید از هیچ سخنی بعد از کلام رسول الله به اندازة این موعظه بهره نبردم، می‌فرماید:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْمَرْءَ لَیَفْرَحُ بِالشَّیْ ءِ الَّذِی لَمْ یَکُنْ لِیَفُوتَهُ، ویَحْزَنُ عَلَى الشَّیْ ءِ الَّذِی لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ، فَلا یَکُنْ أَفْضَلَ مَا نِلْتَ فِی نَفْسِک مِنْ دُنْیَاک بُلُوغُ لَذَّةٍ أو شِفَاءُ غَیْظٍ، ولکِنْ إِطْفَاءُ بَاطِلٍ أو إِحْیَاءُ حَقٍّ، ولْیَکُنْ سُرُورُک بِمَا قَدَّمْتَ ، وأَسَفُک عَلَى مَا خَلَّفْتَ، وهَمُّک فِیمَا بَعْدَ الْمَوْت ؛

اما بعد، گاه آدمی به چیزی شاد می‌شود که از او نخواهد برید، و به چیزی اندوهناک می‌شود که بدان نخواهد رسید. پس مبادا نیکوترین چیز که از دنیای خود برخورداری، رسیدن به لذتی بود یا به کار بردن خشمی که در سینه‌داری. بلکه باید باطلی را بمیرانی یا حقی را زنده گردانی، و باید که شادمانی‌ات به چیزی باشد که از پیش فرستاده‌ای و دریغت بر آنچه به جای می‌گذاری، و همّ خود را بدانچه پس از مردن تو را باید بگماری.

امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید شادی و لذت زمانی به دست می‌آید که انسان اهل وفا باشد، حقوق دیگران را رعایت کند و در برابر سختی‌ها ایستادگی و پایداری نماید: «السُّرُورُ فِی ثَلَاثِ خِلَالٍ فِی الْوَفَاءِ وَ رِعَایَةِ الْحُقُوقِ وَ النُّهُوضِ فِی النَّوَائِب .»

اطاعت از خدا

انسان هنگامی که تکلیف و مسؤولیت خود را انجام می‌دهد، احساس شادی و آرامش و راحتی ویژه‌ای دارد. اما اگر نتواند به تکلیف خود عمل کند و در اثر کم کاری یا ناتوانی از انجام آن باز ماند، احساس غم و سرافکندگی و شرمندگی دارد. به همین دلیل در اندیشة اسلامی گفته شده است مؤمن زمانی شادمان می‌شود که به تکالیف دینی خود عمل کرده باشد.

امام علی(علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید:

سُرُورُ الْمُؤْمِنِ بِطَاعَةِ رَبِّهِ وَ حُزْنُهُ عَلَى ذَنْبِه ؛

شادی مؤمن در اطاعت پروردگارش است؛ و اندوهش بر گناهانش است.

آن حضرت دربارة عید فطر که روز جشن و شادی و شادمانی مؤمنان است می‌فرماید:

انما هو عید لمن قَبِل اللهُ صیامَه و شَکَرَ قیامَهُ و کلُّ یومٍ لایُعْصَی اللهُ فیه فهو عیدٌ؛

این عید کسی است که خدا روزه‌اش را پذیرفته و نماز وی را سپاس گفته و هر روز که خدا را در آن نافرمانی نکنند روز عید است.

معرفت خدا

همانطور که اشاره کردیم، شادی و سرور محصول آگاهی از دستیابی به هدف است. اگر کسی احساس کند که به کمال مورد انتظارش دست یافته است، شادمان خواهد شد. البته کمال مورد انتظار هر کسی به نوع جهان‌بینی و نوع نگاه او به هستی و انسان بستگی دارد. کسی که خود را مخلوق خدا و هدف از آفرینش خود را شناخت خدا می‌داند، طبیعتاً زمانی بیشترین شادمانی را خواهد داشت که به این هدف دست یافته باشد. و اگر به این هدف دست نیابد، همواره در حال حزن و اندوه خواهد بود. اگر کاری انجام دهد که در جهت خلاف این هدف باشد، طبیعتاً محزون خواهد شد. در حدیثی از امام صادق(علیه‌السلام) می‌خوانیم:

لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِی فَضْلِ مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا مَدُّوا أَعْیُنَهُمْ إِلَى مَا مَتَّعَ اللَّهُ بِهِ الْأَعْدَاءَ مِنْ زَهْرَةِ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ نَعِیمِهَا وَ کَانَتْ دُنْیَاهُمْ أَقَلَّ عِنْدَهُمْ مِمَّا یَطَئُونَهُ بِأَرْجُلِهِمْ وَ لَنُعِّمُوا بِمَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ تَلَذَّذُوا بِهَا تَلَذُّذَ مَنْ لَمْ یَزَلْ فِی رَوْضَاتِ الْجِنَانِ مَعَ أَوْلِیَاءِ اللَّه ؛

اگر مردمان می‌دانستند که در معرفت خدای عزیز و جلیل چه فضیلت‌هایی نهفته است چشم‌های خود را به نعمت‌های دنیویی که خداوند به دشمنان داده است نمی‌دوختند و دنیا در نزد آنان کم‌ ارزش‌تر از اموری می‌بود که در زیر پای خود لگدمال می‌کنند. و هر آینه با معرفت خدای نعمت‌ می‌بردند و از معرفت خدا لذت می‌بردند مثل لذت کسی که پیوسته در باغ‌های بهشتی همراه با اولیاء الله باشد.

شادی‌های ناپسند

همانطور که گفتیم، ارزش شادی و شادی‌آفرینی ارزشی مطلق، همیشگی و همه‌جایی نیست. باید دید که آیا در مسیر کمال مطلوب ما قرار دارد یا نه. بر این اساس، می‌توان گفت قاعدة کلی در سبک زندگی اسلامی دربارة شادی و نشاط این است که هر نوع شادی و شادی‌آفرینی که در مسیر تقرب به خدا و رضایت الهی باشد، ارزشمند و انجام دادنی است و هر نوع شادی یا شادی‌آفرینی که موجب دوری از خدا و یا منجر به خشم الهی شود، ناپسند و ترک کردنی است. با مراجعه به آموزه‌های دینی برخی از مصادیق شادی‌ و شادی‌آفرینی‌های کاذب و ناپسند ذکر شده است که ذیلاً به آنها می‌پردازیم:

شادی در برابر مصیبت‌دیده

ادب انسانی و اخلاق اسلامی اقتضا می‌کند وقتی انسان در برابر افراد مصیب‌زده و غم‌دیده قرار می‌گیرد و با آنان برخورد می‌کند، اظهار همدردی کند. امام حسن عسکری(علیه‌السلام) می‌فرماید:

لَیْسَ مِنَ الْأَدَبِ إِظْهَارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الْمَحْزُون ؛

اظهار شادی در برای شخص غم‌دیده، خلاف ادب است.

امیر مؤمنان(علیه‌السلام) نیز به هنگام تشییع جنازه‌ای وقتی صدای خندة یکی از افراد را شنید، ناراحت شد و فرمود:

کَأَنَّ الْمَوْتَ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا کُتِبَ وَ کَأَنَّ الْحَقَّ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا وَجَبَ وَ کَأَنَّ الَّذِی نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِیلٍ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ وَ نَأْکُلُ تُرَاثَهُمْ کَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ ثُمَّ قَدْ نَسِینَا کُلَّ وَاعِظٍ وَ وَاعِظَةٍ وَ رُمِینَا بِکُلِّ فَادِحٍ وَ جَائِحَةٍ؛

گویا مرگ را در این دنیا بر جز ما نوشته‌اند، و گویا حق را در آن بر عهدة جز ما هشته‌اند، و گویی آنچه از مردگان می‌بینیم مسافرانند که به زودی نزد ما باز می‌آیند، و آنان را در گورهاشان جای می‌دهیم و میراثشان را می‌خوریم، پنداری ما از پس آنان جاودان به سر می‌بریم. سپس پند هر پند و پنده دهنده را فراموش می‌کنیم و نشانة قهر بلا و آفت می‌شویم.

همین حقایق دینی چه زیبا در اشعار سعدی انعکاس یافته است:

شادمانی مکن که دشمن مرد تو هم از مرگْ جان نخواهی برد

× × ×

چو بر جنازة دشمن گذر کنی ای دوست شادی مکن که با تو هم این ماجرا رود

شادی از گرفتارهای دیگران

ادب دینی و انسانی اقتضا می‌کند که گرفتاری‌های دیگران را گرفتاری خود بدانیم و در رفع آنها بکوشیم. به ویژه اگر مسلمانی دچار مشکل شود، وظیفة دینی ما ایجاب می‌کند حتی الامکان در رفع مشکل او تلاش کنیم. اما اگر چنین کاری هم نمی‌توانیم انجام دهیم، هرگز نباید از گرفتاری او شاد شویم. بنابراین شاد شدن از گرفتاری‌ها و مشکلات دیگران، بر اساس تعالیم دینی مذموم است. امام علی(علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید:

لَا تَفْرَحَنَّ بِسَقْطَةِ غَیْرِکَ فَإِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا یُحْدِثُ بِکَ الزَّمَان ؛

از لغزش دیگران شاد مشو، زیرا نمی‌دانی زمانه با تو چه خواهد کرد.

شادی با ثروت و مقام

بسیاری از مردمان اگر به مقام و موقعیتی اجتماعی دست پیدا کنند، شاد می‌شوند. یا اگر از ثروت بالایی برخوردار باشند و درآمد هنگفتی داشته باشند، خوشحال می‌شوند. اما در منطق قرآنی و اسلامی چنین اموری نباید بالاصاله موجب شادی شوند. چنین شادی‌هایی در فرهنگ قرآنی، شادی‌های ناپسند به حساب می‌آید. قرآن کریم از شادی‌های ناظر به دنیا غالباً با لحنی نکوهش‌آمیز یاد می‌کند. به قول سعدی:

ای که در نعمت و نازی، به جهان غره مباش

که محال است در این مرحله امکان خلود

چنین شادی‌هایی نه تنها در خدمت حرکت تکاملی فرد نیست؛ بلکه در حرکت تکاملی دیگر افراد نیز اخلال ایجاد می‌کند. موجب غفلت و غرور و فخرفروشی می‌شود. انسان را از انجام وظایفش باز می‌دارد. خداوند چنین شادی‌هایی را دوست ندارد: «إِنّ اللّهَ لا یحِب الْفَرِحِینَ؛ خداوند شادی‌کنندگان مغرور را دوست نمی‌دارد.» بر اساس منطق قرآن، چنین شادی‌هایی در نهایت انسان را به دوزخ می‌کشاند. قرآن کریم یکی از علت‌های جهنمی شدن افراد را چنین بر می‌شمارد: «إنَّه کان فی اهلِهِ مسروراً؛ او در میان خانواده‌اش پیوسته (از کفر و گناه خود) مسرور بود.»

البته اگر بهره‌مندی از ثروت و مقام را به عنوان وسیله‌ای برای خدمت به خلق و پیشبرد اهداف انسانی و اسلامی بداند، شاد شدن از دستیابی به آنها نه تنها اشکالی ندارد؛ بلکه از شادی‌های ممدوح و مثبت خواهد بود.

شادی از راه گناه

پیشتر نیز اشاره کردیم، که شادی‌هایی که از راه معصیت به دست آیند و یا شادی‌آفرینی‌هایی که با انجام گناه و نافرمانی الهی همراه باشند، در فرهنگ اسلامی مذموم‌اند. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در این باره می‌فرماید:

مَنْ أَذْنَبَ ذَنْباً وَ هُوَ ضَاحِکٌ دَخَلَ النَّارَ وَ هُوَ بَاک ؛

کسی که گناهی مرتکب شود و از کار خود شاد باشد، با حالتی گریان وارد آتش جهنم خواهد شد.

امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید:

التَّبَجُّحُ بِالْمَعَاصِی أَقْبَحُ مِنْ رُکُوبِهَا؛

شادی به گناه، از انجام آن زشت‌تر است.

شَرُّ الْأَشْرَارِ مَنْ یَتَبَجَّحُ بِالشَّر؛

بدترین بدان کسی است که از انجام کارهای بد شاد شود.

شادی‌های لهوی

مؤمن می‌تواند شدیدترین انواع شادی را داشته باشد و این اشکالی ندارد، اما هرگز مجاز نیست که این حالت را با ابزارها یا رفتارها یا سخنان گناه آلود تأمین نماید. یکی از ابزارهای گناه‌آلودی که متأسفانه در بسیاری از شادی‌های مردم دیده می‌شود، رقص و موسیقی و ابزار‌آلات لهو و لعب است. البته همانطور که بسیاری از اندیشمندان مسلمان معتقدند، موسیقی نشاط‌انگیز اشکالی ندارد. البته هیچ یک از فقهای اسلام ترغیبی نسبت به گوش دادن به موسیقی نداشته‌اند. به تعبیر دیگر، گوش دادن به موسیقی‌های مجاز، مستحب نیست. اما انواعی از موسیقی را موسیقی حرام دانسته‌اند. نواختن یا گوش دادن موسیقی تحریک کننده و خیال‌انگیز و طرب‌آفرین بدون تردید، خلاف زیست مسلمانی است. افزون بر اینکه تخدیر کنندة عقل و تضعیف کنندة اراده هم هست. حضرت امام خمینی(ره) در کتاب چهل حدیث می‌فرماید: «استاد معظّم ما، دام ظلّه، [ظاهراً منظور حضرت آیت الله شاه‌آبادی است] مى فرمودند بیشتر از هر چه گوش کردن به تغنّیات سلب اراده و عزم از انسان مى کند.»

سیرة دائمی امام علی(علیه‌السلام) پیش از آغاز منبر این بود که خطاب به مخاطبان می‌فرماید:

أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثاً فَیَلْهُوَ وَ لَا تُرِکَ سُدًى فَیَلْغُو؛

مردم! از خدا بترسید که هیچ انسانی بیهوده آفریده نگردیده تا به بازی پردازد و او را واننهاده‌اند تا خود را سرگرمِ بی‌فایدت سازد.

 خلاصة فصل

1. شادی و سرور از حالت‌های درونی انسان است که محصول و معلول نوعی آگاهی است: آگاهی از تحقق اهداف و آرزوها.

2. تفاوت‌های واژگانی مطرح شده از سوی برخی نویسندگان دربارة شادی، نشاط و شادکامی صرفاً سلیقه‌ای و قراردادی است. واژة «شادی» هم برای شادی‌های کودکانه استفاده می‌شود هم برای شادی‌های غریزی و هم برای شادی‌های متعالی. قرآن کریم نیز واژه‌های «سرور» و «فرح» را هم برای سرور و فرح‌های ممدوح به کار برده است و هم برای سرور و فرح‌های مذموم.

3. شادی از لوازم ادراک محبوب و ادراک صفات و آثار او است. اگر محبوب از امور متعالی باشد، شادی حاصل شده از ادراک آن نیز از جنود عقل است و اگر محبوب از امور پست و غیر خدایی باشد، شادی حاصل شده از آن نیز از جنود جهل خواهد بود.

4. صرف نظر از نوع و کیفیت شادی، همة آدمیان فطرتاً خواهان شادی و شادمانی‌اند. این مسأله را می‌توان با مراجعه به حالات، خواسته‌ها و آرزوهای درونی خود مشاهده کرد.

5. سبک و کیفیت شادی هر کسی به باورها و ارزش‌های پذیرفته شده او بستگی دارد. بر اساس جهان‌بینی مادی، شادی‌های معنوی و شادی انس با خدا و مناجات با او معنا ندارد. همانطور که بر اساس جهان‌بینی الهی منحصر دانستن شادی در امور مادی و دنیوی نادرست است.

6. شادی و سرور جایگاه ویژه‌ای در سبک زندگی اسلامی دارد. از مسلمانان خواسته شده است که در کنار اوقات عبادت و کار و مصاحبت و معاشرت با مردم، زمانی را نیز برای بهره‌مندی از لذت‌ها اختصاص دهند. این خود نشان دهندة آن است که اسلام به همة ابعاد زندگی انسان توجه دارد.

7. با توجه به روایاتی که در باب ارزش شاد کردن مؤمن وارد شده است اولاً، بطلان اندیشه‌ای که دین و دین‌داری را معادل حزن و اندوه می‌داند آشکار می‌شود؛ ثانیاً، دانسته می‌شود که ابزارهای شادی‌آفرین باید گناه‌آلود نباشند. زیرا مؤمن از گناه شادمان نخواهد شد.

8. قاعدة کلی در سبک زندگی اسلامی دربارة شادی و نشاط این است که هر نوع شادی و شادی‌آفرینی که در مسیر تقرب به خدا و رضایت الهی باشد، ارزشمند و انجام دادنی است و هر نوع شادی یا شادی‌آفرینی که موجب دوری از خدا و یا منجر به خشم الهی شود، ناپسند و ترک کردنی است.

9. در آموزه‌های اسلامی از اموری به عنوان شادی‌های پسندیده نام برده شده است. اموری مانند: شوخی (البته با لحاظ شرایطی)، شادی به هنگام شادی اولیاء الله، شادی از دیدار برادران ایمانی، شادی به هنگام ترک لذت‌های گناه‌آلود، شادی از انجام کار نیک، شادی اطاعت از خدا و شادی معرفت الهی.

10. ارزش شوخی کردن از نگاه اسلام، ارزشی ابزاری است. به همین دلیل، برای آن حد و مرزهایی ذکر شده است: در شوخی نباید از مرز صداقت و حقیقت عبور کرد. شوخی هرگز نباید با تمسخر دیگران همراه باشد. شوخی با نامحرم از نگاه اسلام درست نیست. زیاد شوخی کردن هم خوب نیست.

11. با توجه به قاعدة کلی شادی و نشاط در اسلام اموری همچون شادی در برابر مصیبت‌دیده، شادی از گرفتارهای دیگران، شادی با ثروت و مقام، شادی از راه گناه و شادی‌های لهوی در آیات و روایات به عنوان شادی‌های ناپسند معرفی شده‌اند.

 پرسش‌ها

1. ضمن تعریف دقیق شادی توضیح دهید که شادی در چه صورتی از جنود عقل است و در چه صورتی از جنود جهل؟

2. سبک شادی چه ارتباطی با جهان‌بینی افراد و نوع نگاه آنان به هستی و انسان دارد؟ توضیح دهید.

3. منظور از این حدیث که می‌فرماید زمان‌های خود را به چهار بخش تقسیم کنید: عبادت، کار، معاشرت و بهره‌مندی از لذت، چیست؟

4. از روایاتی که شاد کردن مؤمنان را ارزشمند می‌دانند، چه نکاتی قابل استفاده است؟

5. ضمن بیان شادی‌های پسندیده از نگاه اسلام، توضیح دهید که شوخی با لحاظ چه شرایطی ارزشمند است.

6. چرا شادی‌های لهوی، گناه‌آلود یا شادی از ثروت و مقام از دیدگاه اسلام مذموم‌اند؟

 مسائلی برای گفتگو و مباحثه

1. آیا شما از گوش دادن به موسیقی لذت می‌برید؟ چرا چنین است؟ به نظر شما فلسفة تحریم موسیقی‌های مطرب و غنایی در اسلام چیست؟ مگر نه اینکه این موسیقی‌ها لذت‌بخش‌اند؟ آیا تحریم آنها به معنای مبارزه با لذت و شادی و نشاط نیست؟!

2. شادی و نشاط اجتماعی نقش مهمی در رضایتمندی عمومی و پیشرفت همه‌جانبه دارد، اگر شما یک مسؤول فرهنگی کشوری بودید، چه راه‌کارهایی برای ایجاد شادی اجتماعی ارائه می‌داید؟

 منابعی برای مطالعه

1. شادکامی از دیدگاه پیامبر اعظم، عباس پسندیده، قم، طه، 1388.

2. راه‌کارهای تقویت انگیزه و نشاط، محسن قرائتی، تهران، مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن، 1389و

3. شیدای شادی: پژوهشی دربارة نقش آموزه‌های دینی در ایجاد شادی ماندگار بشری، محمدحسن صالح شهرضایی، بی‌جا، انتخاب اول، 1389.

فصل پنجم

سبک زندگی اسلامی در روابط دختر و پسر

روابط دو جنس مخالف منشأ سؤالاتی جدی است که ذهن بسیاری از جوانان به ویژه دانشجویان را به خود مشغول داشته است. آیا اساساً چنین ارتباطی رواست، و در صورت روا بودن حد و مرز و محدوده آن تا کجاست؟ چه نکاتی در ارتباط با نامحرم باید مورد توجه قرار گیرد؟ نگاه منابع دینی به روابط دوستانه مرد و زن چگونه است؟ چه عواملی باعث می‌شود تا دختران و پسران به روابط دوستانه رو آورند؟ و بالاخره این نوع روابط به چه نوع پیامدهای مثبت یا منفی می‌انجامد؟ پرسش‌های فوق از جمله سؤالات مهمی است که در این فصل مورد توجه و بررسی قرار خواهد گرفت. بنابراین، مطالب این فصل در قالب دو بخش «سبک زندگی در ارتباط با نامحرم» و «روابط دختر و پسر» ارائه خواهد شد.

سبک زندگی در ارتباط با نامحرم

در خصوص روابط دو جنس مخالف، دیدگاه‌های افراطی و تفریطی

وجود دارد. برخی آن را تا حد روابط خواهر و برادر بالا برده و بر اساس آن، بیشترین آزادی را در اینگونه ارتباطات روا می‌دانند. برخی دیگر به طور مطلق هر گونه ارتباط با غیر همجنس را ناصحیح قلمداد می‌کنند. در این میان، اسلام دین تعادل است و افراد جامعه اسلامی را به رعایت حد اعتدال در امور فراخوانده است:

«وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاس؛ همان گونه (که قبلة شما، یک قبلة میانه است) شما را نیز، امت میانه اى قرار دادیم (در حد اعتدال، میان افراط و تفریط؛) تا بر مردم گواه باشید.» از سوی دیگر، خداوند متعال با حکمت خویش، مناسبات و روابط انسانی و از جمله روابط با جنس مخالف را به صحیح‌ترین وجه ممکن ترسیم کرده است. از آنجا که ارتباط با نامحرم در قالب رفتارهایی چون نگاه، گفتگو و تماس بدنی متصور است، مباحث این بخش متمرکز بر این موارد خواهد بود.

نگاه

نگاه به تصاویر، افراد و یا مناظری که باعث تحریک شهوت می‌شود و انسان را از یاد خدا غافل می‌کند، از نظر خداوند متعال ممنوع دانسته شده و زنان و مردان با ایمان موظف شده‌اند که چشم خود را از دیدن چنین صحنه‌هایی فرو بندند: «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِم … وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِن ؛ به مؤمنان بگو چشم‌هاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند … و به زنان با ایمان بگو چشم‌هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فروگیرند.» چشم‌پوشی از نگریستن به چنین دیدنی‌هایی تأثیرات ارزشمندی همچون موارد زیر دارد:

زدودن زمینة شهوت‌رانی

زمینه طغیان شهوت را از بین می‌برد. به همین دلیل امیر المومنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «نِعْمَ صَارِفُ الشَّهَوَاتِ غَضُّ الْأَبْصَار؛ فرو افکندن چشمان از گناه، چه بازدارنده خوبی از شهوات است.» و نیز فرمودند: «لیس یزنی فرجک إن غضضت طرفک؛ اگر نگاهت را مهار کنی، دامنت به زنا آلوده نمی‌شود.» البته همچنانکه مهار چشم از نگریستن به نامحرم زمینه‌ساز مهار شهوت است، خودداری از مشاهدة امور مرتبط با آن مانند لباس هم، زمینه چشم‌پوشی از مشاهدة وی را فراهم می‌کند. چنانچه حضرت مسیح(علیه‌السلام) می‌فرماید:

لَا تَکُونَنَّ حَدِیدَ النَّظَرِ إِلَى مَا لَیْسَ لَکَ فَإِنَّهُ لَنْ یَزْنِیَ فَرْجُکَ مَا حَفِظْتَ عَیْنَکَ فَإِنْ قَدَرْتَ أَنْ لَا تَنْظُرَ إِلَى ثَوْبِ الْمَرْأَةِ الَّتِی لَا تَحِلُّ لَکَ فَافْعَل؛

نباید به چیزى که بر تو روا نیست، خیره نگاه کنى، زیرا تا وقتى که چشمت را حفظ کنى هرگز دچار زنا نمى شوى، و اگر توانستى به لباس زنى که نامحرم است نگاه نکنى، نگاه نکن.

آسودگی خاطر

از آن جا که، شخصی که صحنه‌های تحریک کننده را می‌بیند لزوماً به مشاهده‌های خود نمی‌رسد، ولی نسبت به آنچه دیده دل مشغولی پیدا می‌کند، خاطری آشفته و پریشان خواهد داشت. در مقابل، کنترل نگاه، خاطری آسوده را برای فرد به ارمغان می‌آورد. از این رو، امیر المومنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند:

مَنْ غَضَّ طَرْفُهُ أَرَاحَ قَلْبَه؛ کسی که چشم (از محارم) فرو بندد، دل خویش را راحت کرده است.

چشیدن طعم ایمان

توفیق چشیدن طعم ایمان و بندگی را به انسان عنایت می‌کند. امام صادق(علیه‌السلام) ناظر به همین مطلب است که می‌فرماید:

النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ مَسْمُومٌ مَنْ تَرَکَهَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا لِغَیْرِهِ أَعْقَبَهُ اللَّهُ إِیمَاناً یَجِدُ طَعْمَه؛

نگاه تیری از تیرهای مسموم شیطان است. هر کس آن را صرفاً برای خدا ترک نماید، خداوند به او ایمانی عطا می‌کند، که طعمش را خواهد چشید.

هر چند چشم‌پوشی از نگاه حرام، حتی بدون انگیزه الهی نیز مانع ارتکاب گناهانی چون زنا می‌گردد، و حسرت و اندوه را از انسان سلب می‌کند؛ اما زمانی به تقویت ایمان و بندگی منجر می‌شود که انگیزه جلب رضایت خداوند، تنها انگیزه فرد محسوب شود.

به دلایل فوق، کنترل و مهار نگاه، فرد را از افتادن در ورطه نابودی و هلاکت باز می‌دارد. امام علی(علیه‌السلام) در روایت زیر به این حقیقت اشاره کرده‌اند:

مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ قَلَّ أَسَفُهُ وَ أَمِنَ تَلَفَه؛ آن کس که دیده بپوشد، کمتر تاسف می‌خورد و از هلاکت نیز ایمن می‌گردد.

گفتگو

سخن گفتن با نامحرم نیز از جمله مواردی است که می‌تواند زمینه برخی انحرافات جنسی را در بین افراد فراهم کند. از سوی دیگر، گاه صحبت کردن با جنس مخالف اجتناب‌ناپذیر می‌شود. از این رو، لازم است با رعایت مواردی که در پی می‌آید، آثار منفی اینگونه گفتگوها به حداقل برسد.

به کارگیری محتوای پسندیده

از آداب اسلامی در گفتگو با نامحرم آن است که از محتوای پسندیده در مکالمات استفاده و از به کارگیری مطالب مرتبط با تمایلات غریزی اجتناب شود. در داستان حضرت یوسف(علیه‌السلام) در قرآن کریم آمده است که زلیخا و زنان مصر باب مراوده را با یوسف گشودند. آن حضرت که متوجه خطر این مراوده و بیان سخنان تحریک‌آمیز شد، از خداوند اینگونه مدد خواست:

قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی إِلَیْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ؛

گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا بسوى آن مى خوانند! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانى، بسوى آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!

از این آیه استفاده می‌شود که طرح چنین مطالبی در گفتگو با نامحرم تا آنجا خطرناک است که یوسف(علیه‌السلام) نیز با آن مقام طهارت و قداست، از آن بیمناک بوده و حاضر می‌شود با رفتن به زندان، خود را از چنین موقعیتی خلاصی بخشد.

پرهیز از شوخی با نامحرم

از آنجا که شوخی کردن با نامحرم، حریم میان آنها را کم رنگ نموده و احتمال وقوع گناه را در بین آنان تقویت می‌کند، اولیای دین افراد را از مزاح با نامحرم برحذر داشته‌اند.

و از پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) نیز نقل شده است که فرمودند:

مَنْ فَاکَهَ امْرَأَةً لَا یَمْلِکُهَا- حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَةٍ کَلَّمَهَا فِی الدُّنْیَا أَلْفَ عَامٍ فِی النَّار؛

کسی که با زن نامحرمی مزاح کند، به ازای هر کلمه‌ای که با او سخن گفته، هزار سال در دوزخ حبس می‌شود.

ابابصیر، از شاگردان امام صادق(علیه‌السلام) می‌گوید در کوفه به زنی قرآن می‌آموختم و روزی اتفاق افتاد که با او مزاح کردم. هنگامی که در مدینه به محضر امام باقر(علیه‌السلام) وارد شدم، مرا سرزنش کرد و فرمود:

مَنِ ارْتَکَبَ الذَّنْبَ فِی الْخَلَاءِ لَمْ یَعْبَأِ اللَّهُ بِهِ- أَیَّ شَیْ ءٍ قُلْتَ لِلْمَرْأَةِ- فَغَطَّیْتُ وَجْهِی حَیَاءً وَ تُبْتُ- فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَا تَعُد؛

کسی که در خلوت مرتکب گناه شود، خدا به او اعتنا نمی‌کند. چه چیزی به آن زن گفتی؟ – از خجالت چهره خود را پوشاندم و توبه کردم- حضرت فرمود: دیگر تکرار مکن.

پرهیز از فروتنی در گفتگو

علاوه بر آنکه لازم است محتوای مطالبی که بین دو جنس مبادله می‌شود، پسندیده باشد، همچنین ضرورت دارد که افراد لحن کلام خود را به گونه‌ای قرار دهند که از ایجاد هر گونه تحریک، تطمیع و وسوسه در مخاطب جلوگیری شود. خداوند متعال به همسران پیامبر می‌فرماید:

یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا؛

اى همسران پیامبر! شما همچون یکى از زنان معمولى نیستید اگر تقوا پیشه کنید؛ پس به گونه اى هوس انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید».

اختصار و اکتفا به حد ضرورت

آنگاه که حضرت موسی(علیه‌السلام) از مصر خارج شد و به مدین رسید، جمعی از مردان را مشاهده کرد که دور چاه آبی حلقه زده و برای دام‌های خود، از آن آب می‌کشند. کمی دورتر دو زن را مشاهده کرد که تنها از گوسفندانشان مراقبت می‌کردند. حضرت موسی(علیه‌السلام) که از رفتار آنان تعجب کرده بود، پرسید: «ما خَطْبُکُما؛ «کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمى دهید؟!)» آنان پاسخ دادند: «لا نَسْقی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ؛ ما آنها را آب نمى دهیم تا چوپان‌ها همگى خارج شوند؛ و پدر ما پیرمرد کهنسالى است (و قادر بر این کارها نیست.)» روشن است که این مکالمه در نهایت ایجاز صورت گرفته و هیچ کلام زایدی مطرح نشده است. حتی هنگامی که آن حضرت گوسفندان آنان را سیراب کرد، بدون گفتن کلمه‌ای از آنان فاصله گرفت و به جایگاه خویش بازگشت «فَسَقى لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّل؛ موسى براى (گوسفندان) آن دو آب کشید؛ سپس رو به سایه آورد». این امر نشان می‌دهد که رعایت اختصار و میزان ضرورت، از شاخص‌های گفتگوی مطلوب با نامحرم است.

موقعیت حضور

فضا و موقعیت حضور دو جنس مخالف نیز در جهت سلامت یا فساد رابطه تأثیرگذار است. از این رو، در منابع اسلامی موارد زیر مورد تأکید قرار گرفته است.

پرهیز از خلوت کردن با نامحرم

فضای حضور نامحرمان نباید به گونه‌ای خلوت باشد که امکان ورود سایر افراد در آن وجود نداشته باشد، چرا که خلوت‌گزینی با جنس مخالف، موقعیت را برای تحقق گناه فراهم می‌سازد. محمد طیار از یاران امام صادق(علیه‌السلام) می‌گوید وارد مدینه شدم، چون برای مدتی می‌خواستم در آنجا سکونت کنم، دنبال منزلی برای اجاره می‌گشتم. خانه‌ای پیدا کردم که دارای دو اتاق بود که با یک در از یکدیگر جدا شده‌ بودند. یکی از اتاق‌ها در اختیار زنی جوان بود. به دلیل آنکه این دو اتاق به یکدیگر راه داشتند، از اجارة آن منصرف شدم و صلاح ندیدم در منزلی که زنی جوان زندگی می‌کند، خانه بگیریم. اما آن زن گفت اگر شما این اتاق را اجاره کنی من در را می‌بندم. من نیز به این شرط پذیرفتم. اما بعد از سکونت، آن زن به بهانة اینکه می‌خواهد از نسیم هوا استفاده کند در اتاق را باز می‌گذاشت. در برابر درخواست اکید من برای بستن در مقاومت کرد و حاضر به این کار نشد. به محضر امام صادق(علیه‌السلام) رسیدم و ماجرا را با ایشان در میان گذاشتم. آن حضرت فرمود:

تَحَوَّلْ مِنْهُ فَإِنَّ الرَّجُلَ وَ الْمَرْأَةَ إِذَا خُلِّیَا فِی بَیْتٍ کَانَ ثَالِثُهُمَا الشَّیْطَان؛

از آنجا به جاى دیگر برو؛ زیرا هیچ مرد و زنى در مکانى خلوت نکنند مگر آنکه شیطان سومى آنها باشد.

حریم گرفتن نسبت به جنس مخالف

سبک زندگی اسلامی در معاشرت با جنس مخالف حاکی از آن است که رعایت حریم و گونه‌ای فاصله تا حد زیادی سلامت ارتباط را تامین می‌کند. خداوند متعال این حقیقت را به یاران پیامبر گوشزد کرده است:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا … وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِن؛

و هنگامى که چیزى از وسایل زندگى را (بعنوان عاریت) از آنان [همسران پیامبر] مى خواهید از پشت پرده بخواهید؛ این کار براى پاکى دل‌هاى شما و آنها بهتر است.

نکته مهم این آیه آن است که خداوند یاران مؤمن و همسران پیامبر را که از نعمت همسری رسول خدا برخوردارند، به رعایت حریم توصیه می‌کند. بر این اساس، رعایت حریم از سوی افراد مجرد، جوان و ضعیف الایمان، ضرورت ویژه‌ای می‌یابد. حریم نگه داشتن زن در برابر مردان نامحرم، ابزاری است که زن برای حفظ مقام و موقعیت خود در برابر مردان می‌تواند از آن استفاده کند.

پوشش و آرایش

نحوه پوشش و آرایش در برابر جنس مخالف نیز عاملی مؤثر در کیفیت مطلوب یا نامطلوب رابطه محسوب می‌شود. در منابع اسلامی توصیه‌های متعددی در زمینه پوشش و آرایش به چشم می‌خورد.

رعایت حجاب کامل

با اینکه رعایت پوشش صحیح مرد و زن، از مصادیق سبک زندگی اسلامی به شمار می‌رود، اما به لحاظ جذابیت ویژة زنان، بر مراعات پوشش کامل از سوی آنان تأکید شده است. خداوند متعال در آیة زیر فلسفه این حکم را بیان کرده است:

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْن؛

اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: «جلبابها [روسرى هاى بلند] خود را بر خویش فرو افکنند، این کار براى اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است.»

از این آیه استفاده می‌شود که زنان مسلمان با رعایت حجاب صحیح شناسایی می‌شوند و مورد آزار و اذیت قرار نخواهند گرفت. این آیه همچنین بر لزوم حجاب کامل دلالت دارد، چنانچه خداوند نمی‌فرماید از جلباب استفاده کنید، بلکه می‌فرماید جلباب‌های خود را بر خویش فرو افکنید. یعنی زنان از پوشش جلباب به شکل صحیح استفاده نمی‌کرده‌اند و بخشی از مو یا بدن آنان نمایان می‌شده است، و طبق این آیه موظف شدند که بدن و موی خود را به نحو کامل بپوشانند. این نکته از آیة 31 سوره نور نیز استفاده می‌شود: «وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِن…؛ و (اطراف) روسرى هاى خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود) …».

پرهیز از آرایش

آرایش کردن از آن رو که مانند برج جلب توجه می‌کند، در قرآن «تبرج» نامیده شده و زنان از آن نهی شده‌اند: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى؛ و همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید.» نکته جالب توجه این آیه آن است که تبرج به گونه‌ای با جاهلیت مرتبط شده و این نشانگر آن است که خودنمایی رفتاری جاهلانه است. ممکن است دلیل جاهلانه شمرده شدن این رفتار آن باشد که فرد با جلوه‌گری سعی در مطرح ساختن خود دارد، حال آنکه خودنمایی تنها زمینه را برای سوء استفاده‌ کنندگان فراهم می‌سازد، بدون آنکه نتیجه مطلوبی برای خویش به دنبال داشته باشد. البته خودنمایی از مفهومی وسیع برخوردار بوده و شامل هر رفتار جلب توجه کننده‌ای همچون آرایش چهره و دست‌ها، عطر زدن، پوشیدن کفش و لباس با رنگ یا مدل تحریک برانگیز و امثال آن می‌شود.

تماس بدنی

به دلیل جنبه تحریک کنندگی تماس بدنی، هرگونه لمس جسمانی نامحرم ممنوع شده است. به عنوان نمونه، به چند روایت در این خصوص اشاره می‌شود. رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) فرمودند:

مَنْ صَافَحَ امْرَأَةً حَرَاماً جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَغْلُولًا- ثُمَّ یُؤْمَرُ بِهِ إِلَى النَّار؛

کسی که با زنی نامحرم دست دهد، در روز قیامت با غل و زنجیر آورده و دستور داده می‌شود که به دوزخ افکنده شود.

در خصوص در آغوش گرفتن نامحرم نیز فرمودند:

مَنِ الْتَزَمَ امْرَأَةً حَرَاماً قُرِنَ فِی سِلْسِلَةِ نَارٍ مَعَ شَیْطَانٍ- فَیُقْذَفَانِ فِی النَّار؛

هر کس زن نامحرمی را در آغوش گیرد، به وسیله زنجیری آتشین، با شیطانی قرین گشته و هر دو در آتش فرو می‌افتند.

روابط دختر و پسر

ارتباط دختر و پسر که موضوعی بسیار سؤال انگیز است، محور مباحث بخش دوم این فصل را تشکیل می‌دهد. از جمله اموری که در این بخش مورد اشاره قرار خواهد گرفت، تعریف، انگیزه‌ها و پیامدهای ارتباط است.

تعریف: منظور از روابط دختر و پسر در این‌جا «ارتباط نسبتاً طولانی و مداوم دو جنس مخالف است که به مقاصدی همچون شناخت یکدیگر برای ازدواج، تامین نیاز عاطفی و غریزی، همکاری، مدد رسانی، کنجکاوی، چشم و هم چشمی و … برقرار شده و معمولاً با ابراز عواطف همراه است.» بنابراین، چنین روابطی از این ویژگی‌ها برخوردار است:

• معمولاً مستمر و طولانی است.

• با تبادل پیام‌های عاطفی و ابراز احساسات همراه است.

• بیشتر به صورت پنهانی و به دور از چشم خانواده‌ها صورت می‌گیرد.

• اغلب در محیط‌های غیر رسمی چون پارک، سینما و … برقرار می‌شود.

انگیزه‌های ارتباط

چنانچه ذکر شد، ارتباط دختر و پسر با انگیزه‌های متعددی همچون موارد زیر، صورت می‌پذیرد:

نیاز به تأمین محبت: دختر و پسری که مورد بی مهری والدین قرار گیرند، و عواطف و احساسات‌شان در خانواده بدون پاسخ بماند، چه بسا برای تأمین این نیاز، به سمت دوستی با جنس مخالف گام بردارند.

کنجکاوی: برخی از دختران و پسران که شناخت لازم را از جنس مخالف ندارند و مایلند در این زمینه اطلاعاتی به دست آورند، برای تجارب قبلی دیگران وقعی ننهاده و اشتیاق دارند که این شناخت را خود به دست آورند.

نیاز غریزی به جنس مخالف: دوران جوانی هنگام شدت گرفتن غریزة جنسی و تمایل به جنس مخالف است. بر این اساس، جوانانی که این نیاز را در خود احساس کرده و توانایی تأمین آن را از راه ازدواج ندارند، به اینگونه روابط رو می‌آورند.

ارتقای سطح شخصیت اجتماعی: در برخی جوامع، دوستی با جنس مخالف نشانه رشد یافتگی و منزلت اجتماعی افراد شمرده می‌شود! در اینگونه موقعیت‌ها، حتی ارتباط دوستانه با افراد بیشتر، علامت توانایی و کمال یافتگی اجتماعی فرد محسوب می‌شود!

انگیزه‌های نوع دوستانه: در مواردی، فرد به انگیزة خیرخواهی و کمک برای حل مشکلات طرف مقابل، به ارتباط گسترده و مستمر با او می‌پردازد و سعی می‌کند با همدلی و همدردی، گامی در جهت حل مشکلاتش بردارد.

همسرگزینی: انگیزه گروه زیادی از افرادی که به برقراری ارتباط با جنس مخالف اقدام می‌کنند، آن است که بتوانند ارزیابی مناسبی از طرف مقابل پیدا کنند و در صورتی که او را مطلوب تشخیص دهند، زمینه ازدواج با او را فراهم سازند. آنان بر این باورند که اینگونه ارتباطات می‌تواند شناخت مستقیمی را در مورد فرد فراهم کند و زمینه را برای ازدواجی مستحکم به وجود آورد.

پیامدهای ارتباط

ارتباط با جنس مخالف، دارای پیامدهای منفی و مثبتی است که اینک به اختصار مورد توجه قرار می‌گیرد:

پیامدهای مثبت

برخی از محاسنی که می‌توان برای این گونه ارتباط‌ها بر شمرد عبارت

است از:

شناخت ویژگی‌های جنس مخالف: ارتباط می‌تواند آگاهی فرد را نسبت به جنس مخالف افزایش داده و تا حدودی او را در جریان ویژگی‌ها، افکار، احساسات و رفتارهای جنس مقابل قرار دهد.

شناخت عینی خصوصیات فرد مورد نظر: از طریق ارتباط می‌توان شناختی مستقیم و بدون واسطه از فرد مورد نظر به دست آورد و به جای استناد به گفته‌های دیگران، می‌توان به مشاهدات عینی و بی‌واسطه خود تکیه کرد.

تأمین نیاز عاطفی: از پیامدهای اینگونه روابط تأمین نیازهای عاطفی است. این مسئله به ویژه در مورد افرادی صدق می‌کند که از پشتیبانی عاطفی در خانواده برخوردار نیستند.

پیامدهای منفی

اما روابط دوستانه با جنس مخالف دارای پیامدهای منفی زیر نیز می‌باشد:

رفتار تصنعی: از آنجا که ارتباط مقدمه‌ای برای شناخت بیشتر و اعتمادسازی به شمار می‌رود، احتمال ابراز رفتارهای غیر اصیل و تصنعی افزایش می‌یابد. مثلاً فرد نقش بازی می‌کند و بیش از آنچه هست ادب و احترام را رعایت می‌کند، رفتارهای سخاوت‌مندانه از خود نشان می‌دهد و علاقة وافر خود را به طرف مقابل ابراز می‌کند. بر این اساس، شناخت حاصل شده از ارتباط چندان قابل اطمینان نخواهد بود و ممکن است با رفتارهای فریبکارانه آمیخته شود.

دلبستگی: پیامد طبیعی ارتباط دو جنس مخالف آن هم به مدت طولانی، ایجاد علاقه، محبت و دلبستگی است. بر این اساس، ارتباط با فردی که قصد شناخت او را داریم، نه تنها زمینة شناخت جدی و همه جانبه را فراهم نمی‌کند، بلکه موجب ‌می‌شود رفتارهای ناپسندی را که به آن یقین داریم، توجیه نماییم. چنانچه در روایت پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) نقل شده: «حُبُّکَ لِلشَّیْ ءِ یُعْمِی وَ یُصِم؛ دوست داشتن یک چیز، تو را کر و کور می‌سازد.»

اضطراب: نگرانی‌های متعددی زمینه اضطراب افرادی را که به ارتباط اقدام کرده‌اند، فراهم می‌سازد:

• نگرانی از قطع ارتباط از سوی طرف مقابل؛

• نگرانی از اطلاع یافتن دیگران (والدین، بستگان، آشنایان، رقیبان، مخالفان و …)؛

• احساس گناه و نافرمانی خداوند؛

• نگرانی از مخالفت‌های احتمالی خانواده‌ها و سر نگرفتن ازدواج.

فقدان تمرکز: اضطراب و نگرانی‌های فوق به آشفتگی ذهنی و از دست دادن تمرکز افراد منجر می‌شود. این گونه افراد گاه ساعت‌ها کتابی را در مقابل خود می‌گشایند ولی حتی موفق به تمرکز برای فهم یک سطر از آن نمی‌شوند! افت شدید تحصیلی نتیجه مستقیم فقدان تمرکز و اضطراب به شمار می‌رود.

احتمال سوء استفاده طرف مقابل: فرض بر آن است که در مواردی نیت واقعی فرد مقابل همچون سایر خصوصیاتش مجهول است و به همین دلیل به برقراری ارتباط با او اقدام می‌شود. در این صورت، احتمال آنکه طرف مقابل از سلامت اخلاقی لازم برخوردار نبوده و قصد سوء استفاده باشد، دور از واقعیت نخواهد بود. دلبستگی به طرف مقابل نیز زمینه سوء استفاده را بیشتر فراهم کرده، موجب آن می‌شود که فرد به لحاظ علاقمندی به طرف مقابل و ترس از دست دادن او، به زعم خود، اعتماد وی را جلب کرده و به خواسته‌های او جامه عمل بپوشاند.

قطع یک جانبه ارتباط: پیامد بعدی که معمولاً پس از سوء استفاده رخ می‌دهد، قطع یک جانبة ارتباط از سوی فرد سوء استفاده کننده است. در این شرایط، او به دلیل ترس از پیامدهای اجتماعی افشای روابط، ارتباط خود را با طرف مقابل قطع می‌کند و او را با دنیایی از پشیمانی و حسرت رها می‌کند.

افسردگی: بحران روانی و افسردگی از مهم‌ترین پیامدهای قطع یک جانبه ارتباط محسوب می‌شود. فردی که به یک‌باره روابط دوستانه خود را پایان یافته می‌بیند، خود را غرق در انبوهی از مشکلات حل ناشدنی می‌بیند و امید به آیندة سعادت‌مندانه را از دست می‌دهد. به ویژه آنکه نمی‌تواند موضوع را با خانواده و دیگران در میان نهاده و از آنان برای حل این مشکل مدد جوید.

بدبینی به جنس مخالف: قبلاً گفته شد که یکی از ثمرات ارتباط، شناخت جنس مخالف است. اما اگر پایان ارتباط به نقطه‌های ذکر شده ختم شود، نه تنها شناخت دقیقی از جنس مخالف حاصل نمی‌شود، بلکه همواره حس عدم اعتماد و نوعی بدبینی نسبت به آن جنس در فرد شکل می‌گیرد. این بدبینی ازدواج آینده فرد را نیز به مخاطره می‌اندازد.

کاهش اعتماد: البته ممکن است این ارتباط به ازدواج بیانجامد. اما حتی در صورت ازدواج، هیچ یک از طرفین به دیگری اعتماد کامل نخواهد داشت و هر یک احتمال ارتباط همسر خود را با دیگران احتمالی دور از واقعیت نمی‌داند. امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید:

مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ التُّهَمَةِ فَلَا یَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّن؛

آن که خود را در جاهایى که موجب بدگمانى است نهاد، آن را که گمان بد بدو برد سرزنش مکناد.

تزلزل زندگی مشترک: دلبستگی حاصل شده از ارتباط موجب می‌شود که طرفین بر اساس عشق شدید و بدون برخورداری از اطلاعات کامل نسبت به یکدیگر، با هم ازدواج کنند. بدیهی است که پس از گذشت مدتی از زندگی مشترک و آن‌گاه که عشق نخستین رو به تعدیل می‌گذارد، معایب هر یک به تدریج آشکار شده و توجه طرف مقابل را به خود جلب می‌کند. این آغاز سرخوردگی و دلسردی است که پایان آن جدایی و یا اختلاف و کشمکش مستمر است.

در مجموع می‌توان گفت هرچند می‌توان منافع و محاسنی جزئی برای ارتباط در نظر گرفت، اما اولاً این منافع سطحی و ناقص است و ثانیاً هزینة به دست آوردن این منافع جزئی بسیار سنگین و غیر قابل جبران است و این هزینه برای دختران به مراتب بیشتر از پسران خواهد بود.

شاید به دلیل پیامدهای نامطلوب این قبیل روابط است که اسلام چنین روابطی را مجاز نمی‌شمارد و از آن نهی کرده است. در قرآن کریم چنین آمده است:

الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذی أَخْدان؛

امروز چیزهاى پاکیزه براى شما حلال شده؛ و (همچنین) طعام اهل کتاب، براى شما حلال است؛ و طعام شما براى آنها حلال؛ و(نیز) زنان پاکدامن از مسلمانان، و زنان پاکدامن از اهل کتاب، حلالند؛ هنگامى که مهر آنها را بپردازید و پاکدامن باشید؛ نه زناکار، و نه دوست پنهانى و نامشروع گیرید.

همچنین در آیه‌ای دیگر زنان را از ارتباط دوستانه با جنس مخالف باز داشته است:

وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِکُمْ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدان ؛

و آنها که توانایى ازدواج با زنان(آزاد) پاکدامن باایمان را ندارند، مى توانند با زنان پاکدامن از بردگان باایمانى که در اختیار دارید ازدواج کنند-خدا به ایمان شما آگاه تر است؛ و همگى اعضاى یک پیکرید- آنها را با اجازه صاحبان آنان تزویج نمایید، و مهرشان را به خودشان بدهید؛ به شرط آنکه پاکدامن باشند، نه بطور آشکار مرتکب زنا شوند، و نه دوست پنهانى بگیرند.

از آیه فوق استفاده می شود که ارتباط دوستانه با ارتباط نامشروع متفاوت است، و به همین دلیل در عرض آن ذکر شده و مورد نهی خداوند قرار گرفته است.

 خلاصة فصل

1. مهار و کنترل چشم از دیدنی‌های تحریک کننده نتایج مطلوبی همچون از بین بردن زمینه شهوت، تمرکز فکر و آسودگی خاطر، چشیدن طعم ایمان و ایمنی از هلاکت را به همراه دارد.

2. به کارگیری محتوای پسندیده، پرهیز از شوخی و فروتنی در گفتگو، و اکتفا به حد ضرورت در صحبت، از شاخص‌های سبک زندگی اسلامی در گفتگو با نامحرم به شمار می‌رود.

3. حریم گرفتن از نامحرم و پرهیز از خلوت کردن با او، به سلامت حضور در موقعیتی که نامحرم در آن قرار دارد، می‌انجامد.

4. در موضوع پوشش و آرایش، رعایت پوشش کامل و پرهیز از خودآرایی و خودنمایی، شاخصة سبک زندگی اسلامی محسوب می‌شود.

5. در تعالیم اسلامی، به دلیل جنبه تحریک‌کنندگی تماس بدنی، هر گونه لمس جسمانی نامحرم، ممنوع شده است.

6. منظور از ارتباط دختر و پسر، ارتباط نسبتاً طولانی و مداوم دو جنس مخالف است که با اهدافی همچون شناخت یکدیگر برای ازدواج، تامین نیاز عاطفی و غریزی، همکاری، مددرسانی، کنجکاوی، چشم و هم چشمی و … برقرار می‌شود و معمولاً با ابراز عواطف همراه است.

7. ارتباط با جنس مخالف می‌تواند تا حدی به شناخت جنس مقابل و خصوصیات فرد مورد نظر منجر شود و نیاز عاطفی را تامین کند.

8. رفتار تصنعی، دلبستگی، اضطراب، تشویش فکر، سوء استفاده طرف مقابل، قطع یک جانبة ارتباط، افسردگی، بدبینی به جنس مخالف، کاهش اعتماد و تزلزل زندگی مشترک از جمله آسیب‌های احتمالی رابطة دختر و پسر شمرده می‌شود.

9. بر اساس تعالیم اسلامی، روابط دوستانه دختر و پسر روا دانسته نمی‌شود.

 پرسش‌ها

1. توضیح دهید کنترل نگاه چگونه بر تمرکز فکر تأثیر می‌گذارد؟

2. اسلام چه شاخص‌هایی را برای تأمین سلامت گفتگو با نامحرم در نظر گرفته است؟

3. ارتباط با جنس مخالف با چه انگیزه‌هایی صورت می‌گیرد؟

4. از دیدگاه شما مهم‌ترین پیامد منفی رابطة دوستانه با جنس مخالف چیست؟

5. آیا می‌توان به قصد شناخت خصوصیات طرف مقابل در زمینة انتخاب همسر، به ایجاد رابطه با وی پرداخت؟

6. آیا تأمین نیاز عاطفی از طریق ارتباط دوستانه با جنس مخالف را تایید می‌کنید؟ چرا؟

 مسائلی برای گفتگو و مباحثه

1. انحرافات جنسی و تجاوز به عنف در جوامعی که به وجود حریم در روابط با جنس مخالف ملتزم‌اند بیشتر است یا در جوامعی که چنین حریمی را قائل نیستند؟ چرا؟

2. به نظر شما،‌ علل و عوامل اصلی چشم‌چرانی برخی از مردان و خودنمایی پاره‌ای از زنان چیست؟

3. کسی که تجربة ارتباط دوستانه با غیرهمجنس را نداشته باشد، چگونه می‌تواند به شناخت مناسبی از افکار و احساسات جنس مخالف برای تشکیل زندگی توأم با آرامش دست یابد؟

 منابعی برای مطالعه

1. روابط پسر و دختر، محمدرضا احمدی و همکاران، قم، نشر معارف، 1386.

2. تحلیلی تربیتی بر روابط دختر و پسر در ایران، علی‌اصغر احمدی، تهران، انجمن اولیا و مربیان، 1373.

3. جوانان و روابط، ابوالقاسم مقیمی، قم، مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی حوزه علمیه قم، 1380.

4. مرزها در روابط پسران و دختران، علی قائمی، تهران، سازمان ملی جوانان، 1381.

فصل ششم

سبک زندگی اسلامی در مهار غریزه جنسی

مقدمه

هر استعداد و نیرویی که از سوی خداوند در وجود انسان خلق شده برای رشد و شکوفایی او بوده است و اگر بر اساس معیارهای عقلانی و درست، از این استعدادها بهره‌برداری شود، کمال و بالندگی انسان را در پی خواهد داشت. توانایی جنسی و نیروی شهوانی، از استعدادهایی است که می‌تواند تشکیل کانون خانواده و ادامه نسل انسان را پی‌ریزی کند و لذتی ارزشمند از این راه نصیب انسان سازد. اما اگر این استعداد و توانایی در مسیری انحرافی و خارج از چارچوب عقل و نقل قرار گیرد، انسان را از ارزش‌های انسانی دور می‌کند و در دام بیماری‌های جنسی گرفتار می‌سازد. از دیدگاه اسلام، ارضای صحیح نیاز جنسی تنها از راه ازدواج مشروعیت می‌یابد و تأمین این نیاز از مسیرهای دیگر، نوعی تعدی و تجاوز از حقوق خود به شمار می‌آید. خداوند متعال در توصیف مؤمنان می‌فرماید:

وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُون ؛

و آنها که دامان خود را (از آلوده شدن به بى عفتى) حفظ مى کنند؛ تنها آمیزش جنسى با همسران و کنیزانشان دارند، که در بهره گیرى از آنان ملامت نمى شوند؛ و کسانى که غیر از این طریق را طلب کنند، تجاوزگرند!

براین اساس، خداوند بر امر مهم ازدواج تاکید کرده و آن را موجب آرامش دانسته است:

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون؛

و از نشانه هاى او اینکه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه هایى است براى گروهى که تفکّر مى کنند!

و افراد جامعه اسلامی را به زمینه‌سازی ازدواج دختران و پسران فراخوانده است:

وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم ؛

مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى نیاز مى سازد؛ خداوند گشایش دهنده و آگاه است!

اما از آنجا که به دلایل مختلف، امکان ازدواج برای همة جوانان از ابتدای بیدار شدن غریزه جنسی میسر نیست، کسانی را که توانایی یا امکان ازدواج ندارند به عفت‌ورزی تا زمان ازدواج توصیه کرده است:

وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه …؛

و کسانى که امکانى براى ازدواج نمى یابند، باید پاکدامنى پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بى نیاز گرداند …

پرسش مهم آن است که حفظ عفت و پاکدامنی تا زمان ازدواج از چه راهی میسر است؟ و با چه روش‌هایی می‌توان غریزه جنسی را مهار کرد؟ در منابع اسلامی روش‌های متعددی برای مهار غریزه جنسی ارائه شده که در این فصل، برخی از مهم‌ترین روش‌های مذکور مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

روش‌های مهار غریزة جنسی

روش تحمیل به نفس

هنگامی که علیرغم گریز و کراهت باطن، اعضا و جوارح به انجام عملی وادار گردند، روش تحمیل به نفس مورد استفاده قرار گرفته است. طبق این روش، باطن رمیده و بی‌رغبت را می‌توان با حرکات اندام به بند کشید و آن را رام گرداند. کاربرد این روش در مهار غریزه جنسی آن است که فرد به رغم میل جنسی، اعضا و جوارح خود را نسبت به جاذبه‌های شهوانی مهار کرده و بدین ترتیب گرایش‌های باطنی خود را به اینگونه امور، تحت اختیار می‌گیرد. امام علی(علیه‌السلام) در تبیین کارکرد این روش می‌فرماید:

الشهوة داءٌ و عصیانُها دواءٌ؛ خواهش‌های انحرافی نفس، بیماری است و درمانش، مقابله و مخالفت با آنها است.

انجام رفتارهای زیر به عنوان مصداقی از این روش در راستای مهار تمایلات شهوانی محسوب می شود:

مناسک عبادی

برنامه‌های عبادی ممکن است برای برخی از جوانان به ویژه در زمان غلبه گرایش‌های جنسی دشوار به نظر رسد، اما انجام آنها به رغم کراهت باطنی، تاثیر فراوانی در مهار شهوت دارد. به عنوان نمونه، امام علی(علیه‌السلام) می‌فرمایند:

إِذَا رَأَى أَحَدُکُمُ امْرَأَةً تُعْجِبُهُ … فَلْیُصَلِّ رَکْعَتَیْنِ وَ یَحْمَدُ اللَّهَ کَثِیراً وَ یُصَلِّی عَلَى النَّبِیِّ وَ آلِهِ ثُمَّ لْیَسْأَلِ اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنَّهُ یُبِیحُ لَهُ بِرَأْفَتِهِ مَا یُغْنِیه؛

هر گاه یکی از شما زنی را دید که او را (به لحاظ زیبایی) شگفت زده کرد، … دو رکعت نماز بخواند و خدا را زیاد ستایش کند و بر پیامبر و آلش درود فرستد، آنگاه خدا را از فضلش مورد درخواست قرار دهد، چرا که خداوند با مهربانی خود به او چیزی می‌دهد که بی‌نیازش سازد.

علاوه بر نماز، روزه نیز عاملی مؤثر در جلوگیری از طغیان شهوت شمرده شده است. رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در این خصوص می‌فرمایند:

یَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْکُمُ الْبَاهَ فَلْیَتَزَوَّجْ فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ وَ أَحْصَنُ لِلْفَرْجِ وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَلْیُدْمِنِ الصَّوْمَ فَإِنَّ الصَّوْمَ لَهُ وِجَاء؛

اى جوانان، هر که قدرت بر ازدواج دارد ازدواج کند، که چشم را باحیا و دامن را پاک نگه می‌دارد؛ و هر کس قدرت ندارد، بسیار روزه بگیرد که از نیروى جنسى می‌کاهد.

و نیز فرمودند:

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ فَضَیِّقُوا مَجَارِیَهُ بِالْجُوع؛

شیطان مانند خون در رگ‌های آدم در جریان است، پس با گرسنگی راه‌های آن را ببندید.

پرهیز از شنیدن موسیقی‌های تحریک کننده

موسیقی تاثیرات شوم زیادی برای انسان دارد که از جمله آنها، ایجاد عدم تعادل و توازن بین اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک، مرض پارانویا، ضعف اعصاب، هیجان کاذب، از دست دادن نیروی فکری، تهییج عشق و عامل فحشابودن و زمینه بی عفتی را می‌توان نام برد. شاید به همین جهت است که در حدیث، غنا زمینه ساز انحراف جنسی به شمار آمده است: «الْغِنَاءُ رُقْیَةُ الزِّنَا.» بنابراین، به رغم میل باطنی به شنیدن غنا و موسیقی های تحریک کننده، لازم است از آن خودداری شود تا زمینه تحریک جنسی به وجود نیاید.

پرهیز از غذاهای محرِّک

پاره ای از غذاها محرِّک غریزة جنسی‌اند، و برای آنکه بتوان از طغیان شهوت پیشگیری کرد، لازم است که با وجود میل به آنها، از خوردن آنها اجتناب شود. در روایات معصومین(علیهم‌السلام) خوردن گوشت به همراه تخم مرغ، خرما، پیاز، پیاز به همراه تخم مرغ، انار و … تحریک کننده میل جنسی شمرده شده‌اند.

رعایت سبک زندگی اسلامی در نگاه و گفتگو با نامحرم

رعایت آداب اسلامی در نگاه و گفتگو با نامحرم نیز از جمله راهکارهای مبتنی بر این روش تربیتی است که در فصل پیشین به تفصیل مورد توجه قرار گرفت.

روش تذکر(یادآوری)

انسان در اثر افزایش اشتغالات ذهنی و رفتاری، دچار غفلت شده و آنچه را که زمانی می‌دانسته است، فراموش می‌کند. از این رو، برای هموار ساختن مسیر تربیت انسان، باید با یادآوری اموری که پیشتر آنها را می‌دانسته، از او غفلت‌زدایی شود. هر گاه برای تربیت انسان، با یادآوری امور مهم و تاثیرگذار، از او غفلت‌زدایی شود، روش «تذکر» مورد استفاده قرار گرفته است. خداوند در خصوص اهمیت و نقش این روش در مقابله با وساوس شیطان می‌فرماید:

إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون؛

پرهیزگاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطان شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) مى افتند؛ و (در پرتو یاد او، راه حق را مى بینند و) ناگهان بینا مى گردند.

یادآوری برخی امور زمینة مهار شهوت و کنترل غریزة جنسی را فراهم می‌سازد که در اینجا به آنها اشاره می‌شود:

یاد خدا

در منابع اسلامی، یاد خدا از جمله مهم‌ترین اموری است که پیشگیری از انحرافات جنسی را به دنبال دارد. امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید:

وَ قَلْعُ عُرُوقِ مَنَابِتِ الشَّهَوَاتِ بِدَوَامِ الذِّکْرِ لِلَّهِ وَ لُزُومُ الطَّاعَةِ لَهُ؛

و کندن ریشه‌های شهوات به وسیله تداوم یاد خدا و ملزم بودن به اطاعت او میسر خواهد شد.

در روایتی رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) از خداوند متعال چنین نقل می‌کند:

إِذَا عَلِمْتُ أَنَ الْغَالِبَ عَلَى عَبْدِی الِاشْتِغَالُ بِی نَقَلْتُ شَهْوَتَهُ فِی مَسْأَلَتِی وَ مُنَاجَاتِی ؛

هر گاه بدانم که بنده‌ام بیشتر اوقات خود را مشغول من ساخته است، شهوت او را در جهت درخواست از من و مناجات با خودم تبدیل می‌کنم.

از این رو، امام سجاد(علیه‌السلام) این امر را از خدا درخواست می‌کنند:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنَا مِنَ الَّذِینَ اشْتَغَلُوا بِالذِّکْرِ عَنِ الشَّهَوَات ؛

بارالها! بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را از جمله افرادی قرار ده که با یاد تو از شهوت‌ها روی گردانده‌اند.

یاد نعمت‌های الهی

علاوه بر یاد خدا، یاد نعمت‌های او نیز در پیشگیری از ابتلا به مفاسد اخلاقی مؤثر است. آنگاه که زلیخا قصد کام جویی از یوسف(علیه‌السلام) را داشت، درها را بست و به یوسف گفت: بشتاب! اما یوسف گفت: «مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛ پناه بر خدا! او پروردگار من است و جایگاه مرا گرامی داشته است.» بنابراین، یادآوری موهبت‌های وسیع خداوند، مانند آنکه او را از چاه نجات داد و به قصر عزیز مصر رساند، یکی از دلایلی بود که موجب شد یوسف از آن ابتلای خطرناک سربلند بیرون آید.

یاد مرگ

یادآوری مرگ و ورود به عالم دیگر نیز از جمله مواردی است که مانع از طغیان شهوت می‌شود. از این رو، خداوند متعال به حضرت موسی(علیه‌السلام) فرمود:

یَا مُوسَى ضَعِ الْکِبْرَ وَ دَعِ الْفَخْرَ وَ اذْکُرْ أَنَّکَ سَاکِنُ الْقَبْرِ فَلْیَمْنَعْکَ ذَلِکَ مِنَ الشَّهَوَات؛

ای موسی کبر و فخر را فرو نه و به یاد آر که ساکن در قبری، پس این امور باید مانع تو از شهوات گردد.

و به همین دلیل امام علی(علیه‌السلام) چنین سفارش می‌کنند:

فَأَکْثِرُوا ذِکْرَ الْمَوْتِ عِنْدَ مَا تُنَازِعُکُمْ أَنْفُسُکُمْ إِلَیْهِ مِنَ الشَّهَوَاتِ- فَکَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص کَثِیراً مَا یُوصِی أَصْحَابَهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ فَیَقُولُ أَکْثِرُوا ذِکْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ هَادِمُ اللَّذَّاتِ حَائِلٌ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الشَّهَوَات؛

پس به هنگامى که نفستان شما را بسوى شهوات می‌کشاند بسیار یاد مرگ کنید، و مرگ براى اندرزگوئى کافى است و رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) فراوان یاران خود را به یادآورى مرگ سفارش مى نمود و مى فرمود: بسیار یاد مرگ کنید که مرگ شکننده لذّت‌ها، و فاصله اى میان شما و شهوت‌ها است.

البته زیارت قبرستان‌ها، مطالعه کتاب‌هایی همچون نهج البلاغه که در آن به ناپایداری دنیا و نزدیکی مرگ توجه داده شده، از مواردی است که یاد مرگ را در انسان تقویت می‌کند و در نتیجه موجب کنترل شهوت می‌شود.

یاد معاد

در قرآن کریم به عذاب مضاعف، جاودانه و خوارکننده برای زناکار اشاره شده است:

وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فیهِ مُهاناً؛

و کسانى که معبود دیگرى را با خداوند نمى خوانند؛ و انسانى را که خداوند خونش را حرام شمرده، جز بحق نمى کشند؛ و زنا نمى کنند؛ و هر کس چنین کند، مجازات سختى خواهد دید! عذاب او در قیامت مضاعف مى گردد، و همیشه با خوارى در آن خواهد ماند!

با توجه به تأثیر یادآوری پیامدهای سخت آلودگی‌های جنسی در قیامت، پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) می‌فرماید: «من خاف النارَ تَرَکَ الشهواتِ؛ کسی که از آتش بترسد، شهوات را ترک می‌کند.» پس یادآوری قیامت و موقف‌های دشوار آن نیز عاملی برای مهار شهوت به شمار می‌رود.

روش تغییر موقعیت

از آنجا که شرایط مختلف زمانی، مکانی و اجتماعی، مبدأ تأثیرگذاری‌های متفاوتی بر انسان است، برای ایجاد حالات مطلوب در وی لازم است روابط او با شرایط مزبور را دچار تغییر سازیم. در «روش تغییر موقعیت» برآنیم تا به منظور ایجاد حالات و رفتارهای مطلوب در انسان، روابط او را با موقعیت‌های زمانی، مکانی و اجتماعی دستخوش تغییر سازیم. از این روش می‌توان در موارد ذیل برای پیشگیری از انحرافات جنسی مدد جست:

ترک مجلس گناه

حضور در مجلس گناه مانع ایجاد تغییرات پسندیده در انسان و باعث انحطاط وی در زمینه‌های گوناگون اخلاقی می‌شود. آمیزش با گناهکاران و حضور در مجلس معصیت، در دل افراد اثر گذاشته، گناه را در نظر آنان بی‌اهمیت جلوه می‌دهد و در نتیجه خطر ارتکاب معصیت را براى انسان افزایش مى دهد. بر این اساس، برای اینکه تغییرات مطلوب در انسان به وجود آید، و زمینه بروز سقوط اخلاقی از بین رود، لازم است آن مجلس ترک شود، مگر آنکه مجلس مذکور از فضای گناه فاصله گیرد. باقی ماندن در جمع گناهکاران موجب می‌شود که فرد در جرگة منافقان قرار گرفته و در جهنم همنشین کافران گردد. خداوند متعال می‌فرماید:

وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فىِ الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سمَِعْتُمْ ءَایَاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بهَِا وَ یُسْتهَْزَأُ بهَِا فَلَا تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتىَ یخَُوضُواْ فىِ حَدِیثٍ غَیرِْهِ إِنَّکمُ ْ إِذًا مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَ الْکَافِرِینَ فىِ جَهَنَّمَ جَمِیعًا ؛

و خداوند (این حکم را) در قرآن بر شما نازل کرده که هر گاه بشنوید افرادى آیات خدا را انکار و استهزا مى کنند، با آنها ننشینید تا به سخن دیگرى بپردازند! و گر نه، شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند، منافقان و کافران را همگى در دوزخ جمع مى کند.

وَ إِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یخَُوضُونَ فىِ ءَایَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنهُْمْ حَتىَ یخَُوضُواْ فىِ حَدِیثٍ غَیرِْهِ وَ إِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَنُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ؛

هر گاه کسانى را دیدى که آیات ما را استهزا مى کنند، از آنها روى بگردان تا به سخن دیگرى بپردازند! و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیّت ستمگر منشین.

اجتناب از خلوت گزینی با نامحرم

اجتناب از خلوت کردن با نامحرم که زمینه‌ساز انحراف اخلاقی است، در سیرة اولیای الهی مشاهده می‌شود. حضرت یوسف(علیه‌السلام) هنگامی که خود را در توطئة زلیخا گرفتار دید، به سرعت فرار را بر قرار ترجیح داد و محیط گناه آلود را ترک کرد: «… و استبقا الباب؛ و هر دو به سوى در، دویدند.» خلوت کردن با نامحرم آنقدر زمینه‌ساز گناه است که رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) سومین آنها را شیطان دانسته‌اند:

لَا یَخْلُوَنَ رَجُلٌ بِامْرَأَةٍ فَمَا مِنْ رَجُلٍ خَلَا بِامْرَأَةٍ إِلَّا کَانَ الشَّیْطَانُ ثَالِثَهُمَا؛

هیچ مردی با زن نامحرم خلوت نکرد مگر آن که سومین آنها شیطان بود.

اتخاذ موقعیت مناسب

گاه حضور در برخی موقعیت‌های نامناسب می‌تواند زمینة تحریک شهوت را فراهم سازد. بر این اساس، اتخاذ موقعیت مناسب می‌تواند زمینة اینگونه تحریکات را از بین ببرد. به عنوان نمونه، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در سخنی عتاب‌آلود خطاب به اهل عراق فرمودند:

یا أَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَکُمْ یُدَافِعْنَ الرِّجَالَ فِی الطَّرِیقِ أَ مَا تَسْتَحُونَ؛

اى اهل عراق شنیده ام زن‌هاى شما در کوچه ها و خیابان ها و راه ها با مردان برخورد مى کنند و بدن هاى آنها با هم تماس دارند آیا از این گونه اعمال شرم ندارید!

در قرآن کریم نیز در داستان برخورد حضرت موسی(علیه‌السلام) با دختران حضرت شعیب(علیه‌السلام) به این مطلب اشاره شده است که دختران آن حضرت برای آب دادن گوسفندان خود به جهت حفظ عفاف و برای اینکه با مردان اختلاط پیدا نکنند، با فاصله از آنها ایستاده بودند:

«وَ لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَینْ ِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِى حَتىَ یُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَ أَبُونَا شَیْخٌ کَبِیر؛

و هنگامى که به (چاه) آب مدین رسید، گروهى از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب مى کنند و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند (و به چاه نزدیک نمى شوند موسى) به آن دو گفت: کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمى دهید؟!) گفتند: ما آنها را آب نمى دهیم تا چوپان ها همگى خارج شوند و پدر ما پیر مرد کهنسالى است (و قادر بر این کارها نیست.)».

اهمیت اتخاذ موقعیت مناسب در ادامه این داستان نیز به چشم می‌خورد، آنجا که پس از دعوت موسی(علیه‌السلام) به منزل شعیب، دختر حضرت شعیب از پیش حرکت کرد، اما موسی(علیه‌السلام) از او خواست که از پشت او حرکت کرده و مسیر را در همان حال تعیین نماید.

از آنچه بیان شد، روشن می‌شود که انتخاب مسیر صحیح رفت و آمد در دانشگاه، جایگاه مناسب نشستن در کلاس درس، و … می‌تواند نقش مؤثری در مهار غریزه جنسی ایفا نماید.

روش دعا

دعا و درخواست از خداوند راه مؤثر دیگری است که به کمک آن می‌توان غریزة سرکش جنسی را مهار کرد. هر یک از انواع دعاهای زیر برای این منظور می‌تواند مفید واقع شود:

دعا برای درخواست همسر

از آنجا که نیاز جنسی انسان به صورت صحیح با ازدواج تامین می‌گردد، هنگام آمادگی برای ازدواج و میسر شدن شرایط آن، درخواست همسر شایسته از خداوند می‌تواند زمینه تامین این نیاز را فراهم آورد.

دعا برای حفظ پاکدامنی

آنجا که امکان ازدواج فراهم نیست، باید عفت ورزید و تا زمان فراهم شدن موقعیت ازدواج، پاکدامنی پیشه ساخت. اما یکی از مهم‌ترین اموری که می‌تواند به پاکدامنی منجر شود، درخواست آن از خداوند متعال است. از این رو اولیای الهی آن را از جمله خواسته‌های خود از خدا مطرح کرده‌اند. امیر مؤمنان(علیه‌السلام) از خدای متعال چنین می‌خواهد:

اللَّهُمَّ حَصِّنْ فَرْجِی وَ أَعِفَّهُ وَ اسْتُرْ عَوْرَتِی وَ حَرِّمْنِی عَلَى النَّار؛

بار خدایا دامن عفّت مرا حفظ فرما (از ارتکاب محرّمات و زنا) و آن را عفیف‌دار، و عورت مرا بپوشان، و بدنم را بر آتش حرام گردان.

امام صادق(علیه‌السلام) نیز مهار چشم و حفظ پاکدامنی را اینگونه از خدا درخواست کردند:

اللهم … وَ تَرْزُقُنِی أَنْ أَغُضَّ بَصَرِی وَ أَنْ أَحْفَظَ فَرْجِی؛

پروردگارا… و فرو بستن چشم(از محرمات) و پاکدامنی را روزیم فرما.

روش استعاذه

هنگامی که خطر از هر سو انسان را تهدید می‌کند و شیطان همه تلاش خود را برای به انحراف کشیدن او به کار بسته است، راهی که می‌تواند او را از دام شیطان نجات دهد، پناه دادن خود به رحمت بیکران خداوند است. این روش، «استعاذه» نام داشته و به کمک آن می‌توان در سخت‌ترین موقعیت‌ها، خود را از چنگال گرایش‌های درونی نفسانی و جلوه‌های بیرونی شیطانی رهانید. خداوند متعال در مورد این روش مؤثر می‌فرماید:

وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیم ؛

و هر گاه وسوسه هایى از شیطان متوجّه تو گردد، از خدا پناه بخواه که او شنوده و داناست.

امام علی(علیه‌السلام) نیز یکی از نشانه‌های متقین را پناه بردن به خدا از پیروی شهوات و شیطان رانده شده دانسته‌اند:

وَ مِنْ عَلَامَاتِ أَحَدِهِم… اعْتِصَامٌ بِاللَّهِ مِنْ مُتَابَعَةِ الشَّهَوَاتِ- وَ اسْتَعَاذَةٌ بِهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم».

قرآن کریم به دو مورد از کاربرد این روش در پیشگیری از انحرافات جنسی اشاره می‌کند. نخستین مورد مربوط به حضرت یوسف(علیه‌السلام) است. وی آنگاه که در دام همسر عزیز مصر گرفتار شد و همه درها را به روی خویش بسته دید، خود را در پناه خداوند قرار داد و به این وسیله خود را نجات بخشید:

وَ راوَدَتْهُ الَّتی هُوَ فی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛

و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنّاى کامجویى کرد؛ درها را بست و گفت: «بیا(بسوى آنچه براى تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه مى برم به خدا! او[ عزیز مصر] صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامى داشته؛ (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلّماً ظالمان رستگار نمى شوند!

آن هنگام نیز که مریم سلام الله علیها گوشه مسجد را برای عبادت برگزید، فرشته وحی در شکل انسانی راست قامت در خلوتگاه او ظاهر شد. مریم که راه را برای فرار بسته می‌دید، تنها راه را استعاذه به خداوند دانست:

فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا؛

و میان خود و آنان حجابى افکند(تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد). در این هنگام، ما روح خود را بسوى او فرستادیم؛ و او در شکل انسانى بى عیب و نقص، بر مریم ظاهر شد! و(سخت ترسید و) گفت: «من از شرّ تو، به خداى رحمان پناه مى برم اگر پرهیزگارى».

از این دو جریان استفاده می‌شود که در سخت‌ترین موقعیت‌ها، استمداد از خداوند و پناه بردن به او می‌تواند یاری او را جلب نماید و خطر انحراف را مرتفع سازد. البته لازم به ذکر است که منظور از استعاذه، استعاذة زبانی صرف نیست؛ بلکه فرد باید از صمیم قلب خود را به پناه حق درآورد و آن را با رفتار نیز اثبات کند. چنانچه حضرت یوسف(علیه‌السلام) پس از استعاذه به سوی در دوید.

روش تقویت بینش

برخورداری از اطلاعات عمیق و گسترده می‌تواند زمینه را برای بروز رفتارهای مطلوب و پسندیده فراهم سازد. بر اساس این روش، تقویت آگاهی‌های فرد در ابعاد مختلفی که در پی می‌آید، مانع بروز رفتارهای ناشایست در زمینه‌های غریزی می‌گردد. به دلیل این تاثیرگذاری است که رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) می‌فرماید:

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْبَصَرَ النَّافِذَ عِنْدَ مَجِی ءِ الشَّهَوَات؛

خداوند چشم تیزبین را هنگام یورش آوردن شهوات دوست دارد.

باور به حضور در محضر خداوند

شخصی به امام جواد(علیه‌السلام) عرض کرد: به من توصیه‌ای کنید. حضرت پرسیدند: آیا می‌پذیری؟ عرض کرد: بله. فرمودند:

وَ ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ وَ خَالِفِ الْهَوَى وَ اعْلَمْ أَنَّکَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَیْنِ اللَّهِ فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُون ؛

و شهوات را رها کن. و مخالفت با هواى نفس نما و بدان که تو از دید خدا مخفى نیستى، دقت کن چگونه باید باشى.

همین باور به شهادت خداوند بود که موجب شد حضرت یوسف(علیه‌السلام) از دام زلیخا بگریزد. امام صادق(علیه‌السلام) در این خصوص می‌فرماید:

لَمَّا هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَ بِها قَامَتْ إِلَى صَنَمٍ فِی بَیْتِهَا- فَأَلْقَتْ عَلَیْهِ الْمُلَاءَةَ لَهَا- فَقَالَ لَهَا یُوسُفُ مَا تَعْمَلِینَ قَالَتْ أُلْقِی عَلَى هَذَا الصَّنَمِ ثَوْباً لَا یَرَانَا- فَإِنِّی أَسْتَحْیِی مِنْهُ، فَقَالَ یُوسُفُ فَأَنْتِ تَسْتَحِینَ مِنْ صَنَمٍ لَا یَسْمَعُ وَ لَا یُبْصِرُ- وَ لَا أَسْتَحِی أَنَا مِنْ رَبِّی- فَوَثَبَ وَ عَدَا وَ عَدَتْ مِنْ خَلْفِه ؛

وقتى که زلیخا قصد یوسف نمود، برخاست و پارچه اى بر روى بت خویش افکند و گفت: من از این بت شرم دارم و نمى خواهم او ما را در این حال ببیند، در این وقت یوسف گفت: تو از بتى که نمى بیند و نمى شنود حیا مى کنى، چگونه من از پروردگارم شرم نکنم؟ پس برخاست تا درها را بگشاید و از آنجا بگریزد».

آگاهی در مورد پیامدهای شهوت رانی

دنباله روی شهوات اگرچه لذت و شیرینی کوتاه مدتی را به دنبال دارد، اما پیامدهای رنج‌آور بلند مدتش، آن شیرینی را به تلخکامی تبدیل می‌کند. امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: «اذْکُرُوا انْقِطَاعَ اللَّذَّاتِ وَ بَقَاءَ التَّبِعَات».

در منابع اسلامی، این پیامدها برای گرایش به شهوات مطرح شده است:

• افزایش تصاعدی گناهان:

امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: «مِنْ مُطَاوِعَةِ الشَّهْوَةِ تُضَاعَفُ الْآثَامُ؛ پیروی شهوت موجب چند برابر شدن گناهان می‌شود.»

• فساد دین:

امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: «طَاعَةُ الشَّهْوَةِ تُفْسِدُ الدِّین؛ اطاعت کردن از شهوت، دین فرد را تباه می‌کند.»

• دوری از خداوند:

امام کاظم(علیه‌السلام) خطاب به هشام، از شاگردان برجستة خود، می‌فرماید: یَا هِشَامُ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ حَذِّرْ وَ أَنْذِرْ أَصْحَابَکَ عَنْ حُبِّ الشَّهَوَاتِ فَإِنَّ الْمُعَلَّقَةَ قُلُوبُهُمْ بِشَهَوَاتِ الدُّنْیَا قُلُوبُهُمْ مَحْجُوبَةٌ عَنِّی؛ ای هشام! خداوند به داود وحی کرد که یاران خود را از دوستی شهوت‌ها بر حذر دار. زیرا دل کسانی که به شهوات دنیا پیوسته است، از من پوشیده است.»

• هلاکت:

امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: «طَاعَةُ الشَّهْوَةِ هُلْکٌ وَ مَعْصِیَتُهَا مُلْک؛ تبعیت کردن از شهوت، هلاکت و مخالفت ورزیدن با آن پادشاهی است.»

مهار فکر و خیال

همان طور که حواس ظاهر، نقش مهمی در تحریک میل جنسی دارند، حس باطن (یعنی فکر و خیال‌پردازی) نیز سهم به سزایی در این زمینه دارد. بنابراین، کنترل فکر و خیال از پرداختن به امور شهوانی، عاملی مؤثر در پیشگیری از بروز انحرافات جنسی به شمار می‌رود. به همین دلیل، امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید:

صِیَامُ الْقَلْبِ عَنِ الْفِکْرِ فِی الْآثَامِ أَفْضَلُ مِنْ صِیَامِ الْبَطْنِ عَنِ الطَّعَام؛

روزه دل از تفکر در گناهان، بهتر از امساک شکم از غذاست.

همچنین امام صادق(علیه‌السلام) از حضرت مسیح(علیه‌السلام) روایت کرده است که می‌فرمود:

َ إِنَ مُوسَى أَمَرَکُمْ أَنْ لَا تَزْنُوا وَ أَنَا آمُرُکُمْ أَنْ لَا تُحَدِّثُوا أَنْفُسَکُمْ بِالزِّنَا فَضْلًا عَنْ أَنْ تَزْنُوا فَإِنَّ مَنْ حَدَّثَ نَفْسَهُ بِالزِّنَا کَانَ کَمَنْ أَوْقَدَ فِی بَیْتٍ مُزَوَّقٍ فَأَفْسَدَ التَّزَاوِیقَ الدُّخَانُ وَ إِنْ لَمْ یَحْتَرِقِ الْبَیْت ؛

موسى بن عمران به شما امر کرد که زنا نکنید و من به شما امر می‌کنم که فکر زنا را در خاطر نیاورید چه رسد به عمل زنا. زیرا آنکه فکر زنا کند، مانند کسى است که در عمارت زیبا و مزینى آتش روشن کند. دودهاى تیرة آتش، زیبائی‌هاى عمارت را خراب می‌کند اگر چه عمارت آتش نگیرد.

یعنى فکر گناه خواه ناخواه در قلب مردم تیرگى ایجاد می‌کند و به صفا و پاکى دل آنها ضربه می‌زند و لو عملاً مرتکب آن گناه نشوند. از آنجا که ادراکات حواس ظاهری انسان، مواد خام قوه خیال را شکل می‌دهند، برای کنترل قوة خیال می‌باید مجاری حواس ظاهر را تحت کنترل درآورد.

 خلاصة فصل

1. توانایی جنسی و نیروی شهوانی، از استعدادهایی است که می‌تواند تشکیل کانون خانواده و ادامه نسل انسان را پی ریزی کند و لذتی ارزشمند از این راه نصیب انسان سازد.

2. از دیدگاه اسلام، ارضای صحیح نیاز جنسی تنها از راه ازدواج مشروعیت می‌یابد و تامین این نیاز از مسیرهای دیگر نوعی تعدی و تجاوز از حقوق خود به شمار می‌آید.

3. کاربرد روش تحمیل به نفس برای مهار غریزه جنسی چنین است که فرد به رغم میل جنسی، اعضا و جوارح خود را نسبت به جاذبه‌های شهوانی مهار کرده و بدین ترتیب گرایش‌های باطنی خود را به اینگونه امور، تحت اختیار می‌گیرد.

4. انجام مناسک عبادی مثل نماز و روزه، پرهیز از شنیدن موسیقی‌های محرک، مصرف غذاهای تحریک کننده و مراعات سبک زندگی اسلامی در نگاه و گفتگو با نامحرم از مصادیق روش تحمیل به نفس به شمار می‌رود.

5. چون انسان دچار غفلت و فراموشی می‌شود، برای هموار ساختن مسیر تربیت او، باید با یادآوری اموری که پیش تر آنها را می‌دانسته، از او غفلت زدایی شود.

6. یاد خدا و نعمت‌های او، یاد مرگ و یاد معاد که نمونه‌هایی از روش ذکر به شمار می‌روند، در مهار تمایلات جنسی مؤثرند.

7. در «روش تغییر موقعیت» برآنیم تا به منظور ایجاد حالات و رفتارهای مطلوب در انسان، روابط او را با موقعیت‌های زمانی، مکانی و اجتماعی دستخوش تغییر سازیم.

8. ترک مجلس گناه، اجتناب از خلوت گزینی با نامحرم و اتخاذ موقعیت مناسب از مصادیق روش تغییر موقعیت در کناره‌گیری از آلوده‌گی‌های جنسی محسوب می‌شوند.

9. درخواست همسر شایسته و درخواست حفظ عفت، از جمله نمونه‌های روش دعا برای حفظ پاکدامنی است.

10. به کمک روش «استعاذه» می‌توان در سخت‌ترین موقعیت‌ها، خود را از چنگال گرایش‌های درونی نفسانی و جلوه‌های بیرونی شیطانی رهانید.

11. بر اساس روش تقویت بینش، تقویت آگاهی‌های فرد در ابعاد مختلفی که در پی می‌آید، مانع بروز رفتارهای ناشایست در زمینه‌های غریزی می‌گردد.

12. باور به حضور در محضر خداوند، آگاهی در مورد پیامدهای شهوترانی و کنترل فکر و خیال، موجب مهار غریزه جنسی می‌شود.

 پرسش‌ها

1. روش تحمیل به نفس چیست و چگونه در مهار غریزه جنسی مورد استفاده قرار می‌گیرد؟ دو نمونه از مصادیق این روش را بیان کنید.

2. یادآوری چه اموری در جهت مهار نیروی جنسی تاثیرگذار است؟

3. حفظ عفت و پاکدامنی با استفاده از روش تغییر موقعیت چگونه میسر می‌شود؟

4. در هنگام فشار نیروی جنسی از درون و بیرون، چه راهی مورد استفاده اولیای الهی قرار گرفته است و از چگونه خطر مذکور را بر طرف کرده‌اند؟ توضیح دهید.

5. «وقتى که زلیخا قصد یوسف نمود، برخاست و پارچه اى بر روى بت خویش افکند و گفت: من از این بت شرم دارم و نمى خواهم او ما را در این حال ببیند، در این وقت یوسف گفت: تو از بتى که نمى بیند و نمى شنود حیا مى کنى، چگونه من از پروردگارم شرم نکنم؟ پس برخاست تا درها را بگشاید و از آنجا بگریزد». در این ماجرا چه روش‌هایی برای حفظ عفاف مورد استفاده واقع شده است؟

6. تأثیر کنترل فکر و خیال در پیشگیری از بروز انحرافات جنسی چگونه است؟

 مسائلی برای گفتگو و مباحثه

1. با استفاده از مکانیزیم دفاعی «والایی گرایی»‌ (sublimation)، چگونه می‌توان غریزه جنسی را مهار کرد؟

2. افزون بر روش‌هایی که در این فصل برای کنترل شهوات جنسی مطرح شد، آیا روش‌های دیگری نیز برای این کار وجود دارد؟

3. برخی از مکاتب معنوی جدید، مثل مکتب اوشو و پائلو کوئیلو ارضای آزاد غریزة جنسی را راهی برای کسب معنویت و دست‌یابی به حقیقت معرفی می‌کنند! به نظر شما، اشکال چنین نظریاتی چیست؟ راه تقابل با آنان کدام است؟ اصولاً چه رابطه‌ای میان معنویت و جنسیت وجود دارد؟

 منابعی برای مطالعه

1. تربیت جنسی در اسلام، حافظ ثابت، قم، مؤسسة امام خمینی، 1385.

2. جوان، هیجان و خویشتنداری، جمعی از نویسندگان، قم، دار الحدیث، 1386.

3. هفت روش پیشگیری از انحرافات جنسی، هادی حسین‌خانی، قم، مؤسسة امام خمینی، 1387.

4. آرامش طوفانی پیشگیری و درمان خودارضایی، سیدمصطفی دیانت مقدم، قم، مؤسسة امام خمینی، 1388.

5. عوامل کنترل غریزه در زندگی انسان، حسین مظاهری، تهران، ذکر، 1387.

6. تربیت جنسی: مبانی، اصول و روش‌ها، از منظر قرآن و حدیث، علینقی فقیهی، قم، دار الحدیث، 1429ق.

فصل هفتم

آداب و سبک زندگی اسلامی در علم آموزی

دانشگاه و فضاهای آموزشی محیط‌های یادگیری و رشدند. از نگاه دین اسلام رسالت این گونه مراکز انسان‌سازی و پرورش انسان‌های الهی است. طبیعتاً برای دستیابی به چنین هدفی نیازمند انجام وظایف و مراعات دسته‌ای از آداب و اخلاقیات هستیم. دانشجو در محیط دانشگاه با شکل‌های متنوعی از تعاملات سر و کار دارد. تعامل با کادر اداری و آموزشی، تعامل با دیگر دانشجویان و تعامل با اساتید و مربیان از جملة اهمّ تعاملات دانشجویی در محیط دانشگاه است. بنابراین تعالی علمی و معنوی دانشجو را باید در بستر چنین تعاملاتی بررسی کرد. به هر میزانی که این تعاملات اخلاقی‌تر و صحیح‌تر باشند به همان میزان رشد علمی و معنوی دانشجو نیز بهتر اتفاق خواهد افتاد. در این میان مهم‌ترین مسأله رابطة «دانشجو و دانش» و «دانشجو و استاد» است. در حقیقت سایر روابط دانشجویی نقش زمینه‌ساز برای این تعاملات را ایفا می‌کنند. به همین دلیل، در آموزه‌های اسلامی توجهات ویژه‌ای به تعاملات میان دانشجو و دانش از یک طرف و دانشجو و استاد از طرف دیگر مشاهده می‌شود. بر این اساس، ما در این فصل می‌کوشیم اصول کلی اخلاقی و اسلامی در این دو حوزه را تبیین کنیم.

جایگاه دانش و دانش‌اندوزی در آیین اسلام

مقدمتاً مناسب است اشاره‌ای به جایگاه ویژة دانش و دانش‌اندوزی در تعالیم و آموزه‌های اسلامی داشته باشیم. یکی از برجستگی‌های آیین اسلام نسبت به یهودیت و مسیحیت موجود را می‌توان در همین موضوع دید. آنگونه که در تورات کنونی نقل شده است، گناه اصلی آدم و حوا که موجب هبوط آنان به زمین شد، تلاش در جهت علم‌آموزی و کسب معرفت بوده است! این در حالی است که بر اساس آموزه‌های قرآنی، بعد از آفریشن آدم وقتی خداوند از همة ملائکه خواست تا بر او سجده کنند و آنان حکمت کار را جویا شدند، خداوند آگاهی آدم نسبت به همة حقایق عالم را دلیل این برتری دانست:

وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ؛

(به یاد آور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: «من بر روی زمین، جانشینی قرار خواهم داد». فرشتگان گفتند: «(پرورگارا!) آیا کسی را که در آن قرار می‌دهی که فساد و خونریزی کند؟! حال آنکه ما تسبیح و حمد تو را به جا می‌آوریم، و تو را تقدیس می‌کنیم (و برای جانشینی شایسته‌تریم)». فرمود: «من حقایقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید.» سپس تمامی علم اسماء [= علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را به آدم آموخت. آنگاه آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست می‌گویید، (و از آدم شایسته‌تر هستید) اسامی اینها را به من خبر دهید!» گفتند: «منزهی تو! ما جز آنچه به ما تعلیم داده‌ای، نمی‌دانیم؛ زیرا تویی که دانا و حکیمی.» فرمود: «ای آدم! آنان را از اسامی (و اسرار) این موجودات آگاه کن.» هنگامی که آدم آنان را آگاه کرد، خداوند فرمود: «آیا به شما نگفتم که من، غیب آسمان‌ها و زمین را می‌دانم؟! و می‌دانم آنچه را شما آشکار می‌کنید، و آنچه را پنهان می‌داشتید!»

سنت و سیرة پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) و ائمة اطهار(علیهم‌السلام) نیز مشحون از توصیه‌ها و برنامه‌ریزی‌ها برای توسعة علم و دانش در میان مسلمانان است. برای جلوگیری از اطالة سخن در این موضوع، در اینجا به یادآوری آیاتی از قرآن کریم در این زمینه بسنده می‌کنیم:

نخستین آیاتی که بر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در غار حراء نازل شد دربارة علم و دانش است. خدای متعال در این آیات خود را آموزگار بشر معرفی می‌کند:

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ؛

بخوان به نام پروردگارت که آفرید. انسان را از خون بسته‌ای خلق کرد. بخوان که پروردگارت بزرگوارتر است، همان کسی که به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمی‌دانست آموخت.

در بعضی از آیات قرآن، معلمی به عنوان یکی از کارویژه‌های پیامبران خدا معرفی شده:

هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبین ؛

او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر ‌آنان می‌خواند و آنان را تزکیه می‌کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می‌آموزد و مسلماً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.

باز در جای دیگری از قرآن کریم سخن از برتری عالمان نسب به غیر عالمان آمده است:

قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ؛

بگو آیا کسانی که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند.

آیات دیگری نیز به رتبه و جایگاه عالمان و برتری آنان در عالم آخرت اشاره دارند:

یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات ؛

خدا کسانی از شما که ایمان آوردند را ارتقا می‌دهد و کسانی که علم به آنها اعطا شده به درجات برتری می‌یابند.

الگوی اسلامی در جستجوی دانش

علم و دانش از نگاه اسلام، حقیقتی مقدس و متعالی است. اسلام با تکریم حقیقت دانش به ایجاد انگیزه در مسلمانان برای علم‌آموزی و دانش‌اندوزی پرداخته است. دسته‌ای از روایات، علم را برتر از عبادت دانسته‌اند و این نکته را به تعابیر گوناگونی بیان نموده‌اند. به عنوان مثال، از پیامبر خدا چنین نقل شده است:

فَضْلُ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ فَضْلِ الْعِبَادَةِ؛

برتری علم نزد خدا محبوب‌تر است از برتری عبادت.

روایات دیگری علم را ثروت و سرمایه‌ای بی‌نظیر معرفی نموده‌اند. امام علی(علیه‌السلام) فرمود:

لَا کَنْزَ أَنْفَعُ مِنَ الْعِلْم؛ هیچ گنجی سودمندتر از دانش نیست.

در ادامه به بخشی از مهم‌ترین آداب و اخلاقیاتی که از نگاه اسلام لازم است جویندگان دانش آنها را مورد توجه و دقت قرار دهند می‌پردازیم.

جستجوی دانش، وظیفه‌ای فراگیر

اولین نکته در تعامل یک مسلمان با دانش این است که مسلمان باید فراگیری دانش را به عنوان یک وظیفه و فریضه بداند. بر هر مسلمانی که توانایی یادگیری علم و دانش را دارد اخلاقاً‌ لازم است به دنبال دانش برود. پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در حدیثی مشهور می‌فرماید: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ فَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ.» از این روایت می‌توان فهمید طلب دانش هم از جهت مکانی و هم از جهت افراد مطلق است. همچنین در حدیث دیگری پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) محدودیت زمانی را از فراگیری دانش برداشته است: «اُطلُبوا العلم من المَهد الی الَّلحد؛ زگهواره تا گور دانش بجوی.» و بالآخره اینکه طلب علم از لحاظ معلم نیز هیچ محدودیتی ندارد. در این زمینه چندین روایت بر این نکته تأکید دارند که دانش را فراگیرید حتی اگر در دست منافقان باشد:

الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِکْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاق ؛

حکمت گمشدة مؤمن است. حکمت را فراگیر هر چند از منافقان باشد.

جستجوی دانش و تعالی معنوی

هر چند علم از نظر هستی‌شناختی مطلقاً ارزش است، اما از حیث اخلاقی چنین نیست. به همین دلیل، آموزش یا فراگیری برخی از دانش‌ها، مثل سحر و جادو و علوم غریبه، در شرایط عادی حرام دانسته شده است. دانش‌اندوزی، به عنوان یک فعل اختیاری زمانی ارزشمند است که به قصد و انگیزه‌ای ارزشمند دنبال شود. بر اساس نظام ارزشی اسلام، ارزش همة افعال و صفات اکتسابی وابسته به هدف غایی و نهایی اخلاق اسلامی، یعنی «قرب الهی» است. بنابراین دانش‌اندوزی و جستجوی علم زمانی می‌تواند در خدمت تعالی روحی و معنوی و تکامل حقیقی آدمی باشد که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در مسیر رضایت الهی باشد.

امروزه افراد بسیاری دانش را برای مادیات و صرفاً به عنوان وسیله‌ای برای امرار معاش می‌شناسند. برای این دسته قبولی در دانشگاه و تحصیل دانش تنها به عنوان فرصتی برای رسیدن به جایگاهی اجتماعی و شغلی مناسب است. اگر هدف نهایی کسی از دانش‌اندوزی همین باشد، طبیعتاً نمی‌توان مرتبه و درجة وجودی چنین کسی را بالاتر از مرتبة وجودی انسان مؤمن دانست. یعنی این آیه قرآن که می‌فرماید «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات » ناظر به چنین عالمانی نیست. البته روشن است که سخن در هدف نهایی و غایی است و نه اهداف میانی و فرعی. به تعبیر دیگر، چنین اهدافی اگر جزء اهداف میانی علم‌آموزی باشد، اشکالی ندارد. کسی که به قصد دستیابی به یک شغل شرافتمند به دنبال کسب دانش می‌رود، کاری غیر اسلامی و غیر اخلاقی نمی‌کند.

دانش و مسئولیت اجتماعی

یکی دیگر از نکات اساسی دربارة علم و دانش این است که علم مسئولیت‌آور است. به میزانی که انسان از حقایق‌ آگاه می‌شود به همان میزان نسبت به جامعه خود مسئولیت اخلاقی پیدا می‌کند. اگر کسی در راه علم‌آموزی قدم می‌گذارد باید بپذیرد که دیگر نمی‌تواند نسبت به جامعه‌ای که زمینه دانش‌ورزی او را فراهم آورده است بی‌تفاوت باشد. از یک سو باید در حیطة تخصصی خود نسبت به برآوردن نیازهای جامعه احساس مسئولیت داشته باشد و از سوی دیگر نسبت به جهل‌زدایی از جامعه‌ حساس باشد و همچنین در زمینه دفاع از حقوق جامعه‌اش لازم است نسبت به ظالمان و زورگویان عکس العمل نشان‌ دهد. بسیاری از این نکات در روایات متعددی بیان شده است که مضمون کلی آنها این است که خاصیت دانش و دانشمندی احساس مسئولیت اجتماعی در قبال جامعه است. در اینجا به برخی از این مسئولیت‌ها اشاره می‌شود:

1. مبارزه با بدعت‌ها و بیدارسازی اندیشه‌ها و هوشیارسازی اجتماعی:

پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در این باره فرمودند:

إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتِی فَلْیُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّه ؛

هنگامی که بدعت‌ها در امت من پدید می‌آید بر عالم است که علم خود را آشکار کند. هر کس چنین نکند لعنت خدا بر او باد.

2. دور کردن یأس و ناامیدی و پراکندن روح امید در مردم:

در این زمینه نیز روایتی از امام علی(علیه‌السلام) داریم که می‌فرماید:

أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِالْفَقِیهِ حَقِّ الْفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ؛

آیا می‌خواهید دانشمند حقیقی را به شما معرفی کنم؟ او کسی است که مردمان را از رحمت خدا نومید نمی‌سازد.

3. دفاع از حقوق مادی و معنوی ضعیفان و محرومان:

امام علی(علیه‌السلام) در خطبة مشهور شقشقیه در تبیین علت پذیرش حکومت بعد از قتل خلیفة سوم ضمن اشاره به بیعت گستردة و بی‌نظیر مردم و اصرار شدید آنان، می‌فرماید:

و لَوْ لَا … مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا؛

اگر … خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشتة این کار را از دست می‌گذاشتم و پایانش را چون آغازش می‌انگاشتم و چون گذشته، خود را به کناری می‌داشتم.

جستجوی دانش در سایة استاد وارسته

نقش استاد در زندگی تحصیلی دانشجو تنها به بعد آموزشی و انتقال دانش منحصر نمی‌شود. استاد در تمام ابعاد زندگی انسان تأثیر می‌گذارد. شاید بتوان گفت متربیان مستقیم یا غیر مستقیم بیشترین تأثیر را از مربیان می‌گیرند. بنابراین، نه تنها علم و دانش استاد، بلکه باورها، ارزش‌ها، نگرش‌ها و رفتارهای او نیز ناخودآگاه به شاگردان انتقال می‌یابد. تجربه نشان داده است، شاگرد هر اندازه که مقاومت کند نمی‌تواند از تأثیر‌گذاری آشکار و نهان استاد در روند زندگی خود مصون باشد. بنابراین دانشجو همانطور که به مقدار دانش و علم استاد در انتخاب او اهمیت می‌دهد لازم است به اخلاقیات و دیدگاه‌های او نیز توجه نماید. پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در حدیثی، استاد شایسته را حائز این ویژگی‌ها بر شمرده است:

لَا تَقْعُدُوا إِلَّا إِلَى عَالِمٍ یَدْعُوکُمْ مِنْ ثَلَاثٍ إِلَى ثَلَاثٍ مِنَ الْکِبْرِ إِلَى التَّوَاضُعِ وَ مِنَ الْمُدَاهَنَةِ إِلَى الْمُنَاصَحَةِ وَ مِنَ الْجَهْلِ إِلَى الْعِلْم ؛

جز نزد استادی که شما را از سه [رذیلت] به سوی سه [فضیلت] بخواند، ننشینید: از کبر به تواضع، از حیله‌گیری و چاپلوسی به خلوص و خیرخواهی و از جهل به علم.

الگوی اسلامی تعامل دانشجو و استاد

امام زین العابدین(علیه‌السلام) در بخشی از رسالة حقوق، نمایی کلی از آداب اسلامی تعامل دانشجو و استاد را بیان می‌کند:

وَ أَمَّا حَقُ سَائِسِکَ بِالْعِلْمِ فَالتَّعْظِیمُ لَهُ وَ التَّوْقِیرُ لِمَجْلِسِهِ وَ حُسْنُ الِاسْتِمَاعِ إِلَیْهِ وَ الْإِقْبَالُ عَلَیْهِ وَ الْمَعُونَةُ لَهُ عَلَى نَفْسِکَ فِیمَا لَا غِنَى بِکَ عَنْهُ مِنَ الْعِلْمِ بِأَنْ تُفَرِّغَ لَهُ عَقْلَکَ وَ تُحَضِّرَهُ فَهْمَکَ وَ تُزَکِّیَ لَهُ قَلْبَکَ وَ تُجَلِّیَ لَهُ بَصَرَکَ بِتَرْکِ اللَّذَّاتِ وَ نَقْصِ الشَّهَوَاتِ وَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّکَ فِیمَا أَلْقَى إِلَیْکَ رَسُولُهُ إِلَى مَنْ لَقِیَکَ مِنْ أَهْلِ الْجَهْلِ فَلَزِمَکَ حُسْنُ التَّأْدِیَةِ عَنْهُ إِلَیْهِمْ وَ لَا تَخُنْهُ فِی تَأْدِیَةِ رِسَالَتِهِ وَ الْقِیَامِ بِهَا عَنْهُ إِذَا تَقَلَّدْتَهَا؛

حق کسی که به تو علم می‌آموزد این است که او را بزرگ بداری و احترام مجلسش را نگه‌داری و به نیکویی به سخنانش گوش فرا دهی و به او رو آوری و در تحصیل علم یعنی چیزی که در آن به او وابسته‌ای او را کمک کنی؛ به این صورت که با ترک لذت‌ها و کاستن از شهوت‌ها، عقل خودت را برای او آزاد کنی؛ فهم خود را در محضر او قرار دهی؛ قلب خود را برای او پاک کنی؛ چشم خود را برای او جلا دهی. و بدانی که تو فرستادة او به همة افرادی هستی که از آن مطالب آگاهی ندارند؛ موظفی دانش او را به خوبی نشر دهی و هنگام که اندیشة او را گردن نهادی در انتقال معارف او و تحقق آنها به او خیانت نکنی.

مهم‌ترین ارکان آموزشی در نظام دانشگاهی عبارتند از «دانشجو»، «استاد» و «متن درسی». در این میان مهم‌ترین نقش و جایگاه را استاد ایفا می‌کند. استاد است که عمده‌ترین نقش تربیتی و آموزشی را بر عهده دارد. دانشجویان موفق کسانی‌اند که حتماً از استادان موفق، دلسوز و دانشمندی بهره‌مند بوده‌اند. اگر دانشجو نیز چندان انگیزة تحصیل و دانش‌اندوزی نداشته باشد و به گونه‌ای درگیر مسائل جانبی و محیطی شده باشد، استاد است که می‌تواند او را علاقه‌مند به آموختن کند. و اگر ضعفی در متون آموزشی وجود داشته باشد، استاد است که می‌تواند آن را جبران نماید. اما اگر استاد ضعفی داشته باشد، نه دانشجو می‌تواند آن را جبران کند و نه متن. و از طرفی اگر استاد قوی و دانشمند باشد، اما جایگاه او شناخته نشود و به علم و دانش او اهمیت داده نشود، در آن صورت به طور طبیعی عقب‌ماندگی علمی دانشجو و دانشگاه و بالتبع جامعه را در پی خواهد داشت. به همین دلیل در آموزه‌های اسلامی به استاد و معلم اهمیت ویژه‌ای داده شده است. در اینجا سعی می‌کنیم برخی از اهم آداب اسلامی در برخورد با استاد و معلم را یادآور شویم.

فروتنی در برابر استاد

یکی از بارزترین آداب و الگوهای رفتاری در تعامل دانشجو با استاد رعایت تواضع است. تواضع در لغت به معنای خود را پایین و ناچیز دیدن. در برابر کسی خاشع بودن و سر تعظیم فرود آوردن. وقتی شتر گردن خود را پایین می‌آورد تا صاحب شتر با پا گذاشتن بر روی آن سوار بر شتر شود گفته می‌شود: «إتّضعت البعیرُ». اگر انسان خود را ظاهراً یا واقعاً در مرتبه‌ای نازل و فروتر از فرد دیگری قرار دهد، گفته می‌شود تواضع کرده است.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های اهل دانش، تواضع و فروتنی دانسته شده است. جویندگان دانش و دانشمندان واقعی اهل تواضع و فروتنی‌اند. در روایتی امام علی(علیه‌السلام)، ضمن تشبیه علم به انسان می‌فرماید: «رَأْسُ الْعِلْمِ التَّوَاضُع ؛ سر دانش تواضع است.» یعنی دانش بی‌تواضع همچون انسان بی‌سر است! هیچ ارزشی ندارد. گویا یک جسد بی‌روح است.

تواضع در برابر اهل دانش از شاخصه‌ها و آداب ویژة دین‌داران و بی‌توجهی به عالمان و عدم فروتنی در برابر اهل دانش از نشانه‌ها و آداب ویژة دنیاداران معرفی شده است. از جمله مسائلی که در شب معراج خدای متعال برای پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) تبیین کرد، الگوی کلی حاکم بر زندگی اهل دنیا و اهل آخرت بود. در این حدیث از جمله مهم‌ترین ویژگی‌ها و آداب اهل دنیا بی‌توجهی آنان به عالمان و اندیشمندان و عدم تواضع در برابر آنان شمرده شده است:

یَا أَحْمَدُ إِنَ عَیْبَ أَهْلِ الدُّنْیَا کَثِیرٌ فِیهِمُ الْجَهْلُ وَ الْحُمْقُ لَا یَتَوَاضَعُونَ لِمَنْ یَتَعَلَّمُونَ مِنْهُ وَ هُمْ عِنْدَ أَنْفُسِهِمْ عُقَلَاءُ وَ عِنْدَ الْعَارِفِینَ حُمَقَاء؛

ای احمد! عیب اهل دنیا فراوان است، در آنها جهل و نادانی هست؛ در مقابل کسانی که از آنها دانش فرا می‌گیرند فروتنی نمی‌کنند. با وجود این خود را عاقل می‌دانند؛ در حالی که در نزد اهل معرفت، نادان‌اند.

افزون بر توصیه‌های کلی دربارة تواضع و تواضع در برابر اهل دانش، در متون دینی توصیه‌های ویژه‌ای نسبت به تواضع جویندگان دانش در برابر استادان و معلمان و همچنین تواضع استادان در برابر جستجوگران دانش و آگاهی وارد شده است. روایات فراوانی داریم که ادب اسلامی دانش‌اندوزی را با تواضع متقابل دانشجو و استاد ترسیم می‌کند. در روایتی از امام صادق(علیه‌السلام) چنین می‌خوانیم:

اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَیَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقَارِ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ؛

در جستجوی دانش باشید؛ و همراه با آن خود را به بردباری و وقار زینت دهید؛ و در برابر کسی که به او دانش می‌آموزید و کسی که از او دانش می‌جویید، فروتنی کنید؛

از مجموع این احادیث می‌توان نیتجه گرفت ادب اخلاقی حاکم بر تعامل دانشجو با استاد از نگاه اسلامی تواضع است. البته توجه به این نکته ضروری است که تواضع در برابر استاد هیچ منافاتی با نگاه نقادانه به مطالب استاد و پرسشگری از او و نپذیرفتن دیدگاه او با استدلال ندارد. تواضع یک الگو و قالب رفتاری است به این معنا که بر همه تعامل‌ها سایه می‌اندازد. بنابراین می‌توان استاد را نقد کرد، از او پرسش کرد و در نهایت سخن او را نپذیرفت؛ اما تمام این امور را با نهایت احترام و فروتنی انجام داد. پس تواضع به معنای عدم نقد و عدم پرسشگری نیست.

به نظر می‌رسد رابطه گرم و صمیمی توأم با تواضع استاد و دانشجو می‌تواند به لحاظ آموزشی این نتایج را در بر داشته باشد:

1. ارتباط خوب میان استاد و دانشجو رغبت حضور دانشجو در کلاس درس را افزایش می‌دهد و نبود این ارتباط باعث می‌شود دانشجویان رغبت چندانی به حضور در کلاس‌های درس نداشته باشند.

2. رابطه صمیمی استاد و دانشجو فرآیند یادگیری و آموزش را تسهیل می‌کند؛ زیرا بر اساس نظریات یادگیری مشاهده‌ای هرچه میان الگوها و افراد پیوندهای عاطفی، علاقه و محبت بیشتر باشد فرایند الگوگیری تسهیل خواهد شد و نفوذ و تأثیرگذاری استاد در شاگردان بالا خواهد رفت. به طور طبیعی پذیرش انسان از کسانی که به آنها علاقه مند است بیشتر از دیگران است.

گوش دادن فعال

عمده‌ترین تعامل در محیط‌های آموزشی، تعامل کلامی است. یعنی استاد تدریس می‌کند و شاگردان گوش می‌دهند. شاید تصور شود که کار استاد کاری فعالانه است زیرا او فعالیتی به نام تدریس انجام می‌دهد که البته در جای خود دشواری‌هایی دارد. اما از سوی دیگر غالباً تصور می‌شود که کار دانشجو کاری منفعلانه است یعنی دانشجو باید ساعت‌ها به سخنان استاد گوش‌ فرا دهد. او در واقع هیچ فعالیت خاصی انجام نمی‌دهد. اما این تصور درست نیست. گوش دادن حداقل به دو صورت تحقق می‌یابد. یکی گوش دادن منفعلانه و دیگری گوش دادن فعال. گاهی گوش دادن منفعلانه است. وضعیت چنین افرادی چنین است: «من در میان جمع و دلم جایی دیگر است.» چنین گوش‌دادنی نه تنها اتلاف وقت است؛ بلکه نوعی بی‌احترامی به درس و استاد نیز هست. اما گوش دادن فعال به این صورت است که اولاً، در سخنان استاد، خوب دقت کند و به تعبیر دیگر، برای «ادراک» آمادگی داشته باشد؛ ثانیاً، بردبار و شکیبا بوده و احساس خستگی نکند؛ ثالثاً، بتواند میان نکات اصلی گفتار استاد و شاخ و برگ‌های آن تفکیک نماید، به عنوان مثال، مناقشه در مثال نکند و به لبّ سخن توجه کند.

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در ضمن پاسخ به سؤالات یکی از یاران خود به زیبایی به چند نکته دقیق اخلاقی در زمینه ادب علم‌آموزی اشاره دارد:

جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا حَقُّ الْعِلْمِ قَالَ الْإِنْصَاتُ لَهُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ الِاسْتِمَاعُ لَهُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ الْحِفْظُ لَهُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ ثُمَّ الْعَمَلُ بِهِ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ ثُمَّ نَشْرُهُ؛

شخصی نزد پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا حق دانش چیست؟ پیامبر فرمود: «سکوت در برابر آن.» دوباره پرسید: سپس چه؟ پیامبر در جواب فرمود: «گوش دادن به آن.» دوباره پرسید: دیگر چه؟ پیامبر فرمود: «نگهداری و محافظت از آن.» آن شخص پرسید: دیگر چه؟ حضرت فرمود: «عمل به آن». در نهایب آن شخص پرسید: دیگر چه؟ پیامبر در پاسخ فرمود: «انتشار آن»

امام علی(علیه‌السلام) در تبیین ادب گوش‌ دادن چنین می‌فرماید:

إِذَا جَلَسْتَ إِلَى الْعَالِمِ فَکُنْ عَلَى أَنْ تَسْمَعَ أَحْرَصَ مِنْکَ عَلَى أَنْ تَقُولَ وَ تَعَلَّمْ حُسْنَ الِاسْتِمَاعِ کَمَا تَعَلَّمُ حُسْنَ الْقَوْلِ وَ لَا تَقْطَعْ عَلَى حَدِیثَه؛

هنگامی که نزد استادی نشستی، برای گوش دادن حریص‌تر باش تا شنیدن، و همانگونه که خوب سخن گفتن را فرا می‌گیری، خوب گوش دادن را نیز فرا بگیر.

امام علی(علیه‌السلام) در سخنی خطاب به ابن عباس، وظایف دانش‌جویان در برابر استادان را به زیبایی ترسیم می‌کند:

إِنَّ حَقَ مُعَلِّمِکَ عَلَیْکَ التَّعْظِیمُ لَهُ وَ التَّوْقِیرُ لِمَجْلِسِهِ وَ حُسْنُ الِاسْتِمَاعِ وَ الْإِقْبَالُ عَلَیْهِ وَ أَنْ لَا تَرْفَعَ صَوْتَکَ عَلَیْهِ وَ لَا تُجِیبَ أَحَداً یَسْأَلُهُ حَتَّى یَکُونَ هُوَ الْمُجِیبَ لَهُ وَ لَا تُحَدِّثَ فِی مَجْلِسِهِ أَحَداً وَ لَا تَغْتَابَ عِنْدَهُ أَحَداً وَ أَنْ تَدْفَعَ عَنْهُ إِذَا ذُکِرَ بِسُوءٍ وَ أَنْ تَسْتُرَ عُیُوبَهُ وَ تُظْهِرَ مَنَاقِبَهُ وَ لَا تُجَالِسَ لَهُ عَدُوّاً وَ لَا تُعَادِیَ لَهُ وَلِیّاً؛

حق معلمت بر تو این است که او را بزرگ بداری؛ جایگاهش را احترام بگذاری؛ به سخنانش خوب گوش دهی؛ به او رو آوری؛ در نزد او با صدای بلند سخن نگویی؛ اگر کسی از او سؤالی پرسید در جواب دادن به آن بر او پیشی نگیری؛ در محضر او با دیگران سخن نگویی؛ در نزد او از دیگران غیبت نکنی؛ در جایی که از او به بدی یاد کردند، از او دفاع کنی؛ عیب‌های او را بپوشانی؛ خوبی‌ها و فضیلت‌های او را آشکار کنی؛ با دشمنان او مجالست‌ نکنی؛ با دوستان او دشمنی نورزی.

بنابراین از حقوق استاد بر دانشجو گوش دادن فعال به سخنان اوست. نکته آموزشی گوش دادن فعال از یک سو به خود دانشجو باز می‌گردد که می‌تواند درس را از این طریق بهتر یاد بگیرد. از سوی دیگر به استاد باز می‌گردد. از این نظر که گوش دادن خوب، باعث می‌شود استاد نیز تأثیر پذیرفته و هم در محتوای آموزشی خود و هم در نحوة‌ بیان و تدریس سعی کند که به روزتر و فعالانه‌تر برخورد نماید. «مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد.»

پرسش و پرسش‌گری

پرسش و پرسش‌گرى اگر براى کشف حقیقت و فهم واقعیت باشد، نه تنها از فضایل اخلاقى است، که در پاره‌اى اوقات از نظر شرعى نیز واجب است. کسى که مسائل شرعى خود را نمی‌داند، یادگیرى آنها بر او واجب است و اگر راه فهم حکم و مسأله‌ای در پرسش باشد، پرسیدن واجب خواهد شد. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) پرسش را به عنوان کلید خزاین و گنجینه‌هاى دانش معرفى کرده و نه تنها افراد را به پرسش‌گرى تشویق مى‌کند، بلکه می‌فرماید پرسش‌گر اجر و پاداش اخروى نیز دارد:

الْعِلْمُ خَزَائِنُ ، وَ مِفْتَاحُهَا السُّؤَالُ، فَاسْأَلُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ؛ فَإِنَّهُ یُؤْجَرُ أَرْبَعَةٌ: السَّائِلُ، وَ الْمُجِیبُ، وَ الْمُسْتَمِعُ، وَ الْمُحِبُّ لَهُم ؛

دانش گنج است و کلید آن، پرسش است؛ پس بپرسید ـ خداوند شما را رحمت کند ـ به درستى که چهار دسته مأجورند: پرسش‌گر، پاسخ‌دهنده، شنونده و دوستدار آنها.

امام صادق(علیه‌السلام) نیز پرهیز از پرسش را موجب هلاکت مردم می‌داند:

«إِنَّمَا یَهْلِکُ النَّاسُ لِأَنَّهُمْ لَا یَسْأَلُون »

البته ارزش پرسش و پرسش‌گرى ارزشى ذاتى نیست؛ یعنى این گونه نیست که پرسش‌گرى در هر شرایطى مطلوبیت داشته باشد؛ بلکه در صورتى داراى ارزش اخلاقى است که به منظور کشف حقیقت و فهم واقعیتى باشد، وگرنه اگر براى اظهار فضل و مچ‌گیرى و امثال آن باشد، کارى بسیار زشت و ناپسند است. امام علی(علیه‌السلام) در پاسخ پرسش‌ کننده‌ای که براى اظهار فضل یا مچ‌گیرى سؤال کرد، فرمود:

سَلْ تَفَقُّهاً ولا تَسأَلْ تَعنُّتاً فاِنَّ الجاهلَ المُتعلِّمَ شبیهٌ بالعالِمِ و اِنَّ العالِمَ المُتَعسِّف شبیهٌ بالجاهلِ المُتَعَنِّتِ؛

براى دانستن بپرس نه براى آزردن، که نادانِ آموزنده همانند داناست و داناىِ برون از راه انصاف، همانند نادانِ پر چون و چراست.

همچنین باید توجه داشت که پرسش‌هاى ما درباره موضوعاتى باشد که گرهى فروبسته از کار ما یا دیگران می‌گشایند و نه مسائلى که دانستن یا ندانستن آنها دخالتى در سرنوشت مادى و معنوى ما ندارد.

استاد نیز هرگز نباید از پرسش‌هاى دانشجویان خسته یا آزرده شود و باید بداند که پاسخ به پرسش‌هاى دینى و اخلاقى و علمى دانشجویان ثوابى بس بزرگ دارد.

دانشجویان نیز به این مسئله توجه کنند که نباید انتظار پاسخ به همه مسائل را از استاد داشته باشند. داشتن چنین انتظارى، نابجا و نامعقول است. استاد نیز هرگز نباید متکلّفانه پاسخ دهد. اگر پاسخ مسئله‌اى را نمی‌دانست، با صراحت و شجاعت تمام بگوید: «نمی‌دانم» و این را بداند که با گفتن «نمی‌دانم» نه تنها از ارج و ارزش او کاسته نمی‌شود که مسئولیت‌شناسى خود را در برابر دانشجویان و دغدغه حق طلبى و حقیقت‌خواهى خود را به آنان نشان داده است. متأسفانه بسیارى بر این پندارند که اگر کسى در پاسخ مسئله‌اى بگوید «نمی‌دانم»، معلوم می‌شود که اصلاً چیزى نمی‌داند و اگر کسى هم صاحب نظر باشد، باید هر مسئله‌اى که از او پرسیده شود، بلافاصله پاسخ دهد. گویند روزى شخصى بر فراز منبر مشغول سخنرانى بود، یکى از مستمعان، پرسشى را طرح کرد. گوینده در پاسخ گفت: «جواب این مسئله را نمی‌دانم.» سؤال کننده ناراحت شد و گفت: «تو که نمی‌دانى چرا بر بالاى منبر رفته‌اى؟» گوینده پاسخى حکیمانه داد: «من به اندازه‌اى می‌دانم که بتوانم چند پله منبر را بالا روم، اما اگر بنا بود که به اندازه مجهولاتم بالا روم، در آن صورت باید تا آسمان‌ها بالا می‌رفتم!»

آیات و روایات بسیارى در مذمت پاسخ‌هایى که از روى جهل داده می‌شود وارد شده است. یکى از حقوق خداوند بر بندگانش این است که چیزى را بگویند که به آن علم دارند و چیزى را که نمی‌دانند، نگویند. یکى از عوامل اختلاف و تفرقه، پرگویى جاهلان است؛ کسانى که نادانسته سخن می‌گویند. امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: «لو سَکَتَ مَن لا یَعلَم سَقَطَ الاختلافُ؛ اگر جاهلان ساکت می‌شدند، اختلاف برچیده می‌شد.»

امام صادق(علیه‌السلام) در نکوهش کسانى که بنا دارند هیچ پرسشى را بى پاسخ نگذارند و هرگز آماده نیستند کلمه «نمی‌دانم» را بر زبان جارى کنند، می‌فرماید: «اِنَّ مَن اجابَ فى کلِّ ما یُسئَلَ عنه لمجنونٌ؛ کسى که [بنا داشته باشد به هر نحو ممکن] همه سؤالاتى را که از او می‌شود، پاسخ دهد، دیوانه است.» زشتى این کار به ویژه در پرسش‌هاى دینى چند برابر است. در روایات آمده است اگر کسى نادانسته پرسش‌هاى دینى مردم را پاسخ دهد و از روى جهل فتوا صادر کند، مورد لعن و نفرین همه فرشتگان خداوند است. حتى این کار ممکن است به انکار دین و کفر به خدا و آیات الاهى بیانجامد.

یادداشت برداری از مطالب استاد

یکی دیگر از آداب اخلاقی حضور در محضر استاد، حفظ و نگارش مطالب و سخنان او است. این کار هم راهی مناسب برای گوش دادن فعال در کلاس است؛ هم موجب فهم بهتر مطالب استاد می‌شود و هم تقویت قلم و توان نویسندگی دانشجو را به دنبال دارد. در روایتی از پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) نقل شده است که فرمود: «قَیِّدُوا الْعِلْمَ ؛ علم در بند کنید!» گفته شد که ای رسول خدا در بند کردن دانش چگونه ممکن است؟ آن حضرت فرمود: «کِتَابَتُه » با نگارش دانش می‌توانید آن را در بند کرده و موجب حفظ و نگهداری آن شوید. همان حضرت خطاب به یکی از یارانش که از فراموش کردن سخنان حکیمانة رسول خدا نگران بود، در حالی که با انگشت خود به نوشتن اشاره می‌کرد، فرمود: «إستَعِن بِیَمینِکَ؛ از دست خود کمک بگیر»

 خلاصة فصل

1. تعالی علمی و معنوی دانشجو را باید در تصحیح ارتباطات روزانة او با کادر اداری و آموزشی دانشگاه، دیگر دانشجویان و اساتید و مربیان، ملاحظه کرد.

2. یکی از امتیازات اسلام نسبت به سایر ادیان موجود، اهمیت آن به علم و علم‌اندوزی است. محتوای نخستین آیات نازل شده بر پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) و توصیه‌ها و سیرة آن حضرت و وجود صدها روایت در این موضوع گواه این مدعا است.

3. جستجوی دانش از نگاه اسلام یک وظیفه واجب دینی برای همة مسلمانان است که اولاً، اختصاصی به زمانی خاص ندارد؛ ثانیاً، مخصوص مکان یا مکان‌های خاصی نیست و ثالثاً، محدودیت خاصی از جهت معلم نیز ندارد. یعنی حتی اگر علم و حکمت در دست کفار و منافقان باشد، اسلام به پیروان خود توصیه می‌کند برای فراگیری آن تلاش کنند.

4. علم به دلیل آنکه کمال است از نظر هستی‌شناختی مطلقاً ارزش است. اما ارزشمندی آن از حیث اخلاقی وابسته به هدف تحصیل آن است. زیرا از نظر اخلاقی ارزش کارها وابسته به هدف غایی فاعل از انجام آنها است.

5. بر اساس آموزه‌های اسلامی دانشمندان و عالمان دارای مسؤولیت‌های اجتماعی متعددی هستند که از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: مبارزه با بدعت‌ها و بیدارسازی اندیشه‌ها و هوشیارسازی اجتماعی؛ دور کردن یأس و ناامیدی و پراکندن روح امید در مردم؛ دفاع از حقوق مادی و معنوی ضعیفان و محرومان؛

6. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های اهل دانش، تواضع و فروتنی است. جویندگان دانش و دانشمندان واقعی اهل تواضع و فروتنی‌اند. تواضع در برابر اهل دانش از شاخصه‌ها و آداب ویژة دین‌داران و عدم فروتنی در برابر اهل دانش از نشانه‌ها و آداب ویژة دنیاداران معرفی شده است. افزون بر این، در متون دینی توصیه‌های ویژه‌ای نسبت به تواضع جویندگان دانش در برابر استادان و معلمان و همچنین تواضع استادان در برابر جستجوگران دانش و آگاهی وارد شده است.

7. یکی از بارزترین آداب و الگوهای رفتاری در تعامل دانشجو با استاد رعایت تواضع است.

8. تواضع در برابر استاد منافاتی با نگاه نقادانه به مطالب استاد و پرسشگری از او و نپذیرفتن مستدلانة دیدگاه او ندارد.

9. یکی از آداب اسلامی برخورد دانشجو با استاد گوش دادن فعالانه به مطالب او است. این کار هم موجب یادگیری بهتر می‌شود و هم باعث می‌شود استاد با اشتیاق بیشتری اطلاعات خود را در اختیار دانشجویان قرار دهد.

10. پرسش و پرسش‌گری هر چند دارای ارزش ذاتی نیست؛ اما جایگاهی ویژه‌ در آموزه‌های اسلامی دارد. حتی در مواردی از نظر شرعی واجب است. هر چند اگر از روی ریا و مچ‌گیری باشد اخلاقاً خوب نیست؛ اما اگر به منظور کشف حقیقت باشد، بسیار ارزشمند بوده و حتی برای آن ثواب اخروی نیز در نظر گرفته شده است.

 پرسش‌ها

1. با توجه به آیات و روایات توضیح دهید که دانش و دانش‌اندوزی چه جایگاهی در آموزه‌های اسلامی دارد.

2. معنای این جمله که «جستجوی دانش در اسلام وظیفه‌ای فراگیر و از هر جهت مطلق است» چیست؟ توضیح دهید.

3. چه تفاوتی میان ارزش هستی‌شناختی علم و ارزش اخلاقی آن وجود دارد؟ توضیح دهید.

4. اسلام چه نقش‌های اجتماعی را برای عالمان و دانشمندان بیان می‌کند؟

5. مهم‌ترین آداب اسلامی برخورد با استاد را با نقل مضمون احادیث بیان کنید.

6. رعایت ادب تواضع متقابل میان دانشجو و استاد چه نقشی در آموزش دارد؟

7. گوش دادن فعالانه‌ به درس یعنی چه و چه تأثیری در آموزش دارد؟

8. پرسش و پرسش‌گری و همچنین پاسخ به پرسش‌های دیگران در نظام ارزشی اسلام چه جایگاهی دارد؟

 مسائلی برای گفتگو و مباحثه

1. علل روحی و روانی و همچنین عوامل اجتماعی بی‌انگیزگی برخی از دانشجویان در دانش‌اندوزی را بررسی کنید و راه‌کارهای ایجاد انگیزه و نشاط علمی در دانشجویان و همچنین علمی کردن فضای دانشگاه محل تحصیل خود را تبیین نمایید.

2. به نظر شما، دانشجویان و دانشمندان از نظر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی چه مسئولیت‌هایی دارند؟

3. نقش و جایگاه دانشجو و دانشگاه را در نگاه حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری (دام ظله) تحلیل کنید.

 منابعی برای مطالعه

1. علم و حکمت در قرآن و حدیث، محمد محمدی‌ری‌شهری، ترجمه عبدالهادی مسعودی، قم، دار الحدیث، 1379.

2. المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، محسن فیض کاشانی، قم، جامعه مدرسین، بی‌تا، ج1، کتاب العلم. این اثر را اسدالله ناصح به فارسی ترجمه کرده و انتشارات نهضت زنان مسلمان آن را با عنوان ارزش دانش و دانشمند در اسلام، در سال 1361 به چاپ رسانده است.

فصل هشتم

سبک زندگی اسلامی در ارتباط با دیگران

اهمیت و جایگاه

در طول تاریخ همواره گروه‌هایى بوده و هنوز هم در گوشه و کنار جهان هستند که از معاشرت با دیگران و ارتباط با مردم پرهیز داشته و زندگى در انزوا و خلوت را ترجیح داده‌اند و براى این کار خود نیز دلایلى داشته و دارند. براى نمونه، اجتماع و زندگى اجتماعى با دیگران را زمینه‌ساز گناه و انحراف مى‌دانند؛ شهر و اجتماع را جایگاه کسانی مى‌دانند که مشاهده و معاشرت با آنان موجب گمراهى و انحراف است. یکى از فواید و آثار خوب گوشه‌گیرى را این می‌دانند که انسان با خیالى آسوده و بدون دغدغة فکرى به عبادت و راز و نیاز با معبود می‌پردازد و همچنین از آسیب تهمت و حسادت و سوءظن مردمان بداندیش در امان می‌ماند. یکى دیگر از برکات انزوا و گوشه‌گیرى از دید این گروه‌ها آن است که انسان از مشاهده افراد رذل و پست نجات می‌یابد و مجبور نیست که هر از گاهى با افراد حیوان‌صفت برخورد داشته باشد.

با وجود این، حقیقت آن است که معاشرت و ارتباط سازنده با دیگران، یکى از مهم‌ترین و اصلى‌ترین نیازهاى روحى و روانى آدمیان است؛ تا جایى که به عقیده بسیارى از فیلسوفان، آدمیان مدنى بالطبع‌اند؛ یعنى ذات و فطرت آدمى به گونه‌اى است که حتماً باید زندگى اجتماعى داشته باشد و در اجتماع زیست کند. هر دیدگاهى که درباره علت زیست اجتماعى انسان داشته باشیم، مسلّم است که هیچ انسانى در شرایط عادى، به تنهایى توانایى بقا و ادامه حیات ندارد. انسان در اجتماع به دنیا مى‌آید، در اجتماع است که می‌تواند باقى بماند و در اجتماع است که می‌تواند کیفیت زندگى خود را ترقى دهد. آدمیان، نه تنها براى آغاز حیات خود نیازمند دیگران هستند؛ بلکه در همة مراحل بعدى زندگى نیز به دیگران محتاج‌اند. انسان در معاشرت با دیگران است که می‌تواند خود را بهتر بشناسد، ویژگی‌ها و توانمندی‌ها و ناتوانی‌هاى خود را دریابد و به تصورى درست و واقع‌بینانه از خود دست یابد. به راستى، چرا یکى از بزرگ‌ترین و طاقت فرساترین مجازات‌ها براى مجرمان، نگه داشتن آنان در سلول انفرادى است؟ آیا جز این است که زندان انفرادى او را از دیدن سایر انسان‌ها، سخن گفتن و معاشرت داشتن با آنان محروم مى‌کند؟ رنجى که فرد زندانى در سلول انفرادى از دورى دیگران می‌برد، از رنجى که از ممنوعیت خوراک و پوشاک و امثال آن می‌برد به مراتب طاقت فرساتر است.

نکته دیگرى که اهمیت و جایگاه ویژه ارتباط با مردم و معاشرت با همنوعان را نشان می‌دهد، این است که بسیارى از فضایل و رذایل اخلاقى، در ظرف ارتباطات ظهور می‌یابند. زندگی اجتماعی و معاشرت با دیگران ظرف ظهور فضایلى مانند عدالت، انصاف، احسان، ایثار، انفاق، صدقه، تواضع، امانت، صداقت، صراحت، عفت، حجاب و امثال آن است. همچنین رذایلى مانند ظلم، حق‌کشى، خودخواهى، تکبر، خیانت، دروغ، بی‌حیایى، رشوه، بی‌بند و بارى، غیبت، حسادت، ریا، سمعه و امثال آن نیز در ظرف اجتماع و ارتباط با دیگران است که خود را نشان می‌دهند. تعلیم و تعلّم بدون زندگى اجتماعى و معاشرت با دیگران امکان تحقق ندارد. آشنایى با تجارب دیگران و بهره‌مندى از آنها، یکى دیگر از امورى است که جز با معاشرت با مردم به دست نمی‌آید.

ابزاری بودن ارزش معاشرت

معاشرت به طور مطلق و با همه انسان‌ها، نه قابل توصیه است و نه قابل تحذیر. معاشرت، به خودى خود، داراى مطلوبیت نیست، یعنى مطلوبیت ذاتى ندارد؛ بلکه خوبى یا بدى آن وابسته به هدف از معاشرت با دیگران و نوع تأثیر آن در کمال مطلوب انسان است. توسعة اخلاق الهى و بهره‌مندى از فضایل اخلاقى و پیشرفت در جهت تهذیب و تربیت نفس، از جمله مهم‌ترین اهداف معاشرت با دیگران است. بنابراین، اگر در جایى معاشرت با دیگران مستلزم کشیده شدن انسان به گناه و معصیت و انحراف از مسیر هدایت و سعادت باشد، روشن است که چنین معاشرتى خلاف مقصود است و باید از آن پرهیز کرد. در مقابل، اگر معاشرت با کسى موجب تقرب انسان به خداوند و تقویت ایمان و بنیه‌هاى دینى انسان شود، باید در حفظ و توسعه آن به شدت کوشا بود. به همین دلیل است که اسلام سبک خاصی از معاشرت و ارتباطات اجتماعی را ارائه می‌دهد. اسلام هر نوع معاشرتى را توصیه و سفارش نمى‌کند؛ بلکه برخى از معاشرت‌ها را زیان‌بار و مخرّب دانسته و توصیه به ترک آنها کرده است. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) به ابوذر غفارى فرمودند:

یا اباذر الجلیسُ الصالحُ خیرٌ من الوحدةِ و الوحدةُ خیرٌ مِن جلیسِ السوء؛

اى ابوذر، همنشین صالح بهتر از تنهایى و انزواست و تنهایى بهتر از همنشین ناصالح است.

قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

وَ إذا رَأیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فى آیاتِنا فَأعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فى حَدیث غَیْرِهِ وَ إمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ * وَ ما عَلَى الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَىْء وَ لکِنْ ذِکْرى لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ.

هر گاه کسانى را دیدى که آیات ما را استهزا می‌کنند، از آنان روى بگردان تا به سخن دیگرى بپردازند و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیت ستم‌گر منشین. و (اگر) افراد با تقوا (براى ارشاد و اندرز با آنان بنشینند)، چیزى از حساب (و گناه) آنان بر ایشان نیست؛ ولى (این کار، باید تنها) براى یادآورى آنها باشد، شاید (بشنوند و) تقوا پیشه کنند.

وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً * یا وَیْلَتى لَیْتَنى لَمْ أتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً * لَقَدْ أضَلَّنى عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إذْ جاءَنى وَ کانَ الشَّیْطانُ لِْلإِنْسانِ خَذُولاً؛

و (به خاطرآور) روزى را که ستمکار دست خود را (از شدت حسرت) به دندان می‌گزد و می‌گوید: «اى کاش با رسول (خدا) راهى برگزیده بودم! اى واى بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از یادآورى (حق) گمراه ساخت بعد از آنکه (یاد حق) به سراغ من آمده بود.» و شیطان همیشه خوارکننده انسان بوده است.

منشین با بدان که صحبت بد گر چه پاکى تو را پلید کند

آفتاب ار چه روشن است او را پاره اى ابر ناپدید کند

* * *

مسجد است آن دل که جسمش ساجد است یار بد خروب هر جا مسجد است

یار بد چون رست در تو مهر او هین ازو بگریز و کم کن گفتگو

برکن از بیخش که گر سر برزند مر ترا و مسجدت را برکند

امیرمؤمنان(علیه‌السلام)، در پاسخ به این پرسش که «بدترین دوستان کیان‌اند؟» فرمود: «کسى که گناه را در چشم انسان زیبا جلوه می‌دهد.» آن حضرت از همنشینى و دوستى با افراد چاپلوس نیز برحذر داشته است و می‌فرماید:

لاتَصَحبْ المالقَ فَیزِینُ لک فعلَه و یَوَدُّ اَنَّک مثلُه؛

با چاپلوس معاشرت نکن، چرا که کارش را در نظر تو زیبا جلوه می‌دهد و دوست دارد که تو هم مثل او باشى.

از صحبت دوستى برنجم کاخلاق بدم حسن نماید

عیبم هنر و کمال گوید خارم گل و یاسمن نماید

کو دشمن شوخ چشم چالاک تا عیب مرا به من نماید

انواع معاشرت

به طور کلى می‌توان معاشرت‌هاى هر فردى را با دیگران به پنج دسته تقسیم کرد:

معاشرت‌هاى انسانى

منظور از «معاشرت‌هاى انسانى» برخوردهایى است که با دیگران، به عنوان یک انسان و همنوع، داریم؛ صرف نظر از اینکه خویشاوند، همسایه، همشهری، هموطن یا همکیش ما هستند یا نه. به تعبیر دیگر، هر کسى به عنوان عضوى از خانواده انسانى در قبال سایر انسان‌ها و همنوعان، وظایف و مسئولیت‌هاى اخلاقى خاصى بر عهده دارد. اسلام عزیز، با تأکید بر این گونه از معاشرت، حدود و چارچوب کلى روابط و سبک زندگی مسلمانان را در این حوزه مشخص کرده است. در ادامة همین فصل دربارة معیارهای کلی چنین روابطی از نگاه اسلام بیشتر توضیح خواهیم داد.

معاشرت‌هاى آیینى

معاشرت و روابطى که هر فرد با سایر همکیشان و هم مسلکان خود دارد را «معاشرت آیینى» یا دینى مى‌نامند. ما به عنوان یک فرد مسلمان در برابر سایر مسلمانان مسئولیت‌ها و وظایفى بر عهده داریم که بعضاً فراتر و سنگین‌تر از وظایفى است که در قبال انسان‌ها به طور کلى، بر عهده داریم. این حدیث را شنیده‌اید که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) فرمود: «کسى که فریاد استمداد برادر مسلمانى را بشنود، ولى به یارى او نشتابد، مسلمان نیست.» در آموزه‌های اسلامی نوع و چگونگی ارتباطات بین مسلمانان نیز به زیبایی ترسیم شده است. در ادامة همین فصل، در این باره توضیحات بیشتری ارائه خواهیم داد.

معاشرت‌هاى اجتماعی

هر کدام از ما با سایر شهروندان داراى روابط خاصى هستیم که با غیر شهروندان چنان روابطى را نداریم. همین مسئله نیز مسئولیت‌ها و وظایف اخلاقى خاصى بر عهده ما مى‌گذارد که در مواردى فراتر از مسئولیت‌هایى است که در قبال همنوعان و همکیشان خود داریم. اسلام همسایه‌داری و احترام و تکریم به همسایه را از مصادیق بارز توحید عملی می‌داند. در قرآن کریم چنین می‌خوانیم:

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُورا؛

و خدا را بپرستید؛ و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید؛ و به پدر و مادر، نیکی کنید؛ همچنین به خویشاوندان و یتیمان و مستمندان، و همسایة نزدیک و همسایة دور، و دوست و همنشین، و واماندگان در سفر و بردگانی که مالک آنها هستید؛ زیرا خداوند، کسی را که متکبر و فخرفروش است، (و از ادای حقوق دیگران سرباز می‌زند،) دوست نمی‌دارد.

این آیه یکی از نمونه‌هایی است که جامعیت اسلام را نشان می‌دهد. امین الاسلام طبرسی، در تفسیر مجمع البیان معتقد است این آیه ارکان اسلام و مکارم اخلاق را بیان می‌کند و هر کس در آن تدبر نماید، نیازی به موعظه موعظه‌کنندگان ندارد و به بسیاری از دانش‌ها هدایت می‌شود. در این آیه ارتباط میان باورها و ارزش‌ها و سبک زندگی به زیبایی ترسیم شده است. ریشة همة مشکلات رفتاری و اخلاقی و حقوقی و عاطفی، کفر و شرک به خدا دانسته شده است. و در پایان آیه نیز راه درمان این مشکلات بیان گردیده است. در این آیه پس از دستور به عبادت خداوند و پرهیز از شرک، به امور دیگری دستور داده شده است: نیکی به والدین، خویشاوندان، یتیمان، مستمندان، همسایگان دور و نزدیک، دوستان و همنشینان، واماندگان در سفر و کسانی که انسان بر آنها مالکیت دارد. توجه به یک نکتة ادبی اهمیت و نوع احسان به نامبردگان را بهتر نشان می‌دهد. کلمة «احسان» در ادبیات عرب هم با حرف «الی» و هم با حرف «باء» متعدی می‌شود. هم می‌توان گفت «الاحسان الی الوالدین و …» و هم می‌توان گفت «الاحسان بالوالدین و …» اما تفاوت این دو در آن است که وقتی با حرف «باء» متعدی می‌شود استمرار و پیوستگی را می‌رساند. بنابراین، این آیه می‌خواهد رویه و سبک زندگی مؤمنان را بیان کند؛ و نه رفتارهای مقطعی آنان را.

افزون بر این، کلمة «احسان» بیان‌گر آن است که نیکی کردن به نامبردگان، بدون استحقاق پیشین است. یعنی لزوماً در قبال کارهای نیک آنان نیست. بلکه یک مسلمان موظف است که به نامبردگان در این آیه نیکی کند؛ چه اینکه آنان به او نیکی کرده باشند یا نه. افزون براین، منظور از احسان لزوماً این نیست که نیازهای آنان را برطرف کنیم. زیرا ممکن است اساساً نیازمند نباشند. این آیه می‌فرماید یک مؤمن و موحد به همسایگان خود نیکی می‌کند، به عنوان مثال، با آنان با گشاده‌رویی برخورد می‌کند، احترام آنان را حفظ می‌کند، در غم و اندوه آنان مشارکت می‌کنند، و با شادی‌های آنان نیز شاد می‌شود. به تعبیر حضرت آیت الله جوادی آملی: «در احسان به نامبردگان در این آیه نه کفر و غنا مانع است و نه اسلام و ایمان و فقر، شرط. احسان، ادب اجتماعی و اخلاقی است و تنها شرط آن انسان بودن است. اصل در رفتار با مردم، نه بی‌تفاوتی و نه بدرفتاری است، بلکه احسان و رعایت ادب است، مگر در موارد استثنا.»

دو قسمت از این آیه به صورت مستقیم دستور به احسان به همسایه می‌دهد: «الجار ذی القربی» یعنی همسایگان نزدیک و «الجار الجنب» یعنی همسایگان دور. زیرا «الجنب» هم‌ریشة با واژة «اجنبی» به معنای دور و بیگانه است. برخی دیگر از مفسران منظور از «الجار ذی القربی» را همسایگانی می‌دانند که دارای قرابت خانوادگی هستند و منظور از «الجار الجنب» را همسایگی می‌دانند که قرابت فامیلی با انسان ندارند. همچنین ممکن است منظور از قرابت، قرابت اعتقادی و دینی باشد بنابراین آیه هم احسان به همسایگان مسلمان را شامل می‌شود و هم احسان نسبت به همسایگان غیر مسلمان را.

علامة طباطبائی در تفسیر این آیه، با توجه به سیاق آن و آیات بعد از آن، می‌فرماید تعبیر «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً» دلالت بر توحید می‌کند؛ اما منظور از توحید در این آیه «توحید عملی» است. یعنی انجام کارهای نیک به منظور کسب رضایت الهی و دستیابی به ثواب اخروی. بنابراین احسان به والدین و خویشاوندان و یتیمان و همسایگان و امثال آن از مصادیق توحید عملی هستند. زیرا خدای متعال در این آیه بعد از آنکه متعلقات احسان را بر می‌شمارد در پایان چنین می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُورا؛ زیرا خداوند کسی را که متکبر و فخرفروش است دوست نمی‌دارد.» در آیة بعدی نیز متکبر فخرفروش را معنا می‌کند و می‌فرماید اینان کسانی‌اند که «بخل می‌ورزند و مردم را نیز به بخل دعوت می‌کنند و آنچه را که خداوند از فضل و رحمت خود به آنها داده، کتمان می‌نمایند. (این عمل در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته) و ما برای کافران، عذاب خوارکننده‌ای آماده کرده‌ایم.» بنابراین کسانی که چنان کارهای نیکی را انجام نمی‌دهند و به پدر و مادر و همسایگان دور و نزدیک خود نیکی نمی‌کنند، هر چند ممکن است در اعتقاد و اندیشه موحد و مسلمان باشند اما در عمل گرفتار کفر عملی و شرک عملی‌اند. به هر حال، توحید عملی بدین معنا است که انسان کارهای خود را برای کسب ثواب الهی و تحصیل رضایت خداوند انجام دهد. و شرک عملی هم بدین معنا است که انسان روز قیامت را فراموش کند و کارهای خود را از روی هوای نفس یا خوشایند مردمان انجام دهد.

افزون بر این، روایات بسیار زیادی دربارة اهمیت همسایه و تکریم و احترام به او در متون اسلامی وارد شده است. در روایتی پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) حقوق همسایه را به این شکل بیان می‌کند:

حقُّ الجارِ إنْ مَرِض عُدتَه و إن ماتَ شیّعتَه و إن استَقرَضَک أقرَضتَه و إن أصابَهُ خیرٌ هَنأتَه و إن أصابَتْهُ مُصیبةٌ عزّیتَه و لاتَرفع بناءَک فوقَ بنائِه فتَسُدَّ علیه الریحُ؛

حق همسایه آن است که اگر بیمار شد، به عیادتش روی؛ اگر از دنیا رفت، در تشییع جنازة او حاضر شوی؛ اگر از تو قرض خواست، به او قرض دهی و اگر خیر و شادمانی‌ای نصیب او شد، به او تهنیت و تبریک گویی؛ و اگر مصیتی به او رسید، او را تسلیت گویی؛ و خانة خود را بالاتر از خانة او نبری به گونه‌ای که او را از نسیم هوا محروم نمایی.

در برخی روایات آمده است کسى که سیر بخوابد و همسایه‌اش گرسنه باشد، مسلمان نیست. سفارش امیر مؤمنان(علیه‌السلام) درباره همسایگان، در آخرین لحظات عمر شریفشان، نشان دهنده وظیفه ما نسبت به همسایگان است:

و الله الله فى جِیرانِکم فاِنَّهم وصیةُ نبیِّکُم ما زالَ یُوصِى بهم حتى ظَنَنّا اَنَّه سَیُوَرِّثُهم؛

و خدا را! خدا را! همسایگان را بپایید که سفارش شده پیامبر شمایند، پیوسته درباره آنان سفارش می‌فرمود چندان که گمان بردیم براى آنان ارثى معین خواهد نمود.

معاشرت‌هاى دوستانه

هر یک از ما از میان همنوعان، همشهریان یا همکیشان خود، کسانى را برمى‌گزینیم و با آنان روابط صمیمانه‌ترى را برقرار مى‌سازیم. همین موضوع وظایف اخلاقى خاصى بر عهده ما مى‌گذارد. این گونه از معاشرت‌ها، به دلیل تأثیرگذارى فوق العاده‌اى که بر روى شخصیت انسان دارد، مورد توجه اسلام و اولیاى دین و عالمان اخلاق قرار گرفته و روایات بسیارى در این زمینه وارد شده است. و معیارهای ویژه‌ای برای چنین ارتباطاتی ارائه گردیده است. در برخى از روایات، یکى از راه‌هاى شناخت دین و مذهب افراد، شناخت دوستان آنان دانسته شده است. نیز یکى از نخستین راه‌ها براى قضاوت دربارة شخصیت افراد، شناخت معاشران و دوستان آنان شمرده شده است. به قول سعدی: «تو اول بگو با کیان زیستی/ که تا من بگویم که تو کیستی». در مقابل، داشتن دوستان بد، قطعه‌اى از آتش و آفت‌خیر دانسته شده است. معاشرت با دوستان بد، ناخواسته و ناخودآگاه، انسان را به بدى سوق می‌دهد. اصولاً ویژگی‌هاى دوست از راه‌هاى پنهانى، به دوست منتقل می‌شود. امام علی(علیه‌السلام) در این باره مى‌فرماید:

لاتَصحَب الشریرَ فاِنَّ طبعَک یَسرِقُ من طبعهِ شَراً و انتَ لاتعلم؛

با انسان هاى بدخواه معاشرت نکن، چرا که طبع تو، ناآگاهانه از طبع او می‌دزدد.

پسر نوح، به واسطه معاشرت با دوستان بد، خاندان نبوتش گم شد.

گر نشیند فرشته اى با دیو وحشت آموزد و خیانت و ریو

از بدان نیکوى نیاموزى نکند گرگ پوستین دوزى

امیرمؤمنان(علیه‌السلام)، در نامه‌اى به حارث همدانى، دربارة دوست گزینى و انتخاب همنشین به او می‌فرماید:

و احذَرْ صحابةَ من یَفیل رأیُهُ و یُنکَر عملُهُ فان الصاحبَ مُعتَبَر بصاحبِهِ؛

از همنشینىِ آنکه رأیش سست و کارش ناپسند بود بپرهیز که هر کس را از آنکه دوست اوست شناسند.

دوستان انسان، محکِ خوبى براى شناخت شخصیت او هستند. اگر کسى با انسان‌هاى دروغگو، چاپلوس، فریبکار و خائن دوستى دارد، این نشانه خوبى است براى اینکه بداند خود او نیز اگر چه تا به حال، مرتکب چنین کارهاى خلافى نشده است، روح و جان او چندان با چنین کارهایى بیگانه نیست.

روزى جالینوس حکیم به دوستان خود گفت: «مرا نزد فلان پزشک ببرید تا فلان دوا را به من بدهد که آن موجب درمان من خواهد شد.» دوستان گفتند: «تو خود استاد و حکیم هستى و بهتر از ما می‌دانى که فلان دوا براى درمان دیوانگى است، تو که دیوانه نیستى.» جالینوس گفت: «امروز دیوانه‌اى به من نگاه کرد و مدتى چشمک به من زد و آستین مرا به نشانه دوستى آنچنان کشید که پاره شد. اینها علامت آن است که بین من و او اشتراکى پیدا شده و از این رو دریافتم که باید درمان شوم.»

گر نه جنسیت بدى در من از او کى رخ آوردى به من آن زشت رو

گر ندیدى جنس خود کى آمدى کى به غیر جنس خود را بر زدى

چون دو کس بر هم زند بى هیچ شک در میانشان هست قدر مشترک

کى پرد مرغى مگر با جنس خود صحبت ناجنس گور است و لحد

امام باقر(علیه‌السلام)، می‌فرماید:

پدرم، امام سجاد، به من فرمود: «پسرم، مواظب باش که با پنج گروه نه دوستى داشته باشى و نه همسخن شوى و نه در راهى با آنان همراه شوى.»

گفتم: «پدر! آنان کیان اند؟»

فرمود: «از دوستى با دروغگو بپرهیز، زیرا دروغگو همچون سراب است، دور را براى تو نزدیک جلوه می‌دهد و نزدیک را برایت دور می‌نمایاند. از دوستى با فاسق بپرهیز، چرا که تو را به لقمه‌اى یا کمتر از لقمه‌اى می‌فروشد. از دوستى با بخیل بپرهیز، زیرا تو را در زمانى که بیشترین نیازمندى را به مال او دارى، رها می‌کند. از دوستى با احمق بپرهیز، چرا که احمق هر چند اراده سودرسانى به تو را دارد، اما به تو زیان می‌رساند. از دوستى با کسى که رابطه‌اش را با خویشان خود قطع کرده است بپرهیز، چرا که در سه آیه از قرآن مورد لعن قرار گرفته است… .»

گر از زحمت همى ترسى ز نااهلان ببر صحبت

که از دام زبون گیران به عزلت رسته شد عنقا

معاشرت‌هاى خانوادگى

هر یک از ما از پدر و مادرى خاص و عضوى از یک خانواده خاص هستیم. ممکن است برادر، خواهر، عمو، عمه، دایى، خاله، پدر بزرگ و مادر بزرگ داشته باشیم و پس از ازدواج عضو خانواده همسر هم به شمار مى‌آییم. همه اینها مسئولیت‌ها و وظایف اخلاقى ویژه‌ای را بر عهده ما مى‌گذارد. احترام والدین، روابط همسران، چگونگى تربیت فرزند، صله رحم، و ده‌ها مسئله خرد و کلان دیگر، همگى مربوط به این گونه از معاشرت مى‌شود. در بحث‌های بعدی به تفصیل سبک زندگی اسلامی در روابط خانوادگی را توضیح خواهیم داد.

در ادامة این فصل سعی می‌کنیم با استناد به آیات و روایات معیارهای کلی سبک زندگی اسلامی در روابط اجتماعی را به اختصار بیان کنیم:

معیارهای کلی معاشرت

هر چه براى خود می‌پسندى براى دیگران هم بپسند

عربى بادیه نشین به محضر پیامبر رسید و گفت: «اى پیامبر خدا، کارى را به من بیاموز که با انجام آن به بهشت درآیم.» معلوم است که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) با توجه به وضعیت مخاطب که توانایى دسترسى مداوم به آن حضرت را ندارد و نمى‌تواند هر روز از ارشادات و راهنمایى‌هاى ایشان بهره گیرد، باید دستورالعملى را به او بیاموزد که عمل به آن بتواند پایه و ریشه بسیارى از ارزش‌هاى اخلاقى باشد؛ یعنى یک ملاک و معیار به او بدهد؛ معیارى که با بکارگیرى آن بتواند از بهشتیان شود. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در پاسخ او فرمود:

ما اَحبَبْتَ ان یَأتِیَهُ الناسُ الیک فَأْتِهِ الیهم و ما کرهتَ ان یأتیه الناسُ الیک فلاتأتِهِ الیهم؛

چیزى را که دوست دارى از ناحیه مردم به تو برسد، به آنان برسان و چیزى را که دوست ندارى از مردم به تو برسد، به آنان نرسان.

در بخشى از نامه سراسر حکمت امیرمؤمنان(علیه‌السلام) به فرزندش،‌ امام حسن(علیه‌السلام)، چنین آمده است:

پسرم! خود را میان خویش و دیگرى میزانى بشمار، پس آنچه براى خود دوست می‌دارى براى جز خود دوست بدار، و آنچه تو را خوش نیاید براى او ناخوش بشمار، و ستم مکن چنانکه دوست ندارى بر تو ستم رود، و نیکى کن چنانکه دوست می‌دارى به تو نیکى کنند. آنچه از جز خود زشت می‌دارى براى خود زشت بدان، و از مردم براى خود آن را بپسند که از خود می‌پسندى در حق آنان، و مگوى به دیگران آنچه خوش ندارى شنیدن آن، و مگو آنچه را ندانى، هر چند اندک بود آنچه می‌دانى، و مگو آنچه را دوست ندارى به تو گویند.

این قانون در حقیقت معیار و ملاکى کلى و عام براى اخلاق اجتماعى و نحوة معاشرت با دیگران است. بسیارى از مکاتب اخلاقى نیز این قانون را پذیرفته، در نظام اخلاقى خود از آن بهره برده‌اند. بهترین و کامل‌ترین معیار براى تشخیص درستى یا نادرستى رفتارهاى اجتماعى ما، همین معیار است. این معیار را می‌توان در همة برخوردهاى اجتماعى به کار گرفت؛ اعم از برخورد با همسر، فرزند، پدر و مادر، اقوام، همسایگان، شهروندان و به طور کلى سایر انسان‌ها.

چرا باید در مقابل دیگران این معیار را به کار بگیریم؟ چرا باید خود را جاى آنان بگذاریم و آنچه که براى خود نمی‌پسندیم براى آنان نیز نپسندیم و آنچه براى خود، خوش می‌داریم براى آنان نیز خوش داریم؟ این در حقیقت، مبتنى بر یک بینش انسان‌شناسانه خاص است. می‌دانیم بر اساس تعالیم پیامبران الهى و تصریح کتاب‌هاى آسمانى، همة آدمیان فرزندان یک پدر و مادر به نام آدم و حوا هستند؛ بنابر این، همة انسان‌ها در انسانیت و شرافت و کرامت انسانى مشترک‌اند. این نکته جاى تردید ندارد که همه انسان‌ها داراى توقعات متقابل انسانى از یکدیگر هستند؛ یعنى نمی‌توان از دیگران انتظار داشت که با ما به احترام رفتار کنند، حریم ما را محفوظ دارند، امانات ما را برگردانند، از ما بدگویى نکنند و در زندگى خصوصى ما دخالت نکنند؛ اما ما خود را در برابر آنان ملتزم به رعایت این رفتارها ندانیم.

بهترین راه فهم توقع دیگران از ما این است که ما خود را جاى آنان بگذاریم و تصور کنیم که اگر ما به جاى آنان بودیم چه توقعى از طرف مقابل خود داشتیم. از این راه، می‌توان دریافت که توقع دیگران از ما چیست.

سعدی، در بخش مواعظ از کتاب کلیات سعدی، همین حقیقت را در قالب شعر چنین بیان کرده است:

من شنیدم ز پیر دانشمند تو هم از من به یاد دار این پند

آنچه بر نفس خویش نپسندی نیز بر نفس دیگری مپسند

مدارا با دیگران

یکی دیگر از اصول کلی مورد تأکید اسلام در روابط اجتماعی با دیگران، اصل مدارا است. بلکه باید گفت که رفق و مدارا از امور فطری و از لوازم فطرت الهی است. هر انسانی فطرتاً علاقمند به مدارا و شفقت است. به همین دلیل، قلبی که به دشمنی با بندگان خدا آلوده است، قلبی است که بر اثر آلودگی‌های دنیا و خودخواهی‌ها و خودپسندی‌ها، از فطرت اولیه‌اش فاصله گرفته است. لازمة محبت به خدا، محبت به خلق خدا نیز هست؛ و لازمة محبت به خلق خدا، مدارای با آنان است. صرف نظر از این حقیقت، نرم‌خویی و مدارا با مردم یکی از مهم‌ترین اصول زندگی اجتماعی است. به هر حال، همة مردم یکدست نیستند. سلایق و روحیات و ویژگی‌های متفاوت و متنوعی دارند. حتی الامکان باید با مدارا و نرمش و نرم‌خویی با دیگران برخورد کرد. اگر کسی انتظار داشته باشد، همگان بر اساس معیارهای اخلاقی و دینی با او رفتار کنند، انتظاری نابجا است. هم خود را به سختی می‌اندازد و هم دیگران را به زحمت. افزون بر این، برخورد خشک و غیر منعطف با مردم، حتی ممکن است موجب انحراف عده‌ای شود. به همین دلیل، در آموزه‌های اسلامی دربارة نرم‌خویی و مدارا با مردم، حتی با منحرفان و ستم‌گران، به هنگام دعوت آنان به راه راست، تأکیدات فراوانی شده است.

خدای متعال، به هنگام برانگیختن موسی و هارون به سوی طغیان‌گر و ستمگری همچون فرعون به آنان سفارش می‌کند که با نرمی و مدارا با او سخن بگویند. زیرا با نرمی و مدارا است که می‌توان امید داشت حتی سرسخت‌ترین افراد و منحرف‌ترین آنان به سوی حق باز گردند:

اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى؛

به سوی فرعون بروید؛ که او طغیان کرده است. و به نرمی با او سخن بگویید؛ شاید متذکر شود، یا (از مجازات الهی) بترسد.

پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در حدیثی خطاب به مردم می‌فرماید اگر می‌خواهند در دنیا و آخرت بهترین مردمان باشند، باید این ویژگی‌ها را داشته باشد:

الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ الْإِحْسَانُ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَیْکَ وَ إِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَک ؛

گذشت از کسی که به تو ستم کرده است؛ برقراری رابطه با خویشاوندانی که با تو قطع رابطه کرده‌اند و نیکی به کسی که به تو بد کرده است و بخشش به کسی که از تو دریغ داشته است.

امیر مؤمنان(علیه‌السلام) در ضمن سفارشی به فرزندش محمد بن حنفیه چنین می‌فرماید:

وَ اعْلَمْ أَنَ رَأْسَ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِیمَانِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُدَارَاةُ النَّاسِ … فَإِنِّی وَجَدْتُ جَمِیعَ مَا یَتَعَایَشُ بِهِ النَّاسُ وَ بِهِ یَتَعَاشَرُونَ مِلْ ءَ مِکْیَالٍ ثُلُثَاهُ اسْتِحْسَانٌ وَ ثُلُثُهُ تَغَافُل؛

بدان که بعد از ایمان به خدای عز و جل برجسته‌ترین نشانة عقلانیت، مدارا با مردم است. … و من همة چیزهایی را که مردم با آنها زندگی می‌کنند و با آنها با یکدیگر معاشرت می‌کنند، به مثابة ظرفی یافتم که دو سوم آن نیکی است و یک سوم آن تغافل.

امام صادق(علیه‌السلام) دستیابی به اهداف روابط اجتماعی را از ثمرات مدارا بر می‌شمارد و می‌فرماید:

مَنْ کَانَ رَفِیقاً فِی أَمْرِهِ نَالَ مَا یُرِیدُ مِنَ النَّاس ؛

کسی که در امور خود اهل مدارا باشد، به خواسته‌هایش از مردم می‌رسد

بسیار واضح است که سازگاری با مردم و نرم‌خویی با آنان موجب جلب محبت و دوستی آنان می‌شود. و به همین دلیل مردم نیز با چنین افرادی همراهی بیشتری دارند.

حضرت امام خمینی (ره) دربارة نقش مدارا در هدایت‌گری مردم می‌فرماید:

در باب امر به معروف و نهی از منکر یکی از مهمات همین رفق نمودن و مدارا کردن است. ممکن است اگر انسان مرتکب معصیت یا تارک واجبی را با شدت و عنف بخواهد جلوگیری کند، کارش از معصیت کوچک به معاصی بزرگ یا به رده و کفر منتهی شود؛ در ذائقة انسان امر و نهی تلخ و ناگوار است و غضب و عصبیت را تحریک می‌کند. آمر به معروف و ناهی از منکر باید این تلخی و ناگواری را با شیرینی بیان و رفق و مدارا و حسن خلق، جبران کند تا کلامش اثر کند و دل سخت معصیت کار را نرم و رام نماید.

ظلم‌ستیزی و اهتمام به امور همة مردم

توصیه اکید اسلام این است که هر مسلمانى همواره باید دغدغه سایر انسان‌ها را داشته باشد و نسبت به هدایت و ارشاد آنان احساس مسئولیت کند. این توصیه تنها مختص به هم‌کیشان و هم مسلکان او نیست. هر جایى که ظلمى را مشاهده می‌کند باید در حد توان خود در برابر آن بایستد و هرگز کوتاه نیاید. از سفارش‌هاى امیرمؤمنان به فرزندانش، در ساعات آخر عمر شریفشان این است که: «کونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً؛ با ستمکار در پیکار باشید و ستمدیده را یار.» مسلمان هرگز نباید در برابر زشتی‌ها و حق‌کشى‌ها، هر چند نسبت به غیر مسلمان، آرام نشیند. به تعبیر زیباى سعدى:

بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله)، می‌فرماید:

الخَلقُ کلُّهم عیالُ اللهِ فاَحَبُّ الخلقِ الى اللهِ اَحْسَنُ الناسِ الى عیالِهِ؛

مردمان همگى، عیال خداوندند، پس محبوب‌ترین افراد در نزد خداوند، نیکوترین‌شان نسبت به عیال خداوند است.

در سخنى دیگر، اوج خرد و خردورزى را، پس از دیندارى، مهربانى و محبت و خیرخواهى نسبت به همه انسان‌ها، اعم از خوب و بد، معرفى کرده و در جایى دیگر، محبت نسبت به مردم را نصف ایمان دانسته‌اند. امام علی(علیه‌السلام) نیز محبت به مردمان را نیمى از عقل شمرده‌اند. اینها همه نشان‌دهندة اهمیت خدمت به خلق در اسلام است. هر چند این جمله که «عبادت به جز خدمت خلق نیست» و یا این شعر سعدى که «طریقت به جز خدمت خلق نیست / به تسبیح و سجاده و دلق نیست» سخنانى مبالغه آمیزند؛ اما کسانى هم که عبادت و سیر و سلوک معنوى و عرفانى را در گوشه‌گیرى و عزلت جستجو می‌کنند به کج‌راهه می‌روند. خدمت به خلق یکى از بهترین و والاترین عبادت‌هاست؛ حتى از اعتکاف یک ماهه نیز در نزد خداوند ارجمندتر است.

خورنده که خیرش برآید ز دست به از صائم الدهر دنیاپرست

مسلّم کسی را بود روزه داشت که درمانده‌ای را دهد نان چاشت

و گر نه چه لازم که سعیی بری زخود باز گیری و هم خود خوری

تصور عموم از بشردوستى و اهتمام به امور مردم، مسائل مادى و رفاهى است. ولى روشن است که نه «امور مردم» منحصر در امور مادى و رفاهى است، و نه سودرسانى و خدمت به آنان منحصر در خدمات و منافع مادى و دنیوى؛ بلکه امور معنوى و خدمات روحانى به مردم از اهمیت بیشتر و اساسی‌ترى برخوردار است. بنابراین، کسانى که در جهت هدایت روحى و معنوى مردمان و ترویج و تعلیم معارف الهى و گسترش علمى و عملى توحید در سطح جامعه گام برمی‌دارند، سودمندی‌شان براى مردم به مراتب، بیشتر از سودمندى مادى و دنیوى است.

افزون بر این، در کنار اهتمام به امور خلق به طور عام، اهتمام به امور مسلمانان و دغدغة مسائل جامعه اسلامى را داشتن، به طور خاص، مورد تأکید اسلام و اولیاى دین قرار گرفته است. از رسول گرامى اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) نقل است که اگر کسى روزانه دغدغه مسلمانان و مسائل و مشکلات آنان را نداشته باشد، جزء جامعه اسلامى و در زمره مسلمانان نیست:

من اصبَحَ لایَهتَمَّ بامورِ المسلمین فلیس بمسلم ]یا: فلیس منهم[؛

کسى که صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نیست]یا از مسلمانان نیست[.

به قول سعدى:

برادر که در بند خویش است نه برادر و نه خویش است.

برادرى که خود را با برادرش برابر نبیند و در غم و شادى او شریک نباشد و در رتق و فتق امور او نکوشد و صرفاً در بند مسائل خویشتن باشد، هر چند از نظر رابطه نَسَبى، برادر است اما در حقیقت بیگانه‌اى بیش نیست. به همین ترتیب، مسلمانى که تنها در بند منافع و مصالح خویش بوده و دغدغه سایر مسلمانان را نداشته باشد، در حقیقت تفاوتى با نامسلمانان ندارد.

رفع نیاز از مسلمان و برآورده ساختن حاجت او، نه تنها اجر و پاداشى بالاتر و برتر از بیست حج، که هر کدام همراه با انفاق هزاران دینار در راه خدا باشد دارد؛ بلکه از جمله محبوب‌ترین کارها در نزد خداوند است. در کتاب‌هاى روایى، احادیث بسیارى در این موضوع آمده است. حتى در بسیارى از کتاب‌هاى روایى بابى با عنوان «قضاء حاجةِ المؤمن» گشوده شده است. از همه مسلمانان خواسته شده به محض اطلاع از نیازمندى یک مؤمن اخلاقاً موظف‌اند در صورت امکان، در رفع نیاز او پیشقدم شوند و اجازه ندهند که او نیازش را بیان کند.

حتى اگر کسى نمی‌تواند نیاز برادر مسلمانش را برآورده سازد، ولى می‌تواند از اعتبار و آبروى خود در این جهت مایه بگذارد، اخلاقاً موظف است این کار را انجام دهد. یعنى باید از هر راهى که می‌داند و می‌تواند در جهت برآورده ساختن نیاز برادر مسلمانش بکوشد، هر چند که کوشش او به نتیجه نرسد. امام على بن موسى الرضا(علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید:

اِنَّ لله عِباداً فى الارضِ یسعَون فى حوائجِ الناسِ؛ هم الآمِنون یومَ القیامةِ و مَن اَدخَلَ على مؤمن سروراً فَرَّحَ اللهُ قلبَه یومَ القیامةِ؛ ‌

خداوند را در روى زمین بندگانى است که در برآورده ساختن نیازهاى مردم تلاش می‌کنند. اینان روز قیامت در امان‌اند؛ هر کسى که مؤمنى را شاد سازد، خداوند در روز قیامت دل او را شاد می‌کند.

تلاش در جهت اصلاح میان مردم

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین ؛

پس، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید؛ و خصومت‌هایى را که در میان شماست، آشتى دهید؛ و خدا و پیامبرش را اطاعت کنید؛ اگر ایمان دارید.

إنَّما الْمُؤْمِنُونَ إخْوَةٌ فَأصْلِحُوا بَیْنَ أخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ؛

مؤمنان برادر یکدیگرند؛ پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهید و تقواى الهى پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید.

یکى از بهترین و مطلوب‌ترین اخلاقیات اجتماعى، «اصلاح ذات بین» است. در زندگى اجتماعى همواره ممکن است کدورت‌ها و ناراحتی‌هایى میان افراد پدید آید. گاهى ممکن است دو برادر بر سر مسائلى با یکدیگر اختلاف پیدا کنند و یا رابطه میان همسایگان و دوستان، به دلایلى سست و سرد شود. در اینجا یکى از وظایف اخلاقى دیگران این است که آنان را آشتى داده و اجازه ندهند که اختلافى جزئى به اختلافات ریشه‌اى و عمیق تبدیل شود. پاداشِ «اصلاح ذات بین» در اسلام، از نماز و روزه و صدقه نیز بالاتر و برتر دانسته شده است. امیرمؤمنان، در وصیتنامه خود، به امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) و سایر فرزندان خود و همه شیعیان چنین سفارش می‌کند:

اوصیکما و جمیعَ وُلدى و اهلى و مَن بَلَغَه کتابى بتقوى اللهِ و نَظمِ اَمرِکم و صَلاحِ ذاتِ بینِکم، فاِنّى سمعتُ جَدَّکما صلى الله علیه و آله یقول: صَلاحُ ذاتِ البینِ اَفضَلُ مِن عامةِ الصلاةِ و الصیامِ؛

شما و همه فرزندانم و کسانم و آن را که نامه من بدو رسد، سفارش می‌کنم به ترس از خدا و آراستن کارها و آشتى دادن یکدیگر، که من از جدّ شما شنیدم که می‌گفت: «آشتى دادن میان مردمان بهتر است از نماز و روزه سالیان».

همچنین، امام جعفر صادق(علیه‌السلام)، اصلاح میان مردم را نوعى صدقه دانسته‌اند که محبوب خداوند است:

صَدَقَةٌ یُحِبُّهَا اللَّهُ إِصْلَاحٌ بَیْنِ النَّاسِ إِذَا تَفَاسَدُوا وَ تَقَارُبٌ بَیْنِهِمْ إِذَا تَبَاعَدُوا؛

اصلاح اختلافات میان مردم و نزدیک کردن آنان به یکدیگر، صدقه‌اى است که خداوند آن را دوست دارد.

امر به معروف و نهى از منکر

از بهترین جلوه‌هاى اخلاق اجتماعى در اسلام، و مهم‌ترین مشخصات سبک زندگی اسلامی «امر به معروف» و «نهى از منکر» است. اقتضاى این اصل که «هر چه براى خود می‌پسندى براى دیگران نیز بپسند» آن است که انسان در انجام معروف و عمل به آن خودخواه و خودبین نباشد. خوبی‌ها و فضایل را تنها براى خود نخواهد و دورى و پرهیز از زشتی‌ها را اختصاصى نکند؛ بلکه بکوشد خوبی‌ها را در سطح جامعه و جهان گسترش دهد و زشتی‌ها و بدی‌ها را در هر جایى که می‌بیند، از بین ببرد. با توجه به این فریضه، هیچ مسلمانى نمی‌تواند فقط به دنبال خیر خود باشد؛ بلکه بر او واجب است که دیگران را نیز به خیر فراخواند و از شر آگاه سازد:

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْض یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِکَ سَیَرْحَمُهُمْ اللهُ إِنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ؛

مردان و زنان با ایمان، ولى (و یار و یاور) یکدیگرند؛ امر به معروف و نهى از منکر می‌کنند؛ نماز را بر پا می‌دارند و زکات را می‌پردازند و خدا و رسولش را اطاعت می‌کنند؛ به زودى خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار می‌دهد؛ خداوند توانا و حکیم است.

با توجه به این آیه می‌توان گفت لازمة ایمان حقیقى، داشتن رابطة دوستى با دیگر مؤمنان و داشتن دغدغه سرنوشت آنان است و لازمة علاقه به یکدیگر، ارشاد همدیگر به خوبی‌ها و انتقاد از بدی‌ها و زشتی‌هاست و لازمه ارشاد به معروف و انتقاد از منکر، برپایى نماز و توسعه معنویت و فرمانبردارى از خداوند و فرستاده او و همچنین دستگیرى از ضعیفان و مستمندان (اداى زکات) است؛ و بالاخره ثمرة همة این امور، نزول رحمت‌هاى بی‌پایان خداوند است.

آیات و روایات بسیارى، از جهات متعدد و متنوعى، این وظیفه اجتماعى، دینى و سیاسى را مورد تأکید قرار داده، ابعاد مختلف آن را گوشزد کرده‌اند. علت برترى امت اسلامى بر سایر امت‌ها، عمل به همین فریضه دانسته شده است: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ». همچنین یکى از نشانه‌هاى برترى فردى نسبت به فردى دیگر، همین موضوع است. کسانى که امر به معروف و نهى از منکر می‌کنند، نزد خداوند، شریف‌تر و عزیزتر از کسانى‌اند که به این دو عمل نمی‌کنند. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در حال سخنرانى بود که کسى از ایشان پرسید: «یا رسول الله، بهترین مردم چه کسى است؟» آن حضرت در پاسخ فرمودند: «کسى که از همه بیشتر امر به معروف و نهى از منکر می‌کند و کسى که از همه بیشتر تقواى خداوند را دارد و نسبت به مشیت او راضی‌تر از دیگران است.»

على بن ابیطالب(علیه‌السلام) درباره جایگاه ویژه امر به معروف و نهى از منکر در میان سایر احکام و دستورات دینى می‌فرماید:

و ما اعمالُ البِّرِ کلِّها و الجهاد فى سبیلِ اللهِ عند الامرِ بالمعروفِ و النهى عن المنکرِ إلا کَنَفَثَة فى بَحر لُجِّى… و اَفضَلُ من ذلک کلمةُ عدل عند امام جائر؛

و همه کارهاى نیک و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهى از منکر، چون قطره‌اى است در برابر دریاى مواج پهناور … و برتر از همه اینها سخن عدلى است که پیش روى حاکمى ستمکار گویند.

احادیث درباره امر به معروف و نهى از منکر چندان فراوان است که آدمى را اشباع می‌کند و به تحرک برمی‌انگیزد و جاى هیچ عذر و بهانه‌اى براى ترک آن یا اهمال و سستى در اجراى آن باقى نمی‌گذارد. پیامبر رحمت(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) فرموده‌اند: «خداوند نسبت به مؤمن ضعیفى که دین ندارد، خشمگین است.» از آن حضرت پرسیده شد: «منظور از مؤمن ضعیفى که دین ندارد کیست؟» در پاسخ فرمود: «کسى که نهى از منکر نمی‌کند.»

امر به معروف و نهى از منکر، برخلاف برخى دیگر از احکام دینى و اخلاقى، وظایفى عام هستند. این دو وظیفه اخلاقى از جهات مختلف عمومیت دارند. توضیح آنکه:

اولاً، همه مسلمانان، از زن و مرد و کوچک و بزرگ، مشمول این حکم هستند؛ یعنى این وظیفه، مربوط به فرد یا گروه خاصى نیست؛ بلکه وظیفه‌اى است بر عهده همه افراد جامعه، و در حقیقت، یک نوع نظارت عمومى و همگانى و ملى است؛

ثانیاً، این حکم در همه زمان‌ها قابل اجراست. توضیح آنکه با توجه به مراتب و مراحل مختلفى که امر به معروف و نهى از منکر دارد، یعنى مرحله قلبى، گفتارى و عملى، روشن است که هیچ قدرتى در هیچ زمانى نمی‌تواند از امر به معروف و نهى از منکرِ قلبى جلوگیرى کند. افزون بر این، برخى از فقیهان بزرگ، همچون شیخ طوسى و صاحب جواهر تصریح کرده‌اند که امر به معروف و نهى از منکرِ عملى این است که خود فرد عملاً در اجراى فضایل و ترک رذایل بکوشد و روشن است که این مرتبه از امر به معروف و نهى از منکر نیز قابل جلوگیرى و ممانعت از سوى هیچ قدرتى نیست؛

ثالثاً، نسبت به همه افراد نیز قابل اجراست؛ یعنى امر به خوبى‌ها و نهى از بدی‌ها، صرفاً متوجه فرد یا افراد خاصى نیست؛ بلکه همه افراد جامعه را به یکسان در بر می‌گیرد، حتى حاکمان و قدرتمندان را. با استناد به این فریضه کوچک‌ترین و ضعیف‌ترین افراد جامعه می‌تواند گریبان بزرگ‌ترین و قدرتمندترین افراد جامعه را گرفته، لغزش‌ها و خطاهاى آنان را گوشزد نموده و آنان را امر و نهى کند؛

رابعاً، همه احکام و مسائل شرعى، اجتماعى، سیاسى، اخلاقى و فرهنگى را شامل می‌شود؛ از مسائل فردى و فرعى گرفته تا مسائل اجتماعى و کلى.

البته در کتاب‌های مربوطه به تفصیل شرایط امر به معروف و نهی از منکر و همچنین مراتب مختلف آن و احکام و حدود و ثغور آن و همچنین راه‌های اجرایی شدن و عملیاتی شدن امر به معروف و نهی از منکر بیان شده است. که پرداختن به آنها در اینجا خارج از چارچوب بحث ما است. آنچه که در اینجا می‌خواستیم نشان دهیم این بود که امر به معروف و نهی از منکر از مشخصه‌های بارز سبک زندگی اسلامی است و اسلام و اولیای دین همة تلاش خود را در جهت عملیاتی کردن و نهادینه نمودن این رفتار اسلامی به عمل آورده‌اند. امام حسین(علیه‌السلام) برای عمل به این دو فریضه بود که جان عزیز خود و همة یاران و نزدیکانش را فدا کرد.

 خلاصة فصل

1. علی‌رغم اجتماع‌گریزی برخی معنویت‌گرایان، انسان افزون بر آنکه مدنی بالطبع است، از معاشرت با دیگران نیز بهره‌های فراوانی می‌برد: اصل بقا و ادامة حیات او مرهون زیست اجتماعی است؛ داشتن تصویر و تصوری واقع‌بینانه از خود و دیگران، امکان تخلق با فضایلی همچون عدالت، انصاف، احسان، ایثار، انفاق، صدقه، تواضع، امانت، صداقت، صراحت، عفت، و دوری گزینی از رذایلى مانند ظلم، حق‌کشى، خودخواهى، تکبر، خیانت، دروغ، بی‌حیایى، رشوه، بی‌بند و بارى، غیبت، حسادت، ریا، سمعه و امثال آن همگی در سایة زیست اجتماعی محقق می‌شود.

2. ارزش معاشرت با دیگران، ارزشی ابزاری است. یعنی اگر در خدمت توسعة کمال و تهذیب نفس و در جهت اهداف عالی انسانی باشد،‌ ارزشمند است. به همین دلیل در قرآن و روایات از معاشرت با دین‌ستیزان، منافقان، چاپلوسان، دروغ‌گویان، فاسقان، بخیلان و افراد نادان پرهیز داده شده است.

3. به طور کلی می‌توان انواع معاشرت‌ها را به پنج دسته تقسیم کرد: (1) معاشرت‌های انسانی: یعنی روابطی که ما با دیگران به عنوان همنوع داریم؛ (2) معاشرت‌های آیینی: یعنی روابطی که با دیگر هم‌کیشان خود داریم؛ (3) معاشرت‌های اجتماعی: یعنی روابطی که با دیگران به عنوان همسایه یا هم‌شهری برقرار می‌کنیم؛ (4) معاشرت‌های دوستانه: یعنی روابطی که با افراد خاصی به عنوان دوست داریم و (5) معاشرت‌های خانوادگی: یعنی ارتباطاتی که با سایر اعضای خانواده (پدر، مادر، برادر، خواهر و …) داریم.

4. اسلام تأکید ویژه‌ای دربارة معاشرت‌ با همسایگان و تکریم و احسان آنان دارد. قرآن کریم احسان به همسایه را از مصادیق توحید عملی می‌داند. در متون اسلامی نیز صدها روایات دربارة ضرورت تکریم به همسایه و احسان به او وارد شده است.

5. بر اساس تعالیم دینی، معیار کلی و عام نحوة معاشرت با دیگران این است که «هر چه برای خود می‌پسندیم برای دیگران نیز بپسندیم و هر چه را برای خود ناروا می‌دانیم برای دیگران نیز ناروا بدانیم». این توصیه را می‌توان به عنوان بهترین معیار براى تشخیص درستى یا نادرستى رفتارهاى خود در همة انواع پنج گانة معاشرت به کار گرفت.

6. مدارا با دیگران از لوازم فطرت الهی است. لازمة محبت به خدا، محبت به خلق خدا است و لازمة محبت به خلق خدا، مدارا با آنان است. افزون بر این، مدارا با مردم از مهم‌ترین اصول زندگی اجتماعی است. با توجه به تنوع سلایق و علایق و اندیشه‌های مردمان نباید انتظار داشت همگان بر اساس خواسته‌های ما رفتار کنند. به همین دلیل، بهترین راه برخورد با مردم در موارد اختلافی، مدارا است. البته باید دانست که مدارا با مردم به معنای مدارا با انحرافات و کج‌روی‌ها نیست.

7. از مهم‌ترین آداب اجتماعی مورد تأکید اسلام، اهتمام به امور خلق است. این مسأله تا جایی اهمیت دارد که عده‌ای به غلط گمان کرده‌اند «طریقت به جز خدمت خلق نیست». عده‌ای نیز گمان کرده‌اند که امور خلق منحصر در امور مادی و رفاهی است، در حالی که چنین نیست؛ بلکه کسانى که در جهت هدایت روحى و معنوى مردمان و ترویج و تعلیم معارف الهى و گسترش علمى و عملى توحید در سطح جامعه گام برمی‌دارند، سودمندی‌شان براى مردم به مراتب، بیشتر از سودمندى مادى و دنیوى است.

8. ادب معاشرت آیینی در اسلام تا جایی اهمیت دارد که گفته شده است، «کسی که صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نیست» و برای کسی که در رفع نیازهای هم کیشان خود تلاش می‌کند، پاداش‌های اخروی فراوانی وعده داده شده است.

9. در زندگى اجتماعى همواره ممکن است کدورت‌هایى میان افراد پدید آید. در چنین شرایطی ادب اسلامی و انسانی اقتضا می‌کند افراد دیگر در جهت آشتی میان آنان اقدام کنند. چنین کاری از خواسته‌های اسلام است. این عمل، افزون بر اینکه به سلامت زندگی اجتماعی کمک می‌کند، پاداش اخروی آن نیز به مراتب برتر از پاداش نماز و روزه و صدقه دانسته شده است.

10. «امر به معروف» و «نهى از منکر» از مهم‌ترین ویژگی‌های سبک زندگی اسلامی است. اهتمام به این مسأله نشان دهندة آن است که انسان خوبی‌ها و فضایل را تنها برای خود نمی‌خواهد و پرهیز از زشتی‌ها را اختصاصی نمی‌داند. اسلام، امر به معروف و نهی از منکر را لازمة محبت میان مؤمنان و دغدغه‌مندی آنان نسبت به سرنوشت دیگران می‌داند.

11. امر به معروف و نهی از منکر وظایفی عام‌اند: اولاً، همة‌ مسلمانان از زن و مرد و کوچک و بزرگ مشمول این حکم‌اند؛ ثانیاً، در همة‌ زمان‌ها قابل اجرا است؛ ثالثاً، نسبت به همة افراد جامعه قابل اجرا است و رابعاً، همة احکام و مسائل فردی و اجتماعی را در بر می‌گیرد.

 پرسش‌ها

1. فواید اخلاقی معاشرت با دیگران و زیست اجتماعی را بیان کنید.

2. این جمله را تبیین کنید: «معاشرت به خودی خود دارای ارزش نیست؛ ارزش آن وابسته به هدف نهایی آن است».

3. توضیح دهید که در آیة زیر اولاً، چگونه میان «توحید» و «احسان به همسایه» ارتباط برقرار شده است؟ ثانیاً تعبیر «احسان» چه نکتة اخلاقی‌ای را به دنبال دارد؟ و ثالثاً، تفاوت «الاحسان الی … الجار» با «الاحسان بالجار» چیست؟

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُورا؛

4. چرا توصیه شده است در برخورد با دیگران معیار «هر چه برای خود می‌پسندیم برای دیگران نیز بپسندیم»‌ را به کار گیریم؟

5. با توجه به اهمیت و جایگاه ویژة خدمت به خلق در آموزه‌های اسلامی آیا می‌توان گفت «عبادت به جز خدمت خلق نیست»؟ چرا؟ توضیح دهید.

6. اینکه گفته شده است: «کسى که صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نیست [یا از مسلمانان نیست].» به چه معنا است؟

7. منظور از این جمله که «امر به معروف و نهی از منکر وظایفی عام‌اند» چیست؟ به دقت توضیح دهید.

 مسائلی برای گفتگو و مباحثه

1. به نظر شما آیا جامعة ما ارزش‌های اسلامی را در معاشرت‌های اجتماعی مراعات می‌کند؟ به چه میزان؟ اگر درصد مراعات آداب اسلامی در عرصة معاشرت‌های اجتماعی اندک است، به نظر شما چرا چنین است؟ راه نهادینه کردن ارزش‌های اسلامی چیست؟

2. ارزش‌های حاکم در حوزة معاشرت‌های انسانی چیست؟

3. معیارهای شما برای انتخاب دوست چیست؟ این معیارها تا چه اندازه با معیارهای دینی تطابق دارند؟

 منابعی برای مطالعه

1. دوستی در قرآن و حدیث، محمد محمدی‌ری‌شهری، ترجمه سیدحسن اسلامی، قم، دار الحدیث، 1379.

2. اخلاق در قرآن، محمدتقی مصباح یزدی، تحقیق و نگارش محمدحسین اسکندری، قم، مؤسسه امام خمینی، 1378. ج3، صص247-285 و صص413-423.

3. اخلاق معاشرت، جواد محدثی، قم، بوستان کتاب، 1390.

4. آداب الصحبه، محمدبن حسین سلمی، دمشق، دار الکتاب العربی، 1410ق.

5. آداب معاشرت و اخلاق اجتماعی، محمد باقری، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1389.

فصل نهم

سبک زندگی اسلامی در روابط خانوادگی

اهمیت و جایگاه خانواده

خانواده از نگاه جامعه‌شناسان، نخستین و مهم‌ترین «نهاد» اجتماعی دانسته می‌شود. به همین دلیل چگونگی ارتباطات و روابط اعضای خانواده با یکدیگر در حقیقت پایه‌های شخصیتی و الگوهای رفتاری انسان را شکل می‌دهد. هر چند در دوران مدرن متأثر از ارزش‌های مدرنیسم و پست مدرنیسم، گونه‌های متعددی از «خانواده» مورد تأیید و توجیه قرار گرفته است: خانواده‌های بدون فرزند، خانوادة تک‌والدینی، خانوادة تک جنسیتی، خانوادة دو نوعی [انسان و حیوان]؛ اما روشن است که وجود چنین خانواده‌هایی به معنای درستی و ارزشمندی آنها نیست. اینها در حقیقت پیامد ارزش‌های لیبرالیستی و سکولاریستی غربی است. پیامد لذت‌گرایی لجام گسیختة انسان غربی است. هر چند برخی از نویسندگان و دلبختگان این فرهنگ سعی می‌کنند به توجیه و تفسیر این نوع رفتارها بپردازند، اما بسیاری از آگاهان در همان جامعه، این حالت را خطری بزرگ برای بقای تمدنی غرب می‌دانند. فوکویاما، هانتینگتون، برژنسیکی و دیگر اندیشمندان غربی همگی زنگ خطر گسیختگی اجتماعی غرب را به صدا درآورده‌اند. به هر حال، علیرغم همة این انحرافات و کج‌روی‌ها، هنوز هم خانواده به عنوان مهم‌ترین نهاد اجتماعی شناخته می‌شود.

تشکیل خانواده در نگاه اسلام از اهمیت فوق العاده‌ای برخوردار است. خانواده هر چند از نظر جمعیت، یک جامعة‌ بسیار کوچک دانسته می‌شود اما اسلام به منظور سالم‌سازی جوامع بزرگ‌تر انسانی اهتمام ویژه‌ای به سلامت نهاد خانواده دارد. خانواده مهم‌ترین جایی است که در آن باورها و اعتقادات دینی، ارزش‌های اخلاقی و هنجارهای اجتماعی از نسلی به نسلی منتقل می‌شود. از طریق خانواده است که نسل بعدی با دنیای بیرونی آشنا می‌شوند، چگونگی معاشرت و روابط اجتماعی با دیگران را می‌آموزند و راه و رسم زندگی، اخلاق و آداب و رسوم اجتماعی را فرا می‌گیرند.

از این رو، اسلام برای حفظ قداست و ارزش خانواده اهمیت ویژه‌ای قائل است. به همین دلیل، پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) می‌فرمایند: «مَا بُنِیَ فِی الْإِسْلَامِ بِنَاءٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَعَزُّ مِنَ التَّزْوِیج.» پاک‌سازی محیط خانواده و جامعه از آلودگی‌ها، تشویق به ازدواج و تشکیل خانواده، تبیین روابط سالم و سازندة میان همسران و دیگر اعضای خانواده، و تأکید ویژه بر تربیت فرزند از جملة برنامه‌هایی است که اسلام برای حفاظت از کانون مقدس خانواده مورد توجه قرار داده است.

اعضا و ارکان تشکیل دهندة نهاد یا سیستم خانواده در اسلام عبارتند از زن و مرد که بر اساس سنت اسلام به عقد یکدیگر درآمده‌اند، به عنوان ارکان اصلی، و فرزندان به عنوان ارکان تکمیلی. طبیعتاً اگر بخواهیم شناختی عمیق از روابط خانوادگی داشته باشیم، لازم است ارکان و اعضای آن و همچنین نحوة تعاملات آنها با یکدیگر را به درستی بشناسیم. سبک ارتباطات خانوادگی اسلامی متأثر از شناخت وظایف و مسؤولیت‌ها و جایگاه هر یک از ارکان سازندة خانواده است. باید بدانیم که رفتار هر یک از اعضا می‌تواند عملکرد کل سیستم را تحت تأثیر قرار دهد. اختلال در رفتار یکی از اعضا می‌تواند عملکرد کل سیستم را مختل کند. کارآمدی خانواده معلول و محصول کارآمدی تک تک اعضای آن است. به همین دلیل، شناخت وظایف اخلاقی هر یک از اعضای خانواده و عملکرد درست هر کدام از آنها می‌تواند این بنای محکم و محبوب الهی را در راستای تکامل و سعادت دنیوی و اخروی انسان قرار دهد.

خانواده و تأمین نیازهای انسان

هر فرد انسانی هم در اصل حیات و هستی و هم در بقا و پایایی خود نیازمند خانواده است. همین مسأله روابط خاصی را میان او و دیگر اعضای خانواده به ویژه پدر و مادر پدید می‌آورد. در بعد معنوی و حیات اخلاقی نیز هر انسانی نیازمند انسان‌های دیگر است که در نخستین گام خانواده است که بنیان‌های معنوی و اخلاقی فرد را پی ریزی می‌کند. افزون بر این، نیازهای جنسی و عاطفی زن و شوهر نیز در محیط خانواده است که به سالم‌ترین شکل تأمین می‌شود. در خانواده است که بنیان‌های هویت و شخصیت فرزندان پی‌ریزی می‌شود. در حدیث مشهوری از پیامبر اسلام چنین نقل شده است:

مَا مِنْ مَوْلُودٍ یُولَدُ إِلَّا عَلَى الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ اللَّذَانِ یُهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ وَ یُمَجِّسَانِه ؛

همة بچه‌ها، با فطرتی پاک و الهی به دنیا می‌آیند. اما والدین‌اند که آنها را یهودی، مسیحی یا مجوسی می‌کنند.

بر این اساس است که می‌توان گفت خانواده نقش منحصر به فردی در تکون شخصیت و هویت واقعی افراد به ویژه فرزندان دارد. خانواده هم می‌تواند موجبات انحراف و شقاوت افراد را رقم بزند و هم زمینه‌های هدایت و سعادت آنها را فراهم نماید.

ارتباطات و روابط مختلفی در محیط خانواده مطرح است که اسلام برای تک تک آنها طرح و الگوی خود را ارائه داده است: روابط زن و شوهر با یکدیگر، روابط والدین با فرزندان، روابط فرزندان با والدین، روابط فرزندان با یکدیگر از اهم روابط موجود در محیط خانواده هستند.

سبک زندگی اسلامی در معاشرت‌های خانوادگی

استحکام و بقای نظام خانواده منوط به تحقق شاخص‌هایی است که اعضای خانواده باید آنها را رعایت نمایند. ذیلاً برخی از آنها را توضیح می‌دهیم:

رعایت اصول و ارزش‌ها در انتخاب همسر

پیوند زناشویی و ازدواج مبتنی بر یکسری اصول و ارزش‌ها است که ممکن است در هر فرهنگی متفاوت باشند. در فرهنگ اسلامی لازم است ارزش‌های خاصی برای انتخاب شریک زندگی رعایت شود که عدم توجه به آنها می‌تواند آیندة زندگی زناشویی را با خطر مواجه سازد و یا کارآمدی لازم را از آن بستاند: اصالت خانوادگی، اخلاق، دینداری، کفویت، محبت و علاقه و انتخابی بودن از شاخص‌های انتخاب همسر دانسته شده است. از انتخاب همسر با معیارهای صرفاً مادی و ظاهری به شدت پرهیز داده شده است. البته منظور آن نیست که این معیارها هرگز نباید مورد توجه باشد، منظور آن است که اصالت را به آنها ندهیم. ممکن است فردی از زیبایی ظاهری برخوردار باشد، اما باطنی آلوده یا ریشه‌ای فاسد داشته باشد. روشن است که ازدواج و تشکیل زندگی مشترک با چنین فردی کاری عاقلانه نیست. بلکه در حدیثی از پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) نقل شده است که اگر کسی صرفاً به دلیل زیبایی با فرد دیگر ازدواج کند، خیری از ازدواج خود نخواهید دید و ممکن است به هدف خود نرسد و زندگی‌ای تلخ و پر از گرفتاری نصیب او شود. به همین دلیل، توصیه شده است که ملاک اصلی انتخاب شما، دین‌داری افراد باشد.

مَنْ تَزَوَّجَ امْرَأَةً لَا یَتَزَوَّجُهَا إِلَّا لِجَمَالِهَا لَمْ یَرَ فِیهَا مَا یُحِبُّ وَ مَنْ تَزَوَّجَهَا لِمَالِهَا لَا یَتَزَوَّجُهَا إِلَّا لَهُ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ فَعَلَیْکُمْ بِذَاتِ الدِّینِ؛

کسی که صرفاً برای زیبایی با زنی ازدواج کند، چیزی را که دوست دارد در او نخواهد دید؛ و کسی که صرفاً برای مال و ثروت با زنی ازدواج کند، خدای متعال او را به همان مال و ثروت واگذار می‌کند؛ پس بر شما است که با افراد دین‌دار ازدواج کنید.

ذیلاً برخی از مهم‌ترین ارزش‌های اسلامی در انتخاب همسر را به اختصار بیان می‌کنیم:

اصالت خانوادگی

یکی از معیارهای اسلامی برای انتخاب همسر توجه به اصالت خانوادگی فرد است. اگر فردی اصالت خانوادگی نداشته باشد، بر پایة تقوا و اخلاق و دین تربیت نشده باشد، به طور قطع، ستونی لرزان و سست برای بر پا کردن خیمة خانواده خواهد بود. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در این باره فرمودند:

«اَیُّها الناسُ ایَّاکُم و خَضْراءَ الدِمَن.» قیل: «یا رسولَ الله و ما خَضْراءُ الدِمَن؟» قال: «المرأةُ الحَسْناءُ فى مَنْبَتِ السوءِ؛

اى مردم، از گیاهان سبز و خرمى که در مزبله رشد کرده‌اند بپرهیزید! گفتند: اى رسول خدا، منظور از این جمله چیست؟ در پاسخ فرمود: دختر زیبایى که در خانواده‌اى بد رشد کرده باشد.

در روایت دیگرى، از رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) نقل شده است که فرموده‌اند:

فرزندان انسان از نظر ویژگى‌هاى جسمى و روحى، بیشتر به برادران زن او شباهت پیدا مى‌کنند.

از این گونه روایات مى‌توان دریافت که اصالت و شرافت خانوادگى همسر، بسیار مهم است.

تذکر این نکته لازم است که اصالت خانوادگى همسر، یکى از شرایط است و نه تنها شرط. چه بسا افرادى که داراى خانواده‌اى اصیل و باتقوا و باشرافت هستند، اما خود آنان از آن تقوا و شرافت و اصالت بهره‌اى نبرده‌اند. پسر نوح از نمونه‌هاى تاریخى این مدعا است. او که از خانواده نبوت بود، به سبب عملکرد نامطلوبش، در زمره مخالفان نبوت و در صف دشمنان پدر جاى گرفت. بنابراین اصالت خانوادگى، علت تامة خوبى همسر نیست، اما غفلت از آن نیز جایز نمی‌باشد. البته این به معنای آن نیست که هر کسی در خانواده‌ای غیر اصیل رشد کرده باشد، پس حتماً خودش هم از اصالت برخوردار نیست و ضرورتاً فرد نامناسبی خواهد بود! فراوان بوده‌اند افرادی که در خانواده‌ای غیر مذهبی و غیر اخلاقی رشد کرده‌اند؛ آنان راهی دیگر انتخاب کرده و انسان‌هایی بزرگ شده‌اند. بنابراین نداشتن خانواده‌ای اصیل نیز علت تامة بد بودن نیست. در انتخاب چنین همسرانی باید دقت و وساوس بیشتری به کار گرفت.

پارسایی و دین‌داری

یکى دیگر از مهم‌ترین شرایط همسر خوب از نگاه اسلام، «تقوا و تدیّن» اوست. البته تقوا درجات بسیار دارد. کمترین درجه آن، که نادیده گرفتنش در امر انتخاب همسر آفات و آسیب‌هاى فراوانى را در پى خواهد داشت، انجام واجبات و ترک محرمات است. دختران و پسران جوان بدانند کسى که در برابر خداى جهان و خالق هستى کرنش نکرد و به دستورات او بى‌اعتنایى نمود، در برابر همسرش هم کرنش نخواهد داشت و ارزشى براى او قائل نخواهد شد؛ کسى که در برابر آن همه نعمت خداوند حاضر نشد شکر او را به جا آورد و حتى حاضر نشد نمازهاى روزانه را انجام دهد، چگونه می‌توان پذیرفت که قدردان زحمات و تلاش‌هاى همسرش باشد؟ پس باید در ازدواج دست کم، به کمترین درجة تقوا، یعنى انجام واجبات و ترک محرمات، اهتمام جدى ورزید و از اصالت دادن به زیبایی‌هاى ظاهرى و ثروت و قدرت و امثال آن خوددارى کرد. چرا که همة اینها با حادثه‌اى کوچک و ناچیز ممکن است از بین بروند. آنچه که مى‌ماند تقواى الهى است. قرآن می‌فرماید: «بهترین و بزرگوارترین شما در نزد خداوند پارساترین شما است.» پس چرا ما هم در انتخاب‌هایمان اصالت را به این معیار الهى ندهیم. به همین دلیل است که اولیاى دین به پدران و مادران توصیه کرده‌اند که اگر خواستگار خوش اخلاق و متدینى به خواستگارى دختر شما آمد، بپذیرید، وگرنه پیامدهاى بسیار بدى خواهد داشت.

مردى به محضر امام حسن(علیه‌السلام) آمد و عرض کرد دخترى دارم و زمان ازدواجش فرا رسیده است، او را به چه کسى بدهم؟ امام(علیه‌السلام) فرمود:

زَوِّجْهَا مِنْ رَجُلٍ تَقِیٍّ فَإِنَّهُ إِنْ أَحَبَّهَا أَکْرَمَهَا وَ إِنْ أَبْغَضَهَا لَمْ یَظْلِمْهَا؛

به مرد پارسایی او را بده؛ زیرا اگر او را دوست داشته باشد، عزیزش می‌دارد و اگر او را خوش ندارد، به او ظلم نخواهد کرد.

امام صادق(علیه‌السلام) مى‌فرماید:

اذا تَزَوَّجَ الرجلُ المرأةَ لِجمالِها او مالِها وُکِّلَ الى ذلک و اذا تَزَوَّجَ لِدِینها رَزَقَهُ اللهُ الجمالَ و المالَ؛

اگر کسى به دلیل زیبایى یا ثروت با یک زن ازدواج کند، خداوند او را به همان‌ها واگذار می‌کند؛ اما اگر معیار او در انتخاب همسرش، دین او باشد، خداوند زیبایى و ثروت را نیز به او عطا می‌کند.

آرستگی‌ به فضایل اخلاقی

یکى دیگر از شرایط همسر خوب، خوش اخلاق بودن است. همسر خوب، کسى است که آراسته به فضایل اخلاقى باشد و در حد توان خود در صدد دورى از رذایل و زشتى‌هاى اخلاقى باشد. کسى در نامه‌اى از امام رضا(علیه‌السلام) پرسید: یکى از اقوام من به خواستگارى دخترم آمده است، اما قدرى بد اخلاق است. امام رضا(علیه‌السلام) در پاسخ او نوشت: اگر بد اخلاق است، دختر خود را به او نده.

در روایت دیگرى از ایشان نقل شده است که می‌فرماید:

وَ إِیَّاکَ أَنْ تُزَوِّجَ شَارِبَ الْخَمْرِ فَإِنْ زَوَّجْتَهُ فَکَأَنَّمَا قُدْتَ إِلَى الزِّنَا؛

دختر خود را هرگز به شراب‌خوار ندهید؛ وگرنه مانند این است که او را به سوى زنا سوق داده باشید.

ارکان استحکام خانواده

همانطور که اشاره شد، اسلام اهمیت بسیار زیادی به خانواده و حفظ و استحکام آن داده است. استحکام خانواده از مهم‌ترین عوامل استحکام اجتماع است؛ امنیت روحی و روانی در خانواده مهم‌ترین عامل تحقق امنیت روانی در جامعه است؛ اهتمام به دین در نهاد خانواده، به اهتمام به دین در سطح جامعه منجر می‌شود. بر این اساس باید تلاش کرد که نهاد خانواده کاملاً مستحکم باشد. اما عوامل استحکام خانواده چیست؟ بسیاری از افراد گمان می‌کنند اگر بخواهند از ابتدا لوازم و مقدمات استحکام خانواده را فراهم نمایند باید مهریه‌های سنگین و جهیزیه‌های مجلل و گران‌قیمتی را در نظر بگیرند. و به طور کلی شرایط اقتصادی و مادی را به گونه‌ای چینش نمایند که از فروپاشی این نهاد جلوگیری کنند! اما تجربه نشان داده است، این روشی کاملاً اشتباه است. هیچگاه مهریه‌های سنگین یا جهیزیه‌های مجلل عامل بقاء خانواده نبوده و نیست. هر چند ممکن است در برخی موارد از نظر ظاهری مانع جدایی شود؛ اما هرگز نمی‌تواند مانع جدایی روحی و روانی و جدایی دل‌ها شود.

از نظر اسلام مهم‌ترین ارکان استحکام خانواده «مودت» و «رحمت» میان زن و مرد است:

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون ؛

و از نشانه‌های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان محبت و رحمت قرار داد؛ به یقین در این نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکر می‌کنند.

«مودت» یعنی «دوستی عاقلانه و نه دوستی غریزی» و «رحمت» یعنی «گذشت مهربانانه از لغزش‌ها و کوتاهی‌های یکدیگر». اگر تشکیل خانواده بر پایة دوستی‌های غریزی باشد، دیر یا زود چنین دوستی و مودتی فروکش خواهد کرد و آرام آرام روابط زناشویی به سردی می‌گراید. به علاوه، تصمیم‌هایی که بر اساس غریزه است، تصمیم‌های آگاهانه و انتخاب‌های عاقلانه‌ای نیستند. به همین دلیل، خیلی زود با مشاهدة موارد دیگری برای ارضای غریزه ممکن است نسبت به همسر خود بی‌رغبت شود. اما دوستی‌هایی که با انتخاب آگاهانه و تصمیمی عاقلانه آغاز می‌شود، هر چه بر مدت آن بگذرد، بر استحکام آن افزوده می‌شود. زیرا با افزایش سن و با گذشت زمان تجارب زن و مرد افزوده‌تر می‌شود و عقل آنها قوام بیشتری می‌یابد. به همین دلیل، فضایی صمیمی‌تر و مهربان‌تر را در کانون خانواده شکل خواهند داد. از سوی دیگر، خانواده‌ای که اختلاف در آن رخ ندهد، و لو در سطح اختلافات سلیقه‌ای، وجود ندارد. مهم، داشتنِ مهارت حل اختلافات است. اگر خانواده بر پایة مودت شکل گرفته باشد، اختلافات نیز بر پایة «رحمت» رفع خواهند شد. توصیه اسلام همین است که به هنگام اختلافات و در برابر لغزش‌های طرف مقابل از سر رحمت برخورد کنید. یعنی با مهربانی و رأفت از لغزش‌های یکدیگر درگذرید.

مسؤولیت‌پذیری اعضای خانواده

همین که فرد تشکیل خانواده می‌دهد در حقیقت از حالت فردی خود را خارج می‌کند و مسؤولیتی اجتماعی را می‌پذیرد. خود را در قبال افراد دیگر مسؤول می‌کند. از حالت «من» بودن در آمده و به اقتضائات و شرایط «ما» بودن تن می‌دهد. مهم‌ترین مسؤولیت خانوادگی یک فرد مسلمان مواظبت بر ایمان تک تک اعضای خانواده است. قرآن کریم در این رابطه تأکید می‌کند:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُون ؛

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! خود و خانوادة خویش را از آتشی که هیزم آن انسان‌ها و سنگ‌هاست نگه دارید؛ آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سخت‌گیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی‌کنند و آنچه را فرمان داده شده‌اند (به طور کامل) اجرا می‌نمایند.

در آیات دیگری نیز مسؤولیت نسبت به ایمان و اعتقادات و رفتارهای سالم در برابر اعضای خانواده مورد تأکید قرار گرفته است. مسؤولیت‌پذیری در قبال سایر اعضای خانواده اقتضا می‌کند که در حمایت‌های مادی و معنوی از آنان و دلسوزی و مراقبت از آنان دریغ نکنیم.

قرآن کریم در سورة لقمان نصحیت‌های لقمان خطاب به فرزندش را نقل می‌کند. توصیه به توحید و خداپرستی و پرهیز از شرک و توجه دادن فرزند به حیات اخروی و عکس العمل کارهای ریز و درشتی که انجام می‌دهد و همچنین توصیه به اقامة نماز و امر به معروف و نهی از منکر و صبر بر ناملایمات، و تعلیم چگونگی برخورد با مردم و پرهیز دادن او از رذایلی همچون تکبر و فخرفروشی و نرم‌خویی و نرم‌گویی با مردم از جملة توصیه‌هایی است که لقمان به فرزندش دارد. و این می‌تواند الگویی برای روابط مسؤولانة اعضای خانواده با یکدیگر باشد:

وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ … یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ وَ اقْصِدْ فی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ؛

(به خاطر بیاور) هنگامی را که لقمان به فرزندش- در حالی که او را موعظه می‌کرد- گفت: «پسرم! چیزی را همتای خدا قرار مده که شرک، ظلم بزرگی است» … پسرم! اگر به اندازة سنگینی دانة خردلی (کار نیک یا بد) باشد، و در دل سنگی یا در (گوشه‌ای از) آسمان‌ها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) می‌آورد؛ خداوند از اسرار دقیق باخبر و آگاه است. پسرم!‌ نماز را برپا دار، و امر به معروف و نهی از منکر کن، و در برابر مصایبی که به تو می‌رسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است. (پسرم!) با بی‌اعتنایی از مردم روی مگردان، و با تکبر و غرور بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد. (پسرم!) در راه رفتن، اعتدال را رعایت کن؛ از صدای خود بکاه (و هرگز فریاد مزن) که زشت‌ترین صداها صدای خران است.

امام سجاد(علیه‌السلام) در رسالة حقوق، حقوق فرزندان (برادران و خواهران) را نسبت به یکدیگر چنین بیان می‌کند:

أَمَّا حَقُ أَخِیکَ فَتَعْلَمُ أَنَّهُ یَدُکَ الَّتِی تَبْسُطُهَا وَ ظَهْرُکَ الَّذِی تَلْتَجِئُ إِلَیْهِ وَ عِزُّکَ الَّذِی تَعْتَمِدُ عَلَیْهِ وَ قُوَّتُکَ الَّتِی تَصُولُ بِهَا فَلَا تَتَّخِذْهُ سِلَاحاً عَلَى مَعْصِیَةِ اللَّهِ وَ لَا عُدَّةً لِلظُّلْمِ بِحَقِّ اللَّهِ وَ لَا تَدَعْ نُصْرَتَهُ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَعُونَتَهُ عَلَى عَدُوِّهِ وَ الْحَوْلَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ شَیَاطِینِهِ وَ تَأْدِیَةَ النَّصِیحَةِ إِلَیْهِ وَ الْإِقْبَالَ عَلَیْهِ فِی اللَّهِ فَإِنِ انْقَادَ لِرَبِّهِ وَ أَحْسَنَ الْإِجَابَةَ لَهُ وَ إِلَّا فَلْیَکُنِ اللَّهُ آثَرَ عِنْدَکَ وَ أَکْرَمَ عَلَیْکَ مِنْه ؛

اما حق برادر تو این است که بدانی که او برایت [مانند] دستی است که می‌گشایی و پشتوانه‌ای است که به آن پناه می‌بری و عزتی است که به آن تکیه می‌کنی و نیرویی است که به وسیلة آن چیرگی می‌یابی. پس او را وسیله‌ای برای معصیت خدا و کمکی برای ستم به حق خداوند مگیر و دربارة او کوتاهی مکن و او را در برابر دشمنش یاری کن و میان او و شیاطینش فاصله انداز و او را نصیحت کن و در راه خدا به او روی آور. پس اگر مطیع و فرمانبر پروردگارش بود [با او باش] و گرنه باید که خداوند در نزد تو محبوب‌تر و بزرگ‌تر از او باشد.

اسلام از طرفی بر حفظ و تقویت روابط عاطفی میان اعضای خانواده و همدلی و مدارای میان آنان تأکید ویژه دارد، تا جایی که امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید اگر در میان اعضای یک خانواده رفق و مدارا نباشد، خیر از آن خانواده دور می‌شود. و از طرفی این مسأله را مورد تأکید قرار می‌دهد که مبادا رفق و مدارا در میان اعضای خانواده موجب شود که کجروی‌ها و انحرافات یکدیگر را سرپوش بگذارند و در اصلاح یکدیگر کوتاهی نمایند. به همین دلیل، پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) خطاب به ابن مسعود از یاران نزدیک پیامبر می‌فرماید:

یا بن مسعود لاتحملن الشفقة علی اهلک و ولدک علی الدخول فی المعاصی و الحرام؛

ای ابن مسعود! مهربانی‌ات نسبت به همسر و فرزندانت موجب داخل شدن در گناهان و محرمات نشود.

به همین دلیل است که در قرآن کریم می‌خوانیم:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُون ؛

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر پدران و مادران شما، کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنها را ولی (و یار و یاور و تکیه‌گاه) خود قرار ندهید. و کسانی از شما که آنان را ولی خود قرار دهند، آنان ستمکارانند.

برخی از اندیشمندان اسلامی با توجه به مجموعة آیاتی که مسؤولیت اعضای خانواده در قبال یکدیگر را ترسیم می‌کنند، چنین نتیجه گرفته‌اندکه:

در اسلام کارکرد خانواده فقط در فراهم ساختن نیازهای اقتصادی خلاصه نمی‌شود؛ بلکه وظیفة اساسی آن، مراقبت از فرزندان، نظام‌بخشی به رفتار غریزی نوجوانان و جوانان و تأمین نیازهای فرهنگی و اجتماعی آنان است. البته در جوامعی که خانواده در آنها سهمی جز آسایشگاه موقت شبانه ندارد، چنین احکامی هم نیست.

رعایت حقوق متقابل

هر چند اصل در روابط خانوادگی بر همدلی تک‌تک اعضا است؛ اما به هر حال در هر نوع روابط انسانی ممکن است اختلافات و کشمکش‌هایی پیدا شود. اسلام عزیز اولاً برای آنکه حتی الامکان از وقوع چنین حالتی جلوگیری نماید و ثانیاً در صورت وقوع راه‌کاری منصفانه و عادلانه ارائه دهد، برای هر یک از اعضای خانواده در قبال سایر اعضا، حقوق و وظایفی را معین کرده است: حقوق مشترک میان همسران و حقوق اختصاصی زن و مرد و حقوق متقابل میان والدین و فرزندان. در یک خانوادة اسلامی این حقوق و وظایف به خوبی رعایت می‌شوند. عدم رعایت این حقوق و عدم انجام آن وظایف به طور قطع کارکردهای اخلاقی و اجتماعی خانواده را تضعیف می‌کند و آن را از کارآمدی لازم می‌اندازد. کمترین فایده و ثمرة رعایت حقوق متقابل میان اعضای خانواده این است که روابط خانوادگی را به درستی و به صورت عادلانه تنظیم می‌کند.

امام سجاد(علیه‌السلام) ارتباط والدین با فرزندان را با توجه به اینکه فرزند اساساً از آنِ والدین است و جزئی از وجود آنان است به این صورت بیان فرموده‌اند:

وَ أَمَّا حَقُ وَلَدِکَ فَتَعْلَمُ أَنَّهُ مِنْکَ وَ مُضَافٌ إِلَیْکَ فِی عَاجِلِ الدُّنْیَا بِخَیْرِهِ وَ شَرِّهِ وَ أَنَّکَ مَسْئُولٌ عَمَّا وُلِّیتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ وَ الدَّلَالَةِ عَلَى رَبِّهِ وَ الْمَعُونَةِ لَهُ عَلَى طَاعَتِهِ فِیکَ وَ فِی نَفْسِهِ فَمُثَابٌ عَلَى ذَلِکَ وَ مُعَاقَبٌ؛

حق فرزندت بر تو آن است که بدانی او از توست و خیر و شرّش در این دنیا منتسب به تو است و تو به دلیل مسؤولیت و ولایتی که بر او داری، موظفی که او را خوب تربیت کنی و به جانب پروردگارش رهنمون باشی و به او کمک کنی تا در ارتباط با تو و خودش، از خداوند فرمان برد و نیز توجه داشته باش که اگر او را به شایستگی تربیت کنی، پاداش آن را خواهی یافت و چنان چه در تربیت او سهل‌انگاری نمایی، مورد عقوبت خداوند قرار خواهی گرفت.

البته این را می‌دانیم که مراعات قوانین حقوقی به خودی خود نمی‌تواند فضایی صمیمی و همدلانه ایجاد کند. در محیط خانواده بیش از آنکه بخواهیم به حقوق طرفین تکیه کنیم لازم است فضای محبت و همدلی برقرار باشد. فضای احسان و ایثار است که محیط خانواده را سرشار از محبت و زیبایی می‌کند. به همین دلیل، در منابع اسلامی ارزش‌های فراوانی برای همکاری و همدلی اعضای خانواده با یکدیگر بیان شده است.

امنیت روانی در خانواده

بعد از نیاز جنسی که می‌توان آن را نخستین عامل تشکیل زندگی مشترک دانست، تأمین نیازهای عاطفی و روانی را می‌توان مهم‌ترین عامل برای تدوام و بقای نظام خانواده دانست. به همین دلیل می‌توان گفت یکی از شاخصه‌های سبک زندگی اسلامی در محیط خانواده اصالت دادن به عواطف متقابل میان همسران و به طور کلی همة اعضای خانواده نسبت به یکدیگر است. خانوادة اسلامی خانواده‌ای است که محل امنیت و آرامش و سکون است. اضطراب و تشویش و بی‌اعتمادی در آن جایی ندارد. اصولاً یکی از اهداف اصلی توصیة اسلام به تشکیل خانواده همین است. اسلام می‌خواهد با تشکیل خانواده محلی برای سکونت و آرامش زن و مرد و سایر اعضای خانواده تأمین نماید.

هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها؛

اوست کسی که (همة) شما را از یک فرد آفرید؛‌ و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید.

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون ؛

و از نشانه‌های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان محبت و رحمت قرار داد؛ به یقین در این نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکر می‌کنند.

منظور از «جعل» در این آیه جعل تکوینی و جبری نیست. یعنی چنین نیست که به محض اجرای صیغة عقد به صورت ناخودآگاه و جبری محبت و مودتی میان همسران ایجاد می‌شود! چه آنکه در آن صورت نباید هیچ مورد خلافی مشاهده می‌شد. بلکه منظور آن است که خدای متعال چنین مطالبه‌ای از همسران دارد که با دوستی و گذشت با یکدیگر برخورد کنند. هدف خداوند این است که چنین رابطة مهرورزانه‌ و محبت‌آمیزی میان زوجین برقرار گردد.

بر این اساس می‌توان نتیجه گرفت هر عاملی که موجب شود عواطف معقول و معتدل میان اعضای خانواده سست یا متزلزل شود، منفور و از نظر اسلام نامطلوب خواهد بود.

البته اسلام ضمن تأکید بر فضای عاطفی میان اعضای خانواده سعی کرده است آن را در مسیر خدای متعال و رضایت و محبت او قرار دهد. به همین دلیل از عواطفی که موجب سستی در انجام دستورات الهی شود، پرهیز داده است:

قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ … أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین ؛

بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفة شما و … در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راه او محبوبتر است، در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند! و خداوند گروه فاسقان را هدایت نمی‌کند.»

بنابراین عواطف خانوادگی در اسلام هر چند اهمیت ویژه دارد؛ اما ارزش مطلق ندارد. ارزشمندی آنها مقید به این است که در مسیر رضایت الهی و در جهت نیل به اهداف عالی انسانی باشد.

حل عاقلانه و عادلانة اختلافات

ممکن است با توجه به نکات پیشین کسی تصور کند که در خانوادة اسلامی هیچ نزاع و اختلاف و مشاجره‌ای وجود ندارد. این تصور، تصور درستی نیست. نزاع و اختلاف و مشاجره در هر خانواده‌ای ممکن است رخ دهد. منظور آن است که اساس خانواده از نگاه اسلام بر سکون و آرامش و امنیت است و اختلافات مقطعی هرگز نباید این اساس را سست کند. وقتی هدف اصلی و شاخص کلی را در اختیار داشته باشیم، در زمان‌هایی که قدری بیراهه می‌رویم، می‌توانیم با سرعت و دقت مسیر اصلی را تشخیص دهیم و از جادة انحرافی باز گردیم. اسلام عزیز برای حل اختلافات خانوادگی نیز راه‌حل‌های عاقلانه و عادلانه‌ای را پیش پای همسران قرار داده است. شاید تأکید بر اصل مشورت و اصل سرپرستی مرد در خانواده، اصل حکمیت و اصل انعطاف‌پذیری و چشم پوشی همگی برای این منظور بوده است که در مواقع چالش‌خیز از سست شدن بنیان‌های اصلی خانواده جلوگیری شود. توجه به این اصول می‌تواند از به هم ریختگی فضای عاطفی خانواده جلوگیری نماید. در مواقعی که به هردلیلی میان زوجین اختلافاتی پیش می‌آید یکی از بهترین راه‌های رفع اختلاف، مشاوره و همفکری است. با مشورت و همفکری می‌توان خواسته‌های متفاوت را به خواسته‌ای مشترک و یا برنامه‌های متضاد را به برنامه‌ای واحد تبدیل کرد. به عنوان مثال، خداوند در قرآن اختلاف پدر و مادر در دربارة نوع شیردهی و مدت زمان شیردهی به کودک را مطرح می‌کند و توصیه می‌کند که با مشاوره و همفکری مسأله را خاتمه دهند:

فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصیر؛

و اگر آن دو، با رضایت یکدیگر و مشورت بخواهند (کودک را زودتر) از شیر بازگیرند، گناهی بر آنها نیست. و اگر خواستید دایه‌ای برای فرزندان خود بگیرید، گناهی بر شما نیست؛ به شرط اینکه حق مادران را به طور شایسته بپردازید. و از (مخالفتِ فرمانِ) خدا بپرهیزید؛ و بدانید خدا، به آنچه انجام می‌دهید، بیناست.

در عین حال، در زندگی خانوادگی ممکن است اختلافاتی پیش آید که با همفکری و مشورت نتوان به نتیجة قاطعی رسید. تدوام چنین وضعی می‌تواند به اساس کانون خانواده لطمة جبران‌ناپذیر وارد سازد، در چنین مواردی باید تدبیری دیگر اندیشید. اسلام در چنین مواردی، مرد را به عنوان سرپرست خانواده معرفی کرده است: الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساء. این حکم افزون بر آنکه جنبة حقوقی دارد، جنبة اخلاقی آن نمود بیشتری دارد. امکان ندارد اجتماعی بدون وجود سرپرستی مدیر و مقتدر و محترم بتواند به حیات خود ادامه دهد. اگر در هر جمع و اجتماعی، در مواقع چالش‌خیز و بحرانی فردی نباشد که سخن آخر را بگوید، بدون تردید هویت جمعی از هم فرو می‌پاشد. البته اعطای این حق به مرد به معنای تجویز خودکامگی و خودسری و زورگویی او در محیط خانواده نیست. تمام شرایطی که یک رهبر و سرپرست باید مراعات کند، در مقیاسی کوچکتر لازم است توسط سرپرست خانواده نیز عملیاتی شود. مرد در انجام این مسؤولیت هرگز نباید از محدودة شرع و عقل خارج شود.

با این همه، ممکن است شرایطی پدید آید که مرد نیز نتواند مشکلات و اختلافات پیش آمده را حل کند. در چنین شرایطی اسلام به منظور حفظ حریم خانواده و جلوگیری از فروپاشی آن، اصل صلح و سازش را مطرح کرده است. یعنی در شرایطی که پافشاری بر حقوق شرعی و قانونی خود موجب از هم گسیختگی کانون خانواده می‌شود، توصیة اسلام این است که سازش و انعطاف داشته باشند:

وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ؛

و اگر زنی، از سرکشی و ناسازگاری یا بی‌اعتنایی شوهرش،‌ بیم داشته باشد، مانعی ندارد با هم به گونه‌ای صلح کنند (و از پاره‌ای از حقوق خود، به خاطر صلح، صرف‌نظر نمایند) و صلح بهتر است.

اگر با هیچ یک از راه‌حل‌های سابق مشکلات و اختلافات خانوادگی حل نشد، اسلام توصیه می‌کند که از افراد با تجربه و خیرخواه استفاده شود و آنها حکمیت میان همسران را بر عهده بگیرند:

وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً خَبیرا؛

و اگر از جدایی میان آن دو (همسر) بیم داشته باشید، یک داور از خانوادة شوهر، و یک داور از خانوادة زن انتخاب کنید (تا به کار آنان رسیدگی کنند) اگر این دو (داور) تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند دل‌های آن دو را به هم نزدیک می‌سازد؛ زیرا خداوند دانا و آگاه است (و از نیات همه با خبر است)

و بالاخره اگر باز هم به هیچ صورتی نتوانستند کانون خانواده را حفظ کنند و از فروپاشی آن جلوگیری نمایند، آخرین راه حل مورد تأیید اسلام، طلاق و جدایی عادلانه است. البته از نظر اسلام، طلاق راه‌کاری مبغوض و منفور است و تنها در شرایطی تجویز شده است که به هیچ وجه ادامة زندگی خانوادگی ممکن نباشد.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَ لا یَخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ یَأْتینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لا تَدْری لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا؛

ای پیامبر! هر زمان خواستید زنان را طلاق دهید، در زمان عده، (که از عادت ماهانه پاک شدند)، آنها را طلاق گویید و حساب عده را نگه دارید؛ و از (مخالفت فرمان) خدایی که پروردگار شماست بپرهیزید؛ نه شما آنها را از خانه‌هایشان بیرون کنید و نه آنها (در دوران عده) بیرون روند، مگر آنکه کار زشت آشکاری انجام دهند؛ این حدود (و مرزهای) خداست، و هر کس از حدود الهی تجاوز کند به خویشتن ستم کرده؛ تو نمی‌دانی شاید خداوند بعد از این، وضع تازه‌ای (برای اصلاح) فراهم کند. و چون عدّة‌ آنها به پایان نزدیک شود، یا آنها را به طرز شایسته‌ای نگه دارید یا به طرز شایسته‌ای از آنان جدا شوید؛ و دو مرد عادل از خودتان را گواه گیرید؛ و شهادت را برای خدا برپا دارید؛ این چیزی است که مؤمنان به خدا و روز قیامت به آن اندز داده می‌شوند و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند.

ارتباطات محبت‌آمیز

خانوادة مطلوب اسلام در نگاه اول خانواده‌ای است که اعضای آن با یکدیگر روابطی محبت‌‌آمیز داشته باشند. اولیای دین به گونه‌های مختلفی سعی کرده‌اند اعضای خانواده را تشویق کنند تا روابطی محبت‌آمیز و عاشقانه با یکدیگر داشته باشند. در همین راستا است که امام صادق(علیه‌السلام) یکی از عوامل و اسباب جلب رحمت الهی را محبت شدید به فرزند می‌داند و می‌فرماید کسی که به فرزندان خود خیلی محبت بورزد، خداوند نیز او را مورد رحمت و لطف خود قرار می‌دهد:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیَرْحَمُ الرَّجُلَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِه ؛

خدای تعالی حتماً به مردی که فرزندش را خیلی دوست دارد، ترحم و لطف خواهد کرد.

حتی در تعالیم اسلامی بوسیدن فرزند نیز دارای پاداش و ثواب اخروی است. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در این باره می‌فرماید:

مَنْ قَبَّلَ وَلَدَهُ کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ حَسَنَةً وَ مَنْ فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَة؛

هر کس فرزندش را ببوسد، خداوند برای او پاداشی نیکو می‌نویسد و کسی که فرزند خود را خوشحال کند، خداوند متعال او را در قیامت خشنود خواهد کرد.

امام صادق(علیه‌السلام) نیز در این باره می‌فرماید:

أَکْثِرُوا مِنْ قُبْلَةِ أَوْلَادِکُمْ فَإِنَّ لَکُمْ بِکُلِّ قُبْلَةٍ دَرَجَةً فِی الْجَنَّةِ ؛

فرزندانتان را زیاد ببوسید، زیرا در مقابل هر بوسه، درجه شما در بهشت بالاتر خواهد بود.

از ثمرات دیگر تکریم فرزندان این است که مغفرت و رحمت الهی را به دنبال دارد. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) فرمود:

أَکْرِمُوا أَوْلَادَکُمْ وَ أَحْسِنُوا أَدَبَهُمْ یُغْفَرْ لَکُم ؛

فرزندان خود را تکریم کنید و آداب آن را نیکو سازید، گناهانتان بخشیده می‌شود

هر چند در محیط خانواده عشق و محبت اعضا به یکدیگر نمود بیشتری دارد؛ اما همواره باید مواظب بود که عدالت و انصاف در برخورد با اعضای خانواده فدای عشق و محبت نشود. به عنوان مثال، روابط محبت‌آمیز والدین با فرزندان اگر بخواهد خارج از چارچوب عدالت باشد، ممکن است پیامدهایی چون حسادت، خودکم‌بینی، ضعف شخصیتی، احساس درماندگی، قطع ارتباط با والدین و دیگر اعضای خانواده، کینه‌توزی، دشمنی با سایر اعضای خانواده و امثال آنها را در برخی از فرزندان داشته باشد. حتی رفتار غیر عادلانه با فرزندان ممکن است در آینده، اساس خانواده را با مشکل مواجه کند. به همین دلیل، پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) هنگامی که دید مردی یکی از فرزندان خود را بوسید و دیگری را نبوسید، به او اعتراض کرد و فرمود چرا میان آنان به تساوی برخورد نمی‌کنی! آن حضرت در سخنی دیگر به مسلمانان چنین توصیه می‌کند:

اعْدِلُوا بَیْنَ أَوْلَادِکُمْ کَمَا تُحِبُّونَ أَنْ یَعْدِلُوا بَیْنَکُمْ فِی الْبِرِّ وَ اللُّطْف ؛

میان فرزندان خود به عدالت رفتار کنید همانگونه که دوست دارید در نیکی و لطف با شما به عدالت رفتار کنند.

البته اگر تبعیض، دلیل معقول و موجهی داشته باشد، پذیرفتنی است. به عنوان مثال، اگر یکی از اعضای خانواده فردی اخلاقی‌تر، مقید‌تر، دین‌دارتر، تلاش‌گرتر و نسبت به دیگران خدوم‌تر است، طبیعتاً باید مورد محبت بیشتر قرار گیرد. امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید:

مَا سَأَلْتُ رَبِّی أَوْلَاداً نَضِرَ الْوَجْهِ وَ لَا سَأَلْتُهُ وَلَداً حَسَنَ الْقَامَةِ وَ لَکِنْ سَأَلْتُ رَبِّی أَوْلَاداً مُطِیعِینَ لِلَّهِ وَجِلِینَ مِنْهُ حَتَّى إِذَا نَظَرْتُ إِلَیْهِ وَ هُوَ مُطِیعٌ لِلَّهِ قَرَّتْ عَیْنِی؛

من فرزندان خوش‌سیما از پروردگار خود نخواسته‌ام؛ فرزند خوش‌ قامت هم از او نخواسته‌ام؛ اما از خداوند خواسته‌ام که فرزندانی مطیع خدا و خائف از او به من عطا کند. تا چون به آنان نگاه کنم، در حالی که به اطاعت خدا مشغولند، موجب چشم‌روشنی‌ام شوند.

انس با والدین

اکرام والدین و توجه ویژه به آنان و تلاش در جهت تأمین نیازهای‌شان از اموری است که اسلام تأکید ویژه نسبت به آن دارد. خدمت به آنان وسیلة دستیابی به بهشت معرفی شده است. امام صادق(علیه‌السلام) به یکی از یارانش به نام ابراهیم بن شعیب فرمود اگر می‌توانی پدر پیر و ضعیف خود را بر روی دوش بگیری و برای قضای حاجب ببری و با دست خود لقمه‌ بگیری و به دهان او بگذاری این کار را بکن. این بهشت فردای تو است.

جوانی خدمت پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) رسید و عرضه داشت من تمایل فراوانی برای جهاد در راه خدا دارم و برای این کار نیز از نشاط لازم برخوردارم. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) به او فرمود پس این کار را انجام بده و بدان که اگر در راه خدا کشته شوی، در حقیقت، زنده‌ای و نزد خدا روزی می‌خوری و اگر در این راه مرگت فرا رسد، اجر و پاداش تو بر عهده خدا است و اگر به سلامت برگردی همة گناهانت بخشیده می‌شود و همچون کسی خواهی بود که تازه به دنیا آمده‌ است. آن جوان در پاسخ گفت ای پیامبر خدا!‌ پدر و مادر پیری دارم. آنان با من انس دارند و دوست ندارند من از آنها جدا شوم. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) تا این را شنید فرمود:

فَقِرَّ مَعَ وَالِدَیْکَ فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَأُنْسُهُمَا بِکَ یَوْماً وَ لَیْلَةً خَیْرٌ مِنْ جِهَادِ سَنَة؛

نزد پدر و مادرت بمان. سوگند به کسی که جانم در دست اوست، یک روز انس و همراهی با آنان بهتر از یک سال جهاد در راه خدا است.

احسان به والدین

فرزندان در ارتباط با والدین خود باید توجه داشته باشند که رابطة فرزند با پدر و مادر مهم‌ترین نوع رابطه‌ای است که دو انسان می‌توانند با یکدیگر داشته باشند. والدین، از علل وجودی فرزند به شمار می‌آیند. یعنی فرزند وابستگی وجودی به والدین خود دارد. این رابطه یک سویه است. زیرا فرزند هرگز نمی‌تواند علت وجودی پدر و مادر خود باشد. یعنی وجود پدر و مادر وابسته به وجود فرزند نیست. به همین دلیل، حقوق والدین بر فرزند به مراتب بیش از حقوق فرزند بر والدین است. در نتیجه مسؤولیت‌های او در قبال پدر و مادر قابل مقایسه با مسؤولیت والدین در برابر او نیست. به عنوان مثال، هیچ فرزندی نمی‌تواند علت هستی بودن والدین خود را جبران کند. به همین دلیل است که در قرآن کریم همواره از احسان فرزند نسبت به والدین سخن گفته شده است و نه برخورد عادلانه با آنان. زیرا اصولاً در ارتباط فرزند با والدین امکان برخورد عادلانه وجود ندارد. عدالت اقتضا می‌کند به همان اندازه که والدین بر ما حق دارند ما هم آن را جبران کنیم. در حالی که هرگز نمی‌توان حق هستی‌بخشی آنان را جبران نمود:

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا؛

و خدا را بپرستید؛ و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید؛ و به پدر و مادر، نیکی کنید؛

قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً؛

بگو «بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را همتای خدا قرار ندهید؛ و به پدر و مادر نیکی کنید؛

وَ قَضى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً؛ وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیرا؛

و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید؛‌و به پدر و مادر نیکی کنید. هر گاه یکی از آن دو، یا هر دو، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار؛ و بر آنها فریاد مزن؛ و گفتار (لطیف و سنجیده و) بزرگوارانه به آنها بگو. و پر و بال تواضع خویش را از روی محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر؛ و بگو: «پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کودکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده».

از این نوع آیات رویة قرآن به خوبی به دست می‌آید. احسان به پدر و مادر در ردیف خداپرستی و شرک‌‌گریزی ذکر می‌شود. پدر و مادر در اسلام از چنان جایگاه بالایی برخوردارند که نگاه کردن به آنان عبادت است. امام صادق می‌فرماید: «النَّظَرُ إِلَى الْوَالِدَیْنِ عِبَادَة»

تذکر چند نکته:

نکتة اول: احسان به والدین نیز، در نظام اخلاقی اسلامی، به طور مطلق ارزش نیست. یعنی ارزشی مطلق و غیر قابل تغییر ندارد. به همین دلیل، اگر خواسته‌های والدین در تعارض با خواستة الهی باشد، نباید به آنها گوش داد. البته این به معنای برخورد غیر اخلاقی با آنها نیست. به همین دلیل قرآن کریم می‌فرماید:

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون ؛

ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، و اگر آن دو (مشرک باشند و) تلاش کنند که برای من همتایی قائل شوی که از آن آگاهی نداری، از آنها پیروی مکن. بازگشت شما به سوی من است، و شما را از آنچه انجام می‌دادید با خبر خواهم ساخت.

نکتة دوم: از نگاه قرآن کریم،‌ احسان به مادر و تکریم او، در مقایسه با پدر، از اهمیت و جایگاه ویژه‌تری برخوردار است. به همین دلیل، در برخی از آیات زحمات طاقت‌فرسای مادر مورد توجه قرار داده شده است:

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصیر؛

و ما به انسان دربارة پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش او را با ناتوانی روزافزون حمل کرد و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان می‌یابد (آری به او توصیه کردیم) که برای من و برای پدر و مادرت شکر به جا آور که بازگشت (همة شما) به سوی من است.

امام سجاد(علیه‌السلام) در حدیثی نقل می‌کند که شخصی نزد پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) آمد و عرض کرد «ای پیامبر خدا! هیچ عمل زشتی نیست که من انجام نداده باشم. آیا راهی برای توبه دارم؟»‌ آن حضرت فرمود: «آیا کسی از پدر و مادرت زنده است؟» عرض کرد: «بله، پدرم زنده است.» پیامبر فرمود: «پس برو و به او نیکی کن» وقتی آن مرد رفت، پیامبر فرمود: «ای کاش مادرش زنده می‌بود!»

نکتة سوم: احسان به پدر و مادر، صرفاً مربوط به والدین مؤمن و مسلمان نیست؛ حتی اگر والدین کسی کافر و یا مشرک باشند، باز هم رفتار فرزند مسلمان باید با آنان رفتاری نیکوکارانه باشد. امام صادق(علیه‌السلام) به کسی که به آن حضرت عرض کرد پدر و مادر من از مخالفان اهل بیت‌اند، فرمود: با آنان به نیکویی رفتار کند. امام باقر(علیه‌السلام) نیز فرمودند:

ثَلَاثٌ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لِأَحَدٍ فِیهِنَ رُخْصَةً أَدَاءُ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانَا أَوْ فَاجِرَیْنِ؛

سه چیز است که خداوند به هیچ کس اجازة‌ تخطی از آنها را نداده است: بازگرداندن امانت به فرد نیکوکار یا ستمکار؛ وفای به پیمان نسبت به نیکوکار یا ستمکار و نیکویی به پدر و مادر، نیکوکار باشند یا ستمکار.

تلاش در جهت تأمین معاش

یکی از وظایف اخلاقی اعضای خانواده این است که برای تأمین معاش و مایحتاج زندگی خود و خانواده‌شان، هر کدام به سهم خود، فعالیت کنند. یک خانوادة اسلامی، خانواده‌ای تلاش‌گر، فعال، و از نظر اقتصادی مستقل است. کار و تلاش اعضای خانواده افزون بر آنکه عزت نفس آنان را تأمین می‌کند، موجب نشاط و سلامت روحی و روانی تک تک اعضا نیز خواهد بود. البته در این میان بر اساس ارزش‌های اسلامی، نقش مردان، بیش از نقش زنان است. به تعبیر دیگر، مدیریت اقتصادی خانواده بر دوش مرد است؛ البته زن در این میان نقشی انکارناپذیر دارد. همانطور که در بحث سبک زندگی اسلامی در کسب و کار با تفصیل بیشتری خواهیم دید، از دیدگاه اسلام کسی که برای تأمین مایحتاج اعضای خانواده‌اش تلاش کند، مانند کسی است که در راه خداوند جهاد می‌کند. امام صادق(علیه‌السلام) در این باره فرمودند:

الْکَادُّ عَلَى عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه ؛

کسى که براى تأمین مخارج خانواده اش تلاش مى کند مانند کسى است که در راه خداوند جهاد مى نماید.

 خلاصة فصل

1. خانواده نخستین و مهم‌ترین نهاد اجتماعی است. محل شکل‌گیری پایه‌های شخصیتی و الگوهای رفتاری است. باورها، ارزش‌ها و هنجارهای اخلاقی در خانواده نهادینه می‌شوند. راه و رسم زندگی در خانواده آموزش داده می‌شود.

2. خانواده در الگوی زیست اسلامی از اهمیت فوق العاده‌ای برخوردار است. محبوب‌ترین بنیان مورد علاقة اسلام است.

3. اصالت خانوادگی، اخلاق، دینداری، کفویت، محبت و علاقه، و انتخابی بودن از مهم‌ترین شاخص‌های مورد قبول اسلام انتخاب همسر است. در این میان تأکید ویژه‌ای بر اصالت خانوادگی، دین‌داری و آراستگی به فضایل اخلاقی شده است.

4. اولیای دین از تکیه بر معیارهای صرفاً مادی و ظاهری در انتخاب همسر به شدت پرهیز داده‌اند.

5. از نظر اسلام مهم‌ترین ارکان استحکام خانواده «مودت» و «رحمت» میان زن و مرد است. «مودت» یعنی «دوستی عاقلانه و نه دوستی غریزی» و «رحمت» یعنی «گذشت مهربانانه از لغزش‌ها و کوتاهی‌های یکدیگر». با تکیه بر این دو اصل اخلاقی می‌توان همة اختلافات را رفع کرد. اگر خانواده بر پایة مودت شکل گرفته باشد، اختلافات آن نیز بر پایة «رحمت» رفع خواهند شد.

6. با توجه به آنکه تأمین نیازهای عاطفی و روانی نقشی انکارناپذیر در بقای نظام خانواده دارد، در تعالیم اسلامی توصیه‌های فراوانی برای تقویت محبت در میان اعضای خانواده شده است. در عین حال، ارزش عواطف متقابل در میان اعضای خانواده تا جایی است که در مسیر رضایت الهی باشد.

7. از نگاه اسلام در روابط خانوادگی اصالت با همدلی تک‌تک اعضا است. در عین حال، برای حل اختلافات احتمالی حقوق متقابلی میان تک تک اعضای خانواده در نظر گرفته شده است که در صورت وقوع اختلاف می‌توان به عنوان راه‌کاری منصفانه و عادلانه بر آنها تکیه کرد.

8. در تعالیم قرآنی برای حل اختلافات احتمالی میان همسران و صیانت از حریم خانواده راه‌کارهایی بیان شده است که به ترتیب عبارتند از: (1) «مشاوره و همفکری» میان همسران؛ (2) معرفی مرد به عنوان سرپرست خانواده؛ (3) «اصل صلح و سازش»، در شرایطی که پافشاری بر حقوق شرعی و قانونی خود موجب از هم گسیختگی کانون خانواده می‌شود، اسلام همسران را به سازش و انعطاف توصیه می‌کند؛ (4) استفاده از تجربیات افراد خیرخواه و (5) آخرین راه حل مورد تأیید اسلام، طلاق و جدایی عادلانه است. البته از نظر اسلام، طلاق راه‌کاری مبغوض و منفور است و تنها در شرایطی تجویز شده است که به هیچ وجه ادامة زندگی خانوادگی ممکن نباشد.

9. خانوادة تراز اسلامی خانواده‌ای است که اعضای آن با یکدیگر روابطی محبت‌‌آمیز داشته باشند. اسلام برای روابط محبت‌آمیز میان اعضای خانواده اجر و پاداش اخروی نیز قرار داده است. البته روابط محبت‌آمیز لازم است همراه با عدالت باشد.

10. اکرام والدین و تلاش در جهت تأمین نیازهای‌شان از اموری است که اسلام بر آن تأکید دارد. خدمت به والدین وسیلة دستیابی به بهشت معرفی شده است.

11. عدالت اقتضا می‌کند به همان اندازه که والدین بر ما حق دارند ما هم آن را جبران کنیم. در حالی که هرگز نمی‌توان حق هستی‌بخشی آنان را جبران نمود. به همین جهت، اسلام احسان به والدین را توصیه کرده و آن را در ردیف توحید قرار داده است. در عین حال، در جایی که خواسته‌های آنان خلاف رضایت الهی باشد، در عین احترام و تکریم‌شان، نباید به چنان خواسته‌هایی تن داد.

12. یکی از وظایف اسلامی تک تک اعضای خانواده این است که برای تأمین معاش و مایحتاج زندگی خود و دیگر اعضا فعالیت کنند. کار و تلاش اعضای خانواده افزون بر آنکه عزت نفس آنان را تأمین می‌کند، موجب نشاط و سلامت روحی و روانی تک تک اعضا نیز خواهد بود.

 پرسش‌ها

1. ضمن بیان نیازهای اصلی انسان، توضیح دهید که خانواده چه نقشی در تأمین این نیازها دارد؟

2. مهم‌ترین معیارهای مورد قبول اسلام در انتخاب همسر را ذکر کرده و توضیح دهید.

3. اصالت خانوادگی تا چه اندازه برای انتخاب شریک زندگی اهمیت دارد؟ توضیح دهید.

4. منظور از «مودّت» و «رحمت» در این آیه را توضیح دهید: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون »

5. ضمن بیان جایگاه محبت در خانواده توضیح دهید که مرز قابل قبول عواطف و احساسات خانوادگی تا کجا است؟

6. راه‌کارهای حل اختلافات خانوادگی را از نظر اسلام به ترتیب بیان کنید.

7. چرا به جای برخورد «عادلانه» با والدین، «احسان» به آنان توصیه شده است؟ توضیح دهید.

 مسائلی برای گفتگو و مباحثه

1. ضمن مطالعة کتاب «جنگ علیه خانواده» نوشتة ویلیام گاردنر، اهم نکات آن را دسته‌بندی کرده و مورد تحلیل قرار دهید.

2. با توجه به مبانی انسان‌شناختی و ارزش‌شناختی لیبرالیسم و اسلام جایگاه ازدواج و تشکیل خانواده در این دو نظام را تبیین کنید.

3. آلوین تافلر در کتاب موج سوم، سه موج حرکت بشری در طول تاریخ را تبیین می‌کند: «کشاورزی»، «صنعتی» و «اطلاعاتی». جایگاه والدین را در هر یک از این امواج سه گانه به ویژه موج سوم تبیین کنید و توضیح دهید که بر اساس ارزش‌های لیبرالیستی احترام و احسان به والدین چه جایگاهی دارند؟

 منابعی برای مطالعه بیشتر

1. اخلاق در قرآن، محمدتقی مصباح یزدی، قم، مؤسسه امام خمینی، 1384، ج3، صص55-93.

2. روابط سالم در خانواده، داود حسینی، قم، بوستان کتاب، بیستم، 1390.

3. تقویت نظام خانواده و آسیب‌شناسی آن، مجموعه مقالات، قم، مؤسسه امام خمینی، 1386.

4. خانواده متعادل (آناتومی خانواده)، محمدرضا شرفی، تهران، انجمن اولیا و مربیان، 1374.

5. جنگ علیه خانواده، ویلیام جان گاردنر، ترجمه معصومه محمدی، تهران، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، 1386.

فصل دهم

سبک زندگی اسلامی در کسب و کار

برخی از نویسندگان بر این باورند که اساساً نمی‌توان از اخلاق و آداب دینی در حوزة کسب و کار سخن گفت زیرا «اخلاق کسب و کار، اخلاق بازی است و با اخلاق دین متفاوت است.» این دیدگاه بر پایة دوگانه پنداری اخلاق کسب و کار و اخلاق دینی بنیان نهاده شده است. به پندار مدافعان این دیدگاه، کسب و کار همچون بازی پوکر است که بنا بر قاعدة بازی، بازیگر بدون لاف زدن و بدون کتمان حقیقت و بدون فریب طرف مقابل نمی‌تواند برنده شود. این مسأله در بازی پوکر کاملاً پذیرفته شده است و آداب و اخلاقیات این بازی همین را اقتضا می‌کند. به همین دلیل، قوت در لاف زنی، هنرمندی در کتمان حقیقت و زیرکی در فریبکاری، از اخلاقیات مثبت چنین بازی‌ای دانسته می‌شود. همین مسأله در بازار تجارت و کسب و کار نیز وجود دارد. به اعتقاد مدافعان این دیدگاه، یعنی افرادی همچون آلبرت کار (Albert Z. Carr)، پیتر فرنچ (Peter French)، میلتون فریدمن (Milton Friedman) و اندرو گاستافسون (Andrew Gustafson)، کسی که در بازار تجارت وارد می‌شود و می‌خواهد به کسب و کار بپردازد لازم است تمام تلاش خود را برای بیشینه کردن منافع و سود مادی خود مبذول دارد و در این راستا حتی اگر لازم باشد باید از هنرهای لاف زنی، حیله‌گری و کتمان حقیقت استفاده کند. تنها محدودیت او محدودیت‌های قانونی است.

در مقابل، می‌گوییم در حقیقت چنین دیدگاهی مبتنی بر نگاهی نادرست به دین است. منحصر دانستن دین در امور فردی و مسائل درونی افراد و کوتاه کردن دست آن از مسائل اجتماعی و اقتصادی و فعالیت‌های تجاری و سیاسی و امثال آن، با اسلام تناسبی ندارد. اسلام دینی جامع است و برای همة عرصه‌های زندگی بشریت برنامه‌هایی مشخص و روشن دارد. افزون بر این، آداب کسب و کار و یا سبک کسب و کار هر فرد و جامعه‌ای کاملاً وابسته به نوع نگاه او به انسان و هدف نهایی او همچنین دنیا و نقش دنیا در سعادت ابدی آدمی و رابطة دنیا و آخرت و امثال آن است و روشن است که اسلام در این زمینه‌ مبانی و اصول ویژه‌ای را ارائه داده است و نگاهی ویژه به انسان و جهان و دنیا و آخرت و کسب و کار ارائه می‌دهد.

اهمیت و جایگاه

در این قسمت بر آنیم تا برخى از مهم‌ترین اخلاقیات و آداب اسلامی مربوط به کسب و کار را یادآور شویم. البته باید توجه داشت که مشاغل و کارهای خاص هر کدام اخلاقیات و آداب ویژة خود را نیز دارند. به عنوان مثال، آداب و اخلاقیات یک کارمند بانک با آداب و اخلاقیات ویژة یک معلم یا آموزگار متفاوت است. و یا یک کارگر ساختمانی نیازمند آداب و اخلاقیات ویژه‌ای است که با آداب و اخلاقیات مورد نیاز یک مدیر بازرگانی متفاوت است. به همین دلیل، ما در این فصل مسائل کلی مربوط به کسب و کار از دیدگاه اسلام را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

پیش‌تر لازم است مطالبى را در زمینة اهمیت کار و فعالیت و نقش آن در سازندگى روحى و معنوى انسان را یادآور شویم. مسئله معیشت و مسائل مرتبط با آن، یکى از مهم‌ترین و پایدارترین مسائل بشرى است. هیچ کسى نیست که به نوعى دغدغه معیشت را نداشته باشد. این مسئله، مخصوصاً براى قشر جوان جامعه، یکى از اساسی‌ترین مسائل است. داشتن شغلى آبرومند و درآمدى مناسب، شرط لازم داشتن یک زندگى خوب و موفق است. بیکاران، هر چند از نظر اقتصادى نیازمند نباشند، باز هم انسان‌هایى موفق تلقى نمی‌شوند. با کار و تلاش است که زندگى انسانى شکوفا می‌شود و سعادت دنیا و آخرت فرد و جامعه تأمین می‌گردد.

کار کردن و داشتن شغلى آبرومند، نه تنها وسیله‌اى براى امرار معاش و تأمین مایحتاج مادى زندگى است، بلکه از عوامل بسیار مهم در احساس شخصیت، عزت، استقلال و اعتماد به نفس است. کسانى که با حاصل دسترنج خود امرار معاش می‌کنند، در باطن احساس افتخار و عزت و سربلندى دارند و خود را یک عضو فعال و تأثیرگذار در جامعه می‌دانند. در مقابل، بیکارى موجب یأس و سرخوردگى و احساس ضعف می‌شود. بیکار، از نظر دیگران، یک عضو بی‌فایده جامعه تلقى می‌شود. خود او نیز در تصمیم‌گیری‌هاى اجتماعى مشارکت جدى و فعال نخواهد داشت. افزون بر این، یکى دیگر از آثار مخرب بیکارى یا نداشتن شغلى مناسب، بدبینی‌هاى غیرواقع‌بینانه به دیگران، به ویژه تصمیم‌گیران جامعه، است که به نوبه خود پی‌آمدهاى ناگواری برای فرد و جامعه خواهد داشت.

به علاوه، «کار» یک وظیفه و مسئولیت اجتماعى هم هست. یعنى حتى اگر ما شخصاً، هیچ احتیاجى نداشته باشیم، باز هم وظیفه اجتماعى و مسئولیت اخلاقى ما اقتضا می‌کند که بیکار نمانیم. در همین جایى که نشسته‌ایم اگر دقت کنیم و به اطراف خود نظرى بیفکنیم، می‌بینیم که غرق در محصولات و نتایج کارهاى دیگرانیم. اگر نگاهى به میز و صندلى و تخته و دفتر و کتاب و قلم و کیف و در و دیوار و پنجره و شیشه و ده‌ها و صدها چیز دیگرى که در اطراف ما هست بیفکنیم، خواهیم دید که حاصل کارهاى دیگران است. وظیفه انسانى و اخلاقى ما اقتضا می‌کند ما نیز خدمتى به دیگران کنیم و در تأمین بخشى از ما یحتاج دیگران سهمى داشته باشیم.

ستایش کار و کارگر

در آیات و روایات اسلامی و همچنین بر اساس سیرة پیامبر بزرگوار اسلام و ائمة اطهار سلام الله علیهم بر نقش کسب و کار تأکید ویژه‌ای شده است. آداب و اخلاقیات متعددی برای آن بیان شده است. حقوق و احکام فراوانی دربارة کسب و کار ذکر شده است. اسلام عزیز، پاداش کسانى را که در راه تأمین معاش خود و خانواده‌شان تلاش می‌کنند، همسنگ پاداش مجاهدان و رزمندگان راه خدا و بلکه بالاتر از اجر آنان قرار داده است. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در حدیثى می‌فرماید:

العبادةُ سبعونَ جزءاً افضَلُها طلبُ الحلال؛

عبادت و پرستش خداوند هفتاد جزء دارد که بالاترین و برترین جزء آن، طلب روزى حلال است.

امام باقر(علیه‌السلام) درباره کسب و کار می‌فرماید:

من طلب ]الرزق فى[ الدنیا استعفافاً عن الناسِ و تَوسیعاً على اهلِهِ و تَعَطُّفا على جاره لَقِىَ اللهَ عزوجل یومَ القیامةِ و وجهُهُ مثلُ القَمَرِ لیلةَ البدرِ؛

کسى که براى بی‌نیازى از مردم و رفاه خانواده و کمک به همسایگانش در طلب روزى حلال باشد، در روز قیامت خداوند را در حالى ملاقات می‌کند که چهره‌اش مانند ماه شب چهارده می‌درخشد.

نتیجه آنکه اسلام هرگز کار کردن و تلاش براى تأمین معاش را جداى از عبادت و پرستش نمی‌داند. به هنگام بازگشت پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) از جنگ تبوک به مدینه، سعد انصارى که نتوانسته بود همراه پیامبر به جنگ برود، به استقبال آن حضرت آمد. وقتى پیامبر، دستان خشک و خشن و ترکیده او را دید، از او پرسید: «صدمه‌اى به دستانت رسیده است؟» سعد در پاسخ گفت: «براى تأمین مخارج اهل و عیالم با طناب و بیل کار می‌کنم.» پیامبر بر دستان او بوسه زد و فرمود: «این دستى است که در آتش جهنم نمی‌سوزد.»

سرزنش بیکاران

انسان‌هاى بیکار و کسانى که بار زندگى خود را بر دوش دیگران می‌اندازند و از زیر کار و فعّالیت شانه خالى می‌کنند، مورد لعن و نفرین اسلام و اولیاى اسلام‌اند. پیامبر گرامى اسلام می‌فرماید:

ملعونٌ من اَلقى کَلَّه على الناس؛ کسى که بار زندگى خود را بر دوش مردم بیندازد ملعون است.

امام باقر(علیه‌السلام) می‌فرماید:

حضرت موسى از خداوند سؤال کرد: خدایا مبغوض‌ترین بندگان در نزد تو چه کسانى هستند؟ خداوند در پاسخ فرمود:

جیفةٌ باللیل بَطّالٌ بالنهار؛ کسانى که شب تا صبح همچون جسد مرده‌اى می‌خوابند و روز خود را به بطالت و بیکارى می‌گذرانند.

یکى از یاران امام صادق(علیه‌السلام) می‌گوید: از آن حضرت درباره شخصى پرسیدم که می‌خواهد در خانه خود بنشیند و به نماز و روزه و عبادت خداوند بپردازد و از تلاش براى کسب درآمد خوددارى کند و معتقد است که به هر حال، خداوند روزى او را به گونه‌اى تأمین خواهد کرد. امام صادق(علیه‌السلام) در پاسخ فرمودند: این شخص از کسانى است که دعاى آنان به اجابت نمی‌رسد؛ یعنى مورد توجه خداوند قرار نمی‌گیرند. آن حضرت در روایت دیگرى، انسان‌هایى را که براى حفظ آبرو و اداى دین خود و کمک به اقوام و بستگانشان کار نمی‌کنند، بی‌فایده و بی‌ارزش معرفى کرده و می‌فرماید:

لَا خَیْرَ فِی مَنْ لَایُحِبُ جَمْعَ الْمَالِ مِنْ حَلَالٍ یَکُفُّ بِهِ وَجْهَهُ، وَ یَقْضِی بِهِ دَیْنَهُ، وَ یَصِلُ بِهِ رَحِمَه ؛

کسى که نمی‌خواهد از راه حلال مالى را فراهم آورد که با آن آبروى خود را حفظ نماید و دینش را ادا کند و صله رحم را به جا آورد، خیرى در او نیست.

اما متأسفانه این تلقی انحرافی از معنویت و اخلاق و عرفان در تاریخ اسلام مدافعان مشهوری پیدا کرد. کسانی پیدا شدند که علیرغم همة تأکیدات پیامبر و ائمة‌ اطهار نسبت به ارزشمندی کسب و کار، تلاش در جهت تحصیل روزی و تأمین مایحتاج زندگی را نافی «توکل» می‌دانستند و معتقد بودند کسانی که اهل توکل‌اند، وقت خود را صرف کسب روزی و کار و تلاش مادی نمی‌کنند. متوکلان کسانی‌اند که برای تأمین مخارج زندگی خود و وابستگانشان، گوشه‌ای می‌نشینند و به دعا و عبادت می‌پردازند و معتقدند که خدا روزی انسان را می‌رساند! عجیب‌تر این است که اینان منافاتی میان توکل و تکدی نمی‌دیدند! اما توکل را با تکسّب و کار در مقابل هم قلمداد می‌کردند! از جملة نخستین‌ شخصیت‌های مشهوری که چنین تلقی انحرافی‌ای از آموزه‌های اسلامی داشت، حسن بصری (م110ق) بود. وی در پاسخ سؤالی دربارة برتری «عبادت» یا «کار»، گفت: «سبحان الله، این دو مساوی نیستند. کسی که خود را وقف عبادت کرده است، افضل از کسی است که مشغول کار است!» سپس در تبیین چرایی این مسأله گفت: «خدای کسی که کار را رها می‌کند و خود را وقف عبادت می‌کند متکفل رزق و روزی او در دنیا شده است؛ اما کارهای مربوط به آخرت را به خود او واگذار نموده است. اگر انسان به همان کاری که بر عهدة او نهاده شده است، یعنی کارهای اخروی، بپردازد، خداوند کسی که امور دنیای او را برایش اداره کند، به خدمت او برمی‌انگیزد. اگر انسان به امور دنیایی‌اش نپردازد کسانی هستند که این کار را به جای او انجام دهند. اما اگر به امور اخروی‌اش نپردازد کسی نمی‌تواند به جای او متکفل این امر شود.»

بر اساس این تلقی انحرافی، کسب و کار نمی‌تواند در مسیر آخرت و به قصد ثواب و بهر‌ة اخروی صورت گیرد. کسب و کار صرفاً بعد مادی و دنیوی دارد و نماز و روزه اعمالی اخروی‌اند! این تفکر انحرافی در ادامة جریان تصوف شکل علمی‌تر و عارفانه‌تری به خود گرفت! به عنوان مثال، ابوالحسن علی بن عثمان هجویری (متوفای حدود 465 ق)، از بزرگ‌ترین محققان تصوف، در کتاب کشف المحجوب، دربارة تکدی‌گری، هر چند تأکید می‌کند که صوفیان حتی المقدور نباید از غیر خداوند چیزی درخواست کنند، اما نه تنها به خود اجازة نقد رفتار پاره‌ای از صوفیانی که اقدام به این کار می‌کردند، نمی‌دهد؛ بلکه به توجیه عملکرد آنها و تبیین فلسفة تکدی‌گری می‌پردازد. وی می‌کوشد تا سه فلسفه و سه دلیل عمده، و به زعم خودش مشروع، برای چرایی تکدی‌گری صوفیان بیان کند:

مشایخ ـ رضی اللّه عنهم ـ به سه علّت سؤال کردن روا داشته‌اند: یکی مر فراغتِ دل را که لابدّ بود. و گفته‌اند که ما دو گرده را آن قیمت ننهیم که روز و شب در انتظارِ آن گذاریم. از آنچه هیچ مشغولی چون شغل طعام نیست. … و دیگر ریاضت نفس را سؤال کرده‌اند، تا ذُلّ آن بکشند. … و تکبر نکنند. … و سه دیگر مر حرمت حق را از خلق سؤال کردند؛ همة املاکِ دنیا و مال از آن وی دانستند و همة خلقان وکیلان وی دیدند.

ارزشمندی اشتغال دائمی

با مراجعه به معارف و آموزه‌های اسلامی می‌توان این اصل را به دست آورد که بنای اسلام بر اشتغال و کار حداکثری است. اسلام کوشیده‌ است زندگی یک فرد مسلمان را به گونه‌ای سامان دهد که هیچ فرصت بیکاری نداشته باشد. اشتغال دائمی و کار دائمی مطلوب اسلام است. البته این بدان معنا نیست که اسلام هیچ وقت فراغت و استراحتی را در نظر نگرفته و مجاز نمی‌داند. بلکه بدان معنا است که دایرة کار و تلاش را چنان وسیع و گسترده می‌بیند که حتی اوقات فراغت را نیز در بر می‌گیرد. در بحث اوقات فراغت با تفصیل بیشتری در این باره سخن خواهیم گفت. به همین دلیل برخی از اندیشمندان مسلمان این سؤال انکاری را مطرح کرده‌اند که «آیا وقت فراغتی در زیست مسلمانی وجود دارد؟»

کار در سیرة اولیاى دین

همه پیامبران و امامان براى تأمین مخارج زندگى خود و خانواده‌شان کار می‌کردند. هیچ یک از آنان، به رغم وجود کسانى که حاضر بودند با افتخار براى آنان و به جاى آنان کار کنند و با وجود امکانات و داشتن منابع مالى لازم، خود را از کار و تلاش بی‌نیاز نمی‌دیدند. ما در اینجا به ذکر دو نمونه از میان صدها مطلب تاریخى و روایى در این باره بسنده می‌کنیم.

شخصى به نام محمد بن منکدر می‌گوید: در روزى گرم به بیرون از مدینه رفتم. محمد بن على (امام باقر) را دیدم که با دو غلام سیاه مشغول کار کردن بود. از مشاهده این وضعیت که کسى در طلب دنیا اینگونه به خود سختى بدهد، ناراحت شدم و با خود گفتم که باید او را موعظه کنم. به او نزدیک شدم. سلام کردم. در حالى که از شدت خستگى نَفَس می‌زد و عرق از سر و رویش می‌ریخت، پاسخم را داد. به او گفتم: «آیا هیچ فکر کرده‌اى که اگر در این حالت مرگ تو فرا رسد، پاسخ خدا را چگونه خواهى داد؟!» امام باقر در پاسخ فرمود: «اگر در این حالت مرگ من فرا رسد، در حقیقت، در حالتى مرگ من فرا رسیده است که مشغول پرستش خداوند هستم. من با این عبادت، خودم و عیالم را از تو و دیگران بى نیاز می‌کنم. در صورتى باید از فرا رسیدن مرگ می‌ترسیدم که در حال معصیت و نافرمانى خداوند مرگ من فرا برسد.»

یکى از یاران امام صادق(علیه‌السلام) می‌گوید: آن حضرت را دیدم در حالى که بیلى در دست و جامه‌اى خشن و زبر بر تن داشت و در زمین شخصى خود مشغول کار بود و عرق از پشتش می‌ریخت. به حضرت عرض کردم: «اجازه دهید من به جاى شما کار کنم.» در پاسخ فرمود: «من دوست دارم که انسان براى تأمین معاش و در طلب معیشت، سختى و آزار آفتاب گرم را تحمل کند.»

نقش کار در تربیت و بهداشت روانى

همان طور که پیشتر اشاره کردیم، یکى از مهم‌ترین عوامل سازنده شخصیت انسان، کار است. رابطه میان کار و شخصیت انسان، رابطه‌اى دو طرفه است؛ یعنى همان طور که کار، معلول چگونگى و نوع شخصیت انسان است، شخصیت انسان و چگونگى آن نیز معلول و محصول نوع کار و شغل اوست. اصولاً نفس انسانى و به ویژه قوه خیال آدمى به گونه‌اى است که اگر بیکار باشد، انسان را به تباهى و فساد خواهد کشاند. اما کار و فعالیت موجب می‌شود که قوه خیال چندان مجالى براى به انحراف کشاندن انسان نیابد. اصولاً یکى از مهم‌ترین علل ارتکاب گناه، بیکارى است. انرژی‌هاى انسان بالاخره باید به گونه‌اى مصرف شوند. اگر این انرژی‌ها راه درست و صوابى براى مصرف نداشته باشند، در راه‌هاى انحرافى و نادرست صرف خواهند شد. اشتغال، افزون بر اینکه از انفجار انرژی‌هاى متراکم جلوگیرى می‌کند، مانع پیدایش افکار و وساوس و خیالات شیطانى نیز می‌شود. در کتاب مجموعة ورّام این سخن حکیمانه را از قول افراد نامعلومی نقل می‌کند که اگر نفس را مشغول نکنی، او تو را مشغول خواهد کرد. اگر با اطاعت و عبادت الهی او را مشغول نکنی، او تو را با معصیت مشغول خواهد کرد.

کار و احساس شخصیت

در یک رباعى منسوب به امیرمؤمنان(علیه‌السلام) چنین می‌خوانیم:

لَنَقْلَ الصَّخْرِ مِن قُلَلِ الجِبالِ اَحَبُّ اِلىَّ مِن مِنَنِ الرِّجالِ

یَقُولُ النَّاسُ لِى فى الکَسبِ عارٌ فَاِنَّ العارَ فى ذُلِّ السُّؤَالِ

«هر آینه که نقل و انتقال سنگ‌هاى سنگین از بالاى کوه‌ها براى من دوست داشتنی‌تر از منت کشیدن از دیگران است. مردم به من می‌گویند که کسب و کار براى تو ننگ است، در حالى که ننگ و خوارى در درخواست از مردم است.»

و سعدی، علیه الرحمه، چه زیبا این مضمون را بیان کرده است:

به دست آهنِ تفته کردن خمیر به از سجده کردن به پیش امیر

در رباعى دیگرى منسوب به آن حضرت، چنین می‌خوانیم:

کِد کَدَّ العبدِ اِن اَحَبَبْتَ اَن تُصبِحَ حُرّاً و اقْطَع الآمالَ مِن مالِ بَنى آدمَ طُرّاً

لاتَقُلْ ذا مَکسَب یُزرىِ فَقَصْدُ النَّاسِ اَزرى اَنتَ مَا استَغْنَیْتَ عَن غیرِک اَعلَى النَّاسِ قَدراً

«اگر می‌خواهى آزاد زندگى کنى، مثل بردگان تلاش کن؛ آرزویت را از مال دیگران، به طور کلى، قطع نما؛ نگو این کار مرا پست می‌کند زیرا درخواست از مردم، خوارکننده‌تر است؛ زمانى که از دیگران مستغنى باشى، از همه مردم ارجمندترى.»

درخواست کمک مالى از مردم و سربار دیگران بودن، به دلیل آفات اخلاقى و اجتماعى و فرهنگى فراوانى که دارد، به شدت مورد مذمت و نکوهش اسلام و اولیاى اسلام قرار گرفته است. زراره، از یاران بزرگ امام صادق(علیه‌السلام)، می‌گوید: شخصى به محضر امام صادق آمد و عرض کرد: «من مردى فقیر و تنگدست هستم که نه می‌توانم کار دستى انجام دهم و نه فن تجارت را می‌دانم.» امام صادق در پاسخ او فرمود: «کار کن؛ با سرت باربرى کن و خود را از مردم بی‌نیاز گردان.»

بنابراین هرگز نباید به خُردى کار نگاه کرد. بله، اگر بتوانیم کارى مطابق میل خود و متناسب با موقعیت اجتماعى و وضعیت خانوادگى خود داشته باشیم، بهتر؛ اما پیدا نکردن شغلى مطابق میل خود، هرگز مجوّز بیکارى و پذیرش خوارىِ درخواست از دیگران نیست.

آداب اسلامی کسب و کار

نگاهی اجمالی به مجموعة دستور العمل‌های ایجابی و سلبی اسلام در حوزة کسب و کار نشان می‌دهد که اسلام سبک خاصی از کسب و کار را برای جامعة اسلامی می‌خواهد. و به دنبال آن است که الگویی ویژه برای این عرصه ارائه دهد. به تعبیر یکی از نویسندگان، اسلام می‌کوشد نوعی اخلاق متعالی در حوزة کسب و کار را رواج دهد.

اسلام سعی کرده است با ترویج قواعدی اخلاقی، تجارت را از شکل نوعی بازی برد- باخت به یک بازی برد- برد تبدیل کند. در این بازی، گاه باختن متعارف نیز به دلیل رعایت حال افراد ضعیف، نوعی برد قلمداد می‌شود و بازی باخت- برد نیز به منزلة بازی برد- برد تلقی می‌شود.

توصیه‌هایی همچون «ساده‌گرفتن معامله»، «آسان‌گیری نسبت به بده‌کاران»، «سود نگرفتن به هنگام تأمین مخارج» و یا اکتفا به حداقل سود، «پس گرفتن کالای فروخته شده»، «سوگند نخوردن» در کسب و کار، و «شروع زود هنگام» برخی از آداب اسلامی کسب و کار است. در عین حال، در اینجا سعی می‌کنیم توضیحاتی پیرامون برخی از مهم‌ترین آداب کسب و کار از نگاه اسلام بیان کنیم. توجه به این موارد می‌تواند تفاوت ماهوی کسب و کار در نظام ارزشی اسلام با سایر نظامات را نشان دهد.

نیت الهی داشتن

اسلام هر چند کسب و کار را بسیار ارزشمند می‌داند و همانطور که دیدیم اجر و پاداش اخروی آن را همسنگ اجر و پاداش شهیدان راه خدا می‌داند، اما کسب و کار را با هر کیفیت و هر نیتی ارزشمند نمی‌داند. اسلام می‌خواهد انسان را به تعالی و سعادت ابدی برساند. کسب و کاری از نظر نظام ارزشی اسلام مفید است که در خدمت کمال روحی و معنوی انسان باشد. و این فقط در صورتی ممکن است که با نیتی الهی و با قصد تقرب به سوی حضرت حق صورت گیرد. البته همانطور که پیشتر نیز اشاره کردیم، منظور آن نیست که نیت خدمت به خلق یا نیت بی‌نیاز ساختن خود و خانوادة خود از دیگران، نیت‌هایی غیر الهی هستند؛ بلکه منظور آن است که نیت نهایی و هدف غایی فرد از کسب و کار باید رضایت و قرب الهی باشد. در چنین صورتی است که آن اهداف میانی نیز ارزشمند خواهند شد. بنابراین، اگر انگیزة افراد در کسب و کار، انگیزه‌اى الهى و خدایى باشد، کسب و کار آنان از ارزش اخلاقى برخوردار خواهد بود، وگرنه داراى ارزش معنوى و اخروى نخواهد بود.

به همین دلیل است که در احادیث متعددى بر داشتن نیت الهى در انجام کار تأکید شده است. در روایتى آمده است که روزى پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) با جمعى از یاران و اصحاب خود نشسته بود؛ جوانى نیرومند و توانا را دیدند که از همان ابتداى صبح، مشغول کار و تلاش شده بود. پاره‌اى از صحابه پیامبر با نگاه تأسف‌آمیزى به آن جوان نگریسته و گفتند: «اى کاش این شخص، جوانى و نیروى خود را در راه خدا صرف می‌کرد.» پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) فرمود: «چنین نگویید؛ زیرا این شخص اگر براى حفظ خود از درخواست از دیگران و به منظور بی‌نیازى از دیگران کار می‌کند، در آن صورت او در راه خداست و اگر براى تأمین مخارج پدر و مادر پیر و ضعیفش و یا خانواده ناتوانش کار می‌کند، در آن صورت نیز در راه خدا است. اما اگر براى مباهات و فخرفروشى و به هدف تکاثر و مال‌اندوزى کار می‌کند، در آن صورت در راه شیطان است.»

شخصى با حالتى نگران به محضر امام صادق(علیه‌السلام) آمد و وضعیت روحى و روانى خود را براى آن حضرت به این صورت شرح داد: «من دنیا و مال دنیا را دوست دارم و مایلم به آن دست یابم و هر چه بیشتر از دنیا بهره‌مند شوم.» امام هدف او را از جمع مال و کسب ثروت جویا شدند. آن شخص در پاسخ عرض کرد: «هدفم این است که خودم و عیالم در رفاه و خوشبختى باشیم و با آن صله رحم را به جا آورم و به تهیدستان صدقه بدهم و حج و عمره به جا آورم.» امام فرمودند: «این طلب دنیا نیست؛ بلکه طلب آخرت است.»

خوب کار کردن: کیفیت کار

مسألة کیفیت در کار، یکی از مسائل مهم است. هر کسی به میزان توانایی و امکاناتی که در اختیار دارد باید به کیفیت کارش توجه داشته باشد. وجدان کاری یعنی اینکه هر وظیفه‌ای را که بر عهده گرفته‌ایم به نیکوترین وجه به انجام رسانیم. اصولاً ارزش و قیمت هر فردی را با توجه به کیفیت کارش می‌توان سنجید. امام علی(علیه‌السلام) در جمله‌ای که به گفتة سید رضی ارزش آن به قدری است که با هیچ سخن دیگری قابل مقایسه نیست و به هیچ وجه قابل ارزش‌گذاری نیست، می‌فرماید:

قِیمَةُ کُلِ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُه؛

ارزش هر کسی به میزان کارهای نیکی است که انجام می‌دهد. [آن ارزی که می‌ورزی]

ملاحظات تعالی‌جویانه در کسب و کار

اسلام عزیز نگاه کارکردگرایانة محض در کسب و کار را مردود می‌داند. یعنی کسب و کاری که صرفاً به قصد کسب سود بیشتر و بهره‌برداری مادی بیشتر باشد و در خدمت تعالی روحی و اخلاقی و معنوی فرد و جامعه نباشد، از نگاه اسلام ارزشی ندارد. هر چند اگر به مرز حرص و طمع نرسد از بیکاری و معطل گذاشتن سرمایه بهتر است. اما با توجه به مجموع آموزه‌های اسلامی به آسانی می‌توان این نتیجه را گرفت که هدف‌گذاری کسب و کار بر اساس نگاه اسلامی فراتر از محاسبات سودگرایانه و منفعت‌جویانه است. اسلام به جای آن که اخلاق را در خدمت سود و نفع مادی قرار دهد، سود و زیان مادی را در خدمت اخلاق و تعالی و تکامل نفس آدمی می‌داند.

حتی اگر کسی به دنبال کسب روزی بیشتر و بهره‌مندی از رزق مادی افزون‌تری باشد، اسلام می‌فرماید، در سایة عمل به فضایل اخلاقی محقق می‌شود. در آیات و روایات اسلامی برکت در کسب و کار و گشایش در روزی محصول و معلول رعایت تقوا و عمل به دستورات الهی دانسته شده است. قرآن کریم می‌فرماید:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُون ؛

و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگارشان بر آنها نازل شده است [=قرآن] بر پا می‌داشتند، از آسمان و زمین، روزی می‌خوردند؛ جمعی از آنها معتدل و میانه‌رو هستند؛ ولی بیشتر آنها اعمالشان بد است.

کسب روزی حلال

کار و تلاش در جهت کسب روزی باید بر اساس موازین شرعی و در چارچوب مقررات الهی باشد. این یکی از مشخصه‌های سبک زندگی اسلامی در حوزة کسب و کار است. به همین دلیل آموزش احکام شرعی و موازین الهی برای کسانی که در حوزة کسب و کار و تجارت فعالیت می‌کنند، توصیة اکید شده است. بدون آشنایی با جزئیات احکام شرعی در این حوزه ممکن است فرد مبتلا به برخی از رذایل اخلاقی و رفتارهای خلاف شرع بشود.

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در سفر حجة الوداع خطاب به مردم فرمودند:

أَنَّهُ لَا تَمُوتُ نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَکْمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ وَ لَا یَحْمِلَنَّکُمُ اسْتِبْطَاءُ شَیْ ءٍ مِنَ الرِّزْقِ أَنْ تَطْلُبُوهُ بِشَیْ ءٍ مِنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَسَمَ الْأَرْزَاقَ بَیْنَ خَلْقِهِ حَلَالًا وَ لَمْ یَقْسِمْهَا حَرَاماً فَمَنِ اتَّقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَبَرَ أَتَاهُ اللَّهُ بِرِزْقِهِ مِنْ حِلِّهِ وَ مَنْ هَتَکَ حِجَابَ السِّتْرِ وَ عَجَّلَ فَأَخَذَهُ مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ قُصَّ بِهِ مِنْ رِزْقِهِ الْحَلَالِ وَ حُوسِبَ عَلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَة؛

هیچ کس از دنیا نمی‌رود مگر آنکه روزی خود را به نحو کامل دریافت خواهد کرد. پس تقوای الهی داشته باشید و در طلب روزی اعتدال و میانه‌روی داشته باشید دیرکرد در رزق موجب نشود که از راه معصیت خداوند آن را طلب کنید. خدا تبارک و تعالی روزی‌ها را در میان همة مردم به صورت حلال تقسیم کرده است و نه حرام پس کسی که تقوای الهی پیشه کند و صبر داشته باشد خداوند روزی حلالش را می‌رساند و کسی که حجاب پوشش را بدرد و عجله کند و از غیر راه حلال کسب کند، خداوند از رزق حلالش می‌کاهد و در روز جزا نیز از او حساب می‌کشد.

کسب و کار و دوستی خداوند

اسلام برای ترویج اخلاق و معنویت در فضای کسب و کار، کاسب را به عنوان حبیب و دوست خدا معرفی می‌کند. طبیعتاً وقتی کسی خود را به عنوان دوست و حبیب خدا شناخت تلاش می‌کند از خواسته‌های الهی پیروی نماید و دستورات او را تبعیت کند و هویتی الهی به خود بده. و خود را به اخلاق مورد قبول دوستش [خدای متعال] متخلق کند. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) می‌فرماید:

الکاسب من یده خلیل اللَّه؛

کاسب کسی است که دستش دوست خداوند است.

آسیب‌شناسی اخلاقی کسب و کار

حوزة کسب و کار و تجارت به دلیل ویژگی‌های خاص خود و سر و کار داشتن با سود و زیان و حاکمیت روحیة محاسبه‌گرایانه، همواره در معرض آسیب‌های اخلاقی فراوانی بوده و هست. افراد ممکن است به منظور موفقیت در کسب و کار دست به رفتارهای غیر اخلاقی بزنند. به همین دلیل، هموارة آسیب‌هایی همچون کم‌فروشی، ظاهر‌سازی، تبانی، کتمان اطلاعات، ارائة اطلاعات نادرست و انحرافی، غش در معامله و امثال آن افراد را تهدید می‌کنند. به هر حال، هر کسی طبیعتاً در اندیشة کسب موفقیت بیشتر، جایگاه برتر و اثرگذارتر در بازار کسب و کار و نهایتاً کسب درآمد و سود بیشتر و راحت‌تر است. همین روحیه می‌تواند آسیب‌های اخلاقی فراوانی را در پی داشته باشد. امام علی(علیه‌السلام) در نامة معروف خود به مالک اشتر، ضمن بیان خصلت‌های خوب تاجران، و سفارش به احترام و تکریم آنان، آسیب‌های اخلاقی آنها را نیز گوشزد می‌کند:

نیکی به بازرگانان و صنعتگران را بر خود بپذیر، و سفارش کردن به نیکویی دربارة‌ آنان را به عهده گیر، … که آنان مایه‌های منفعتند و پدیدآورندگان وسیلتهای آسایش و راحت. و آورندة آن از جاهای دوردست و دشوار. … بازرگانان مردمی آرامند و نمی‌ستیزند، و آشتی جویند و فتنه‌ای نمی‌انگیزند. …

با این همه بدان که میان بازرگانان بسیار کسانند که معاملتی بد دارند، بخیلند و در پی احتکارند. سود خود را می‌کوشند و کالا را به هر بها که خواهند می‌فروشند، ‌و این سودجویی و گرانفروشی زیانی است برای همگان، و عیب است بر والیان. پس بایدت از احتکار منع نمود که رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) از آن منع فرمود. و باید خرید و فروش آسان صورت پذیرد و با میزان عدل انجام گیرد. با نرخ‌های – رایج بازار- نه به زیان فروشنده و نه خریدار. و آن که پس از منع تو دست به احتکار زند او را کیفر ده و عیب دیگران گردان، و در کیفر او اسراف مکن.

در سیرة امام علی(علیه‌السلام)، به هنگام حضور در کوفه، چنین نقل شده است که هر روز صبح از دار الاماره خارج می‌شد و در بازارهای کوفه قدم می‌زد. در حالی که تازیانة مشهورش که «سبینه» یا «سبتیه» ‌نامیده می‌شد، بر روی دوشش بود، بر سر هر بازاری می‌ایستاد و با صدای بلند به موعظة فروشندگان می‌پرداخت و آنان را دعوت به رعایت تقوای الهی می‌کرد. هنگامی که تاجران صدای مبارک آن حضرت را می‌شنیدند، هر آن چه در دست داشتند، بر زمین گذاشته و دل‌های خود را در اختیار آن حضرت قرار می‌داند و گوش‌های خود را برای شنیدن صدای مبارکش تیز می‌کردند. آن حضرت سعی می‌کرد آسیب‌های کسب و کار را به آنان گوشزد نماید. از آنان می‌خواست از سوگند خوردن پرهیز کنند. دروغ نگویند. از ظلم و ستم فاصله بگیرند. با مستضعفین منصفانه برخورد کنند. از ربا دوری نمایند. و با ترازوی راست با مردم معامله کنند.

افراط در کسب و کار

گاهی حرص در جمع مال و کسب سود بیشتر و افراط در کار و تلاش موجب می‌شود فرد به وظایف اولیة اخلاقی و شرعی خود بی‌توجه باشد. حقوق همسر و فرزندان را نادیده بگیرد و همه چیز را فدای تجارت و کسب و کار نماید. حتی راحتی و استراحت و آرامش خود را نیز فدای کسب و کار نماید. چه بسا وضع او به جایی می‌رسد که وظایف شرعی و واجبات دینی خود را نیز فدای کسب و کار می‌کند. اسلام این شیوه و سبک کسب و کار را به هیچ وجه نمی‌پسندد. به همین دلیل، در روایات اسلامی میانه‌روی در کسب و کار و «اجمال در طلب» توصیه شده است.

امام جعفر صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید:

لَوْ کَانَ الْعَبْدُ فِی حَجَرٍ لَأَتَاهُ اللَّهُ بِرِزْقِهِ فَأَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ؛

اگر بنده در سنگی باشد، خداوند رزق او را به او می‌‌رساند. پس در طلب مال میانه‌روی کنید.

نگاه صرفاً سودجویانه به کسب و کار

امام صادق(علیه‌السلام) خدمتکاری به نام «مصادف» داشت. هزار دینار پول به او داد تا با گروهی از تجار برای تجارت به مصر رود. وقتی این گروه به نزدیکی‌های مصر رسیدند، با قافله‌ای رو به رو شدند که تازه از مصر خارج شده بود، وضعیت تجارت در مصر و میزان نیازمندی مردم مصر به مال‌التجاره‌ای که همراه آنان بود را جویا شدند. وقتی از کمیابی آن کالا در مصر خبردار شدند با یکدیگر هم‌قسم و هم‌پیمان شدند که آن کالا را با کمتر از صد در صد سود به فروش نرسانند. پس از فروش کالا، و سود هنگفتی که از این تجارت نصیب آنان شده بود. همگی خوشحال و شادان به مدینه بازگشتند. وقتی که مصادف، خدمتکار امام، دو کیسة پول را، که در هر کدام هزار دینار بود، به امام صادق تقدیم کرد، امام(علیه‌السلام) از این همه سود تعجب کرد و زمانی که مصادف جریان را برای امام توضیح داد، امام از این کار غیر اخلاقی آنان ناراحت شد و فرمودند: «سبحان الله آیا سوگند خوردید که اموال خود را به دو برابر قیمت به برادران مسلمان بفروشید؟» سپس حضرت یکی از دو کیسه را گرفت و فرمود: من سرمایه‌ام را برداشتم، ولی نیازی به آن سود ندارم. ای مصادف! جنگ با شمشیر از کسب روزی حلال آسانتر است.

رابطه اخلاق و معیشت

در روایات متعددى اخلاق نیکو به عنوان یکى از عوامل گشایش رزق و روزى و اخلاق بد به عنوان یکى از عوامل تنگدستى و فقر معرفى شده است. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در سفارش خود به صحابى گرانقدرش، ابوذر غفارى، به این مطلب اشاره کرده و مى فرماید:

یا اباذر اِنَّ الرَّجُلَ لَیَحرُمَ رزقَه بالذنب یُصِیبُه؛

اى ابوذر، به درستى که انسان گاهى به دلیل انجام گناه، از روزى خود محروم می‌شود.

در روایات دیگرى، چنین می‌خوانیم:

فى سِعَةِ الاخلاقِ کُنُوزُ الارزاق؛ گنج‌هاى رزق در اخلاق خوب نهفته است.

حُسنُ الخُلقِ یَزیدُ فى الرِّزق؛ اخلاق نیکو، موجب زیادت در روزى می‌شود.

این دسته از روایات یک معناى ظاهرى قابل فهم براى همگان دارند و آن اینکه بیانگر این حقیقت تجربى و اجتماعى هستند که آراستگى به فضایل اخلاقی و خوش خلقى، موجب روى آوردن مردم به فرد می‌شود. تجربه نشان می‌دهد که مشتریان بیشتر به خرید از فروشندگان خوش اخلاق تمایل دارند. افزون بر این، همه کسانى که در شبکه روابط شغلى با یک فروشنده قرار دارند، مانند فروشندگان مواد اولیه، شرکا، خریداران و امثال آنها، در مواقع لازم آمادگى بیشترى براى حمایت‌هاى مادى و معنوى از فروشنده خوش اخلاق دارند و همین مسائل موجب وسعت روزى افراد خوش اخلاق می‌شود.

اما این احادیث را نباید در همین معناى عادى و عرفى خلاصه کرد. به ویژه آنکه مطابق روایت نخست، گناه، اعم از اینکه فردى باشد یا اجتماعى، موجب محرومیت از رزق، اعم از مادى و معنوى می‌شود؛ بنابراین لازم است براى تبیین چگونگى این رابطه، به نکات زیر توجه کرد:

اولاً، باید توجه داشت که «رزق» در اینجا معنایى عام و گسترده دارد؛ یعنى منحصر در رزق متعارف از قبیل خوراک و پوشاک و مسکن و مرکب و امثال آن نیست. بلکه شامل رزق‌هاى معنوى و اخروى نیز می‌شود. به یک تعبیر، همة نعمت‌هاى الهى که به گونه‌اى در اختیار انسان قرار گرفته‌اند «رزق» به شمار می‌آیند. حتى باید دانست که اهمیت رزق‌هاى معنوى، مانند علم و ایمان و عبادت و امثال آن، به مراتب بیشتر از رزق‌هاى مادى است. گاه ممکن است ارتکاب گناهى موجب محرومیت انسان از ادامه تحصیل شود و گاه ممکن است ارتکاب گناه موجب بی‌توفیقى انسان در اداى به موقع وظایف دینى و اعمال عبادی‌اش گردد. حتى نسبت به کسانى که از معنویت بالاترى برخوردارند و توفیقات و رزق‌هاى معنوى بیشترى را نصیب برده‌اند، ممکن است ارتکاب یک گناه صغیره، موجب سلب توفیق آنان از نماز شب باشد.

ثانیاً، در جاى خود به اثبات رسیده است که، در این جهان هیچ پدیده‌اى بدون علت رخ نمی‌دهد. بنابراین، مصیبت‌ها و محرومیت‌ها و گرفتاری‌ها نیز بدون علت نیستند. اما این را هم می‌دانیم که خداوند خیر محض است و جز اراده خیر از او سر نمی‌زند، پس علت مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها را باید در جایى دیگر جستجو کرد. قرآن کریم، در آیات متعدد و به بیان‌هاى متنوع، این حقیقت را تأکید کرده است که علت اصلى محرومیت‌هاى انسان، اعمال و رفتارهاى ناشایست خود اوست:

وَ ما أصابَکُمْ مِنْ مُصیبَة فَبِما کَسَبَتْ أیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیر؛

هر مصیبتى به شما رسد به سبب دستاورد خود شما است و ]خدا[ بسیارى را نیز عفو می‌کند.

همین مسئله عیناً درباره بهره‌مندى از رزق و روزى مادى و معنوى نیز صادق است. قرآن کریم تقواى الهى را یکى از عوامل گشایش و وسعت رزق دانسته و می‌فرماید:

وَ لَوْ أنَّ أهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ؛

و اگر اهل شهرها و آبادى‌ها، ایمان می‌آوردند و تقوا پیشه می‌کردند، برکات آسمان‌ها و زمین را بر آنها می‌گشودیم؛ ولى ]آنها حق را[ تکذیب کردند؛ ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.

وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إنَّ اللّهَ بالِغُ أمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْء قَدْرًا؛

و هرکس تقواى الهى پیشه کند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم می‌کند، و او را از جایى که گمان ندارد روزى می‌رساند، و هر کس بر خدا توکل کند کفایت امرش را می‌کند، خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند؛ و خدا براى هر چیزى اندازه‌اى قرار داده است.

بنابراین، هر چند ما نتوانیم با عقل ناقص و جزئى نگر خود رابطه میان گناه و محرومیت از رزق، به ویژه رزق‌هاى مادى را درک کنیم، باید بدانیم که این رابطه، از نظر قرآن و معارف اصیل اسلامى، رابطه‌اى قطعى و ضرورى معرفى شده است. ما با عقل و علم خود در برخى موارد می‌توانیم رابطه علیّت و تأثیر و تأثر میان دو پدیده را دریابیم، اما هم خود عقل اقرار دارد که در وراى اسباب و علل ظاهرى، علل و عوامل دیگرى نیز هست که فراتر از درک و فهم بشر است و کشف آنها در حدود توانایى‌هاى عقل مستقل نیست و هم این یک حقیقت مسلم قرآنى و اسلامى است که جز علل و عوامل ظاهرى، علل و عوامل دیگرى نیز در این عالم جریان دارد که ارتباط آنها با معلول‌هایشان چندان براى ما محسوس نیست.

 خلاصة فصل

1. بر خلاف دیدگاهی که در حوزة کسب و کار جایی برای آداب دینی و اخلاق انسانی نمی‌بیند، ما معتقدیم دین و اخلاق برای همة شؤون زندگی انسان، از جمله سبک کسب و کار برنامه‌ای مشخص دارد. به همین دلیل در معارف اسلامی، آموزه‌های فراوانی در این ارتباط مطرح شده است.

2. کار کردن و داشتن شغلى آبرومند، نه تنها وسیله‌اى براى امرار معاش و تأمین مایحتاج مادى زندگى است، بلکه از عوامل مهم در احساس شخصیت، عزت، استقلال و اعتماد به نفس است. در مقابل، بیکارى موجب یأس، سرخوردگى و احساس ضعف ‌شخصیتى می‌شود.

3. اسلام هرگز کار کردن و تلاش براى تأمین معاش را جداى از عبادت و پرستش نمی‌داند.

4. انسان‌هاى بیکار و کسانى که بار زندگى خود را بر دوش دیگران می‌اندازند و از زیر کار و فعّالیت شانه خالى می‌کنند، مورد لعن و نفرین اسلام و اولیاى اسلام‌اند.

5. رابطه میان کار و شخصیت انسان، رابطه‌اى دو طرفه است: همان طور که نوع کار، معلول چگونگى و نوع شخصیت انسان است، شخصیت انسان و چگونگى آن نیز معلول و محصول نوع کار و شغل اوست.

6. اشتغال، افزون بر اینکه از انفجار انرژی‌هاى متراکم جلوگیرى می‌کند، مانع پیدایش افکار و وساوس و خیالات شیطانى نیز می‌شود.

7. «ساده گرفتن معامله»، «آسان‌گیری نسبت به بده‌کاران»، «سود نگرفتن به هنگام تأمین مخارج»، و یا «اکتفا به حداقل سود»، «پس گرفتن کالای فروخته شده»، «سوگند نخوردن در کسب و کار»، و «شروع زود هنگام»، از جملة آداب اسلامی کسب و کار است.

8. کسب و کاری از نظر نظام ارزشی اسلام مفید است که در خدمت کمال روحی و معنوی انسان باشد. و این فقط در صورتی ممکن است که با نیتی الهی و با قصد تقرب به سوی حضرت حق صورت گیرد.

9. وجدان کاری یعنی اینکه هر وظیفه‌ای را که بر عهده گرفته‌ایم به نیکوترین وجه و با بهترین کیفیت به انجام رسانیم. اصولاً ارزش و قیمت هر فردی را با توجه به کیفیت کارش می‌توان سنجید.

10. اسلام نگاه کارکردگرایانة صرف در کسب و کار را مردود می‌داند. یعنی کسب و کاری که صرفاً به قصد کسب سود بیشتر و بهره‌برداری مادی بیشتر باشد و در خدمت تعالی روحی و اخلاقی و معنوی فرد و جامعه نباشد، از نگاه اسلام ارزشی ندارد.

11. کسب و کار و تلاش در جهت کسب روزی باید بر اساس موازین شرعی و در چارچوب مقررات الهی باشد. این یکی از مشخصه‌های سبک زندگی اسلامی در حوزة کسب و کار است.

12. «کم‌فروشی»، «ظاهر‌سازی»، «تبانی»، «کتمان اطلاعات»، «ارائة اطلاعات نادرست و انحرافی»، «غش در معامله»، «دزدی»، «سوگند خوردن»، «گول زدن مشتریان» و امثال آن از جملة آسیب‌های کسب و کار است.

13. اسلام پیروان خود را به میانه‌روی در کسب و کار دعوت می‌کند و حرص و طمع و افراط در کار را زمینه‌ساز حرام خواری می‌داند.

14. بر اساس آموزه‌های اسلامی خوش اخلاقی از عوامل گشایش در رزق و روزى و بد اخلاقی از عوامل تنگدستى و فقر دانسته شده‌اند. هر چند ممکن است ما با عقل خود نتوانیم این رابطه را به درستی ترسیم نماییم اما آیات متعددی در قرآن کریم از رابطة علیت میان «کار خوب و گشایش در روزی» و «گناه و تنگدستی» سخن می‌گویند.

 پرسش‌ها

1. آثار فردی و اجتماعی کسب و کار را توضیح دهید.

2. رابطة کار و دستیابی به معنویت از نگاه اسلام را تبیین کنید.

3. تقوا و خوش‌ اخلاقی چه نقشی در افزایش رزق و روزی دارد؟ توضیح دهید.

4. نیت الهی داشتن چه نقشی در ارزشمندی کسب و کار دارد؟

5. ضمن ذکر برخی از آسیب‌های اخلاقی کسب و کار، توضیح دهید که چگونه می‌تواند از کسب و کار آسیب‌زدایی کرد.

 مسائلی برای گفتگو و مباحثه

1. در صورت تزاحم میان امور مربوط به شغل و کسب درآمد با وظایف شخصی و خانوادگی چه باید کرد؟ آیا باید جانب کار را ترجیح داد یا مسائل شخصی و خانوادگی را مقدم داشت؟ چگونه می‌توان در تخصیص وقت عادلانه رفتار کرد؟ به گونه‌ای که نه از وظایف کاری و شغلی خود کم گذاشته باشیم و نه از وظایف خانوادگی؟

2. فرض کنید در شرایطی قرار گرفته‌اید که برای موفقیت شغلی ناچارید دروغ بگویید و قدری فریب‌کاری یا مخفی کاری کنید؛ چه تصمیمی می‌گیرد؟ چرا؟ اگر همگان در چنین موقعیتی تصمیمی مشابه تصمیم شما بگیرند، چه پیامد‌هایی خواهد داشت؟

 منابعی برای مطالعه

1. درآمدی بر اخلاق کسب و کار در محیط جهانی، محمد نهاوندیان، تهران، مرکز ملی مطالعات جهانی شدن، 1385.

2. فصلنانة معرفت اخلاقی، شماره اول، مقالة «درآمدی بر فلسفة اخلاق تجارت با رویکردی اسلامی» نوشتة جواد توکلی.

3. اخلاق تجارت: فرهنگ روابط اجتماعی در آموزه‌های اسلامی، جواد ایروانی، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1388.

فهرست منابع

کتاب‌ها

1. اخلاق اسلامی؛ مبانی و مفاهیم، مهدی علیزاده و دیگران، قم، دفتر نشر معارف، 1389.

2. اخلاق در قرآن، محمدتقی مصباح یزدی، قم، مؤسسه امام خمینی، 1384.

3. ارشاد القلوب الی الصواب، حسن بن محمد دیلمی، قم، الشریف الرضی، 1412.

4. اسد الغابة فى معرفة الصحابة، عزالدین ابن اثیر، بی‌جا، المکتبة الاسلامیة، بی‌تا.

5. اسلام و مقتضیات زمان، مرتضی مطهری، تهران، صدرا، 1375.

6. اعلام الدین فی صفات المؤمنین، حسن بن احمد دیلمی، قم، مؤسسه آل البیت، 1408.

7. اعلام الدین فی صفات المؤمنین، حسن بن محمد دیلمی، قم، مؤسسه آل البیت، 1408.

8. الامالی، شیخ صدوق، تهران، کتابچی، 1376.

9. الامالی، شیخ طوسی، قم، دار الثقافة، 1414.

10. امالی، محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی، ترجمه حسین استاد ولی، مشهد،آستان قدس، چاپ اول، 1364.

11. آموزه‌های بنیادین علم اخلاق، محمد فتحعلی‌خانی، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1379.

12. انسان در اسلام، عبدالله جوادی آملی، بی‌جا، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1372.

13. انسان‌شناسی در قرآن، محمدتقی مصباح یزدی، تدوین محمود فتحعلی، قم، مؤسسة امام خمینی، 1388.

14. انسان‌شناسی، محمود رجبی، قم، مؤسسة امام خمینی، 1378.

15. آیت الله خامنه ای، 2/7/82، سخنرانی موجود در سایت.

16. با دخترم(ویژه والدین و مربیان دختران نوجوان)، علی احمد پناهی و داوود حسینی، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1389.

17. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403.

18. برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی، ساموئل پی. هانتینگتون، ترجمه محمدعلی حمید‌رفیعی، تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی، 1378.

19. بزرگ‌ترین فریضه، محمدتقی مصباح یزدی، تحقیق و نگارش قاسم شبان‌نیا، قم، مؤسسة امام خمینی، 1389.

20. بعد اجتماعى اسلام، محمد اسفندیارى، قم، نشر خرم، 1375.

21. پند جاوید، محمدتقى مصباح یزدى، نگارش على زینتى، قم، مؤسسه امام خمینی، 1379.

22. پندهای امام صادق به ره‌ جویان صادق؛ محمدتقی مصباح یزدی، قم، مؤسسه امام خمینی، 1381.

23. تاریخ یعقوبى، یعقوبی، بیروت، دار الصادر، بی‌تا.

24. تحریر المواعظ العددیه، علی مشکینی، قم، الهادی، هشتم، 1424.

25. التحصین فی صفات العارفین ، ابن فهد حلی، قم، مدرسه امام مهدی، 1406.

26. تحف العقول، حسن بن علی بن شعبه حرانی، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، 1404.

27. التحقیق لکلمات القرآن الکریم، حسن مصطفوی، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1368.

28. تربیت جنسی: مبانی، اصول و روش ها، از منظر قرآن و حدیث، علینقی فقیهی، قم، دارالحدیث، 1429.

29. تسنیم: تفسیر قرآن کریم، عبدالله جوادی آملی، قم، اسراء، 1388.

30. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد بن محمد آمدی، تصحیح مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات، 1366.

31. تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، تهران، صدرا، شانزدهم، 1368.

32. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، شیخ صدوق، قم ، دار الشریف الرضی، دوم، 1406.

33. جامع الاخبار، محمدبن محمد الشعیری، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، 1405.

34. جامع السعادات، ملامهدى نراقى، نجف، مطبعة النجف، الثالثة، 1383ق.

35. جامعه در قرآن، عبدالله جوادی آملی، قم، اسراء، 1388.

36. جامعه‌شناسی مدرن، پتر ورسلی، ترجمه حسن پویان، تهران، چاپخش، 1373.

37. جواهر الکلام فى شرح شرائع الاسلام، محمدحسن نجفى، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.

38. چهل حدیث، امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375.

39. الخصال، شیخ صدوق، قم، جامعه مدرسین، 1362.

40. دعائم الاسلام، نعمان بن محمد تمیمی مغربی، مصر، دار المعارف، 1385ق.

41. ده گفتار، مرتضى مطهرى، تهران، صدرا، ششم، 1369.

42. دین و سبک زندگی، محمد سعید مهدوی کنی، تهران، دانشگاه امام صادق، 1387.

43. دیوان اشعار، حکیم سنائى غزنوى،

44. دیوان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)، حسین بن معین‌الدین میبدی، تصحیح مصطفی زمانی، قم، دار نداء‌ الاسلام، بی‌تا.

45. روانشناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، علی مصباح و دیگران، تهران، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه و سمت، 1374.

46. روانشناسی و اخلاق، هدفیلد، ترجمه علی پریور، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، سوم، 1374.

47. روش تربیتی تغییر موقعیت در قرآن کریم، طاهره سادات اناری، قم، دانشگاه پیام نور، پایان نامه کارشناسی ارشد،1390.

48. سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، شیخ عباس قمى، تهران، دار الاسوة للطباعة و النشر، 1416.

49. شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377.

50. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1387ق.

51. شریعت در آینه معرفت، عبدالله جوادى آملى، قم، رجاء، 1372.

52. صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، مکه مکرمه، مکتبة النهضة الحدیثة، 1376ق.

53. صحیفة سجادیه، علی ابن الحسین(علیه‌السلام)، قم، نشر الهادی، 1376،

54. علل الشرایع، شیخ صدوق، قم، کتابفروشی داوری، 1385ق.

55. عیون اخبار الرضا، ابن بابویه، تصحیح مهدی لاجوردی، تهران، نشر جهان، 1378ق.

56. عیون الحکم و المواعظ، على بن محمد لیثی واسطی، حسین حسنى بیرجندى، ‌قم ، دار الحدیث، 1376.

57. غررالحکم و درر الکلم، عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات، 1366.

58. فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، غلامعلی حداد عادل، تهران، سروش، 1359.

59. فرهنگ و زندگی روزمره، اندی بنت، ترجمه لیلا جوافشانی و حسن چاوشیان، تهران، نشر اختران، 1386.

60. الفقه المنسوب الی الامام الرضا، مشهد، مؤسسة آل البیت، 1406.

61. قوت القلوب فی معاملة‌ المحبوب، ابی طالب المکی، بیروت، دار صادر، تحقیق سعید نسیب مکارم، الثالثة، 2007.

62. کلیات سعدى، مصلح بن عبدالله سعدى شیرازى، تصحیح محمدعلی فروغی، تهران، نشر طلوع، هفتم، 1371.

63. کنز العمال فی سنین الاقوال و الافعال، علاءالدین المتقى بن حسام الدین الهندى، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409.

64. الکافی، محمد بن یعقوب الکلینی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1362.

65. الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، محمود زمخشری، تهران، آفتاب، بی‌تا.

66. کشف الریبة، زین‌الدین بن علی (شهید ثانی)، بی‌جا، دار المرتضوی، 1390ق.

67. کشف المحجوب، ابوالحسن علی بن عثمان هجویری، تصحیح محمود عابدی، تهران: سروش، سوم، 1386.

68. کمال الدین و تمام النعمه، محمد بن علی صدوق، تهران، اسلامیه، دوم، 1395ق.

69. لباس روحانیت؛ چراها و بایدها، محمد عالم‌زاده نوری، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی، 1387.

70. مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى، بدیع الزمان فروزانفر، تهران، امیرکبیر، چهارم، 1370.

71. ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه، 1390 شماره ششم دوره جدید.

72. ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه، آبان 1390.

73. ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه، بهمن 1389.

74. مبانی انسان‌شناسی در قرآن، عبدالله نصری، تهران، فیض کاشانی، 1372.

75. مبانی فقهی، روانی موسیقی، محمد تقی جعفری، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1369.

76. مثنوى معنوى، جلال الدین محمد بلخى، تهران، نگاه، پنجم، 1373.

77. المجازات النبویة، شریف رضی، تصحیح مهدی هوشمند، قم، دار الحدیث، 1380.

78. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسى، تحقیق هاشم رسولى محلاتى، بیروت، دار احیاء‌ التراث العربی، 1406.

79. مجموعة ورام، ورام بن ابی‌فارس، قم، مکتبة فقیه، 1410.

80. مجموعه آثار (فلسفه تاریخ)، مرتضی مطهری، تهران، صدرا.

81. المحاسن، احمدبن محمد بن خالد برقی، تصحیح جلال‌الدین محمد، قم، دار الکتب الاسلامیة، 1371ق.

82. المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، محسن فیض کاشانی، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، بی‌تا.

83. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، حسین نوری، قم، آل البیت، 1408.

84. مشکاة الانوار، علی بن حسن طبرسی، ترجمه عزیز الله عطاردی، تهران، 1374.

85. معانی الاخبار، شیخ صدوق، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، مؤسسة نشر اسلامی، 1361.

86. مکارم الاخلاق، حسن بن فضل طبرسی، ترجمه سید ابراهیم میرباقری، تهران، فراهانی، چاپ دوم، 1365.

87. مکارم الاخلاق، حسن بن فضل طبرسی، قم، الشریف الرضی، 1412.

88. من لایحضره الفقیه، محمد بن علی بن بابویه، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر تبلیغات، 1413.

89. مناقب آل أبیطالب علیهم السلام، محمد بن علی ابن شهر آشوب مازندرانى، قم، علامه، 1379.

90. منیة المرید، زین‌الدین بن علی شهید ثانی، تصحیح رضا مختاری، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1409.

91. موج سوم، آلوین تافلر، ترجمه شهیندخت خوارزمی، تهران، نشر فاخته، 1374.

92. موسوعة احادیث اهل البیت، هادی النجفی، بیروت، دار احیاء‌ التراث العربی، 1423.

93. المؤمن، حسین بن سعید کوفی اهوازی، قم، مؤسسه امام مهدی، 1404.

94. المیزان فی تفسیر القرآن، سیدمحمدحسین طباطبائی، قم، جامعة‌ المدرسین، بی‌تا.

95. نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، حسین بن محمد بن حسن بن نصر حلوانى، قم، مدرسة‌ الامام المهدی، 1408.

96. نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، محمدتقی مصباح یزدی، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی، قم، مؤسسه امام خمینی، 1384.

97. نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، خسرو باقری، تهران، انتشارات مدرسه،1380.

98. نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1378.

99. نهج الفصاحة (مجموعه کلمات قصار پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم)، ابوالقاسم پاینده، تهران، دنیای دانش، 1363.

100. الوافی ، ملامحسن فیض کاشانی، اصفهان، کتابخانه امام امیر المؤمنین، 1406.

101. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، قم، مؤسسة آل البیت، 1409.

مقالات

1. «امر به معروف و نهى ازمنکر»، سید حسن اسلامی، در دانشنامه امام على، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1380.

2. «برج و باروی سست‌بنیان غرب بوالهوس»، زبیگینو برژینسکی، در نظریه برخورد تمدن ها، هانتینگتون و منتقدانش، ترجمه مجتبی امیری، 1374.

3. «حمایت از کل‌گرایی اخلاقی، پاسخی به رویکردهای دینی در اخلاق کسب و کار»، اندور گاستافسون، ترجمه محمدحسین نوروزی، در کتاب درآمدی بر اخلاق کسب و کار در محیط جهانی، تدوین محمد نهاوندیان، تهران، مرکز مطالعات جهانی شدن، 1385.

4. «درآمدی بر فلسفه اخلاق تجارت با رویکردی اسلامی»، جواد توکلی، در معرفت اخلاقی، شماره 1، پائیز و زمستان 1388.

5. «درک کردن و رد کردن»، محمد اسفندیارى در آینه پژوهش، سال پنجم، شماره اول.

6. «شاخص‌های خانواده کارآمد بر اساس مبانی علم و دین»، مرتضی ثابت‌قدم و غلامرضا خیرآبادی، در تقویت نظام خانواده و آسیب‌شناسی آن، قم، مؤسسه امام خمینی، 1386.

7. «عوامل و آسیب‌های روابط ناسالم دختر و پسر»، محبوبه جوکار، فصلنامه تخصصی طهورا، قم، موسسه آموزش عالی بنت الهدی، سال سوم، شماره پنجم،1389.

8. «فرهنگ رفاه»، فرانسیس فوکویاما، در نظریه برخورد تمدن ها، هانتینگتون و منتقدانش، ترجمه مجتبی امیری، تهران، وزارت امور خارجه، مؤسسه چاپ و انتشارات، 1374.

منبع:https://www.porseman.com/!138851

ابراهیم حقیقی

ابراهیم حقیقی متولد خانیک فردوس 1348 دانش آموخته کارشناسی ارشد امورفرهنگی از دانشگاه علامه طباطبایی تهران عضو هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان فردوس خراسان جنوبی

دیدگاهتان را بنویسید