چرا جلوي او راه افتادي؟!
يك بار پس از ملاقات من با امام در جماران، يكي از مسئولين مملكتي براي انجام كارهاي جاري به خدمت امام رسيد و به همراه او پدر پيرش ديده مي شد. پس از اين كه وي از خدمت امام بازگشت، گفت: وقتي خواستم به حضور امام برسم، من جلو افتاده بودم و پدرم هم پشت سر من بود. پس از تشرّف، پدرم را به امام معرفي كردم. امام نگاهي كرده و فرمود: اين آقا پدر شما هستند؟ عرض كردم: بله. امام فرمودند: پس چرا جلوي او راه افتادي و وارد شدي؟!
(حجتالاسلام غلامحسین جمی ، نشریه پيام انقلاب، شماره69)