محمدابراهیم نظری
نام پدر: غلامحسین
تاریخ تولد: 1339/7/1
محل تولد: خانیک
تاریخ شهادت: 1364/11/22
محل شهادت: اروند رود
محل دفن: خانیک
یگان اعزام کننده: پاسدار
زندگی نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
پاسدار شهید محمدابراهیم نظری در 19مهرماه1339 در روستای خانیک شهرستان فردوس متولد شد.دوران تحصیلات ابتدایی را در دبستان حافظ خانیک به اتمام رساند.و جهت ادامه تحصیل عازم شهر فردوس شد. دوره راهنمایی ومتوسطه را پشت سر گذاشت و در سال چهارم دبیرستان با این که هنوز تحصیلات دیپلم را به پایان نرسانده بود با عشق و علاقه ای که به سپاه پاسداران داشت در مهرماه 1360 به عضویت رسمی سپاه درآمد. چند ماهی از خدمت او در سپاه نگذشته بود که در تیرماه 1362 راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید. و مدت هشت ماه را در جبهه های ایلام و کردستان گذراند و در عملیات مالفجر 3 در ایلام و والفجر 4 در کردستان شرکت نمود. سپس به فردوس برگشت و در سپاه بشرویه مشغول به خدمت شد. اواخر فروردین 1363ازدواج نمود و آبان ماه همان سال دوباره راهی جبهه شد. در عملیات بدر شرکت نمود و از ناحیه ی صورت و پا مجروح گردید. پس از مداوا باز راهی جبهه شد و در واحد ادوات لشکر 5 نصر در قسمت دیده بانی ادامه خدمت نمود. به گفته یکی از همرزمانش وی از رفتن به مرخصیقبل از عملیات امتناع می کند و می گوید می خواهم در عملیات شرکت کنم. در حالی که حدود سه ماه بود که به مرخصی نیامده بود. شب عملیات قبل از رفتن به خط مقدم با توجه به خوابی که دیده بود وسایلش را تحویل تعاون سپاه می دهد. چون می دانست این دفعه برنمی گردد.
او علاقه ای به دنیا نداشت و هر وقت از او می پرسیدند که کی می خواهی از جبهه برگردی ؟ می گفت می خواهیم برویم قبر امام حسین را زیارت کنیم .از خصوصیات بارز او اخلاق خوش و مهربانی او بود و همیشه با چهره ای بشاش و خندان با مردم روبرو میی شد. همواره در کارهای عمومی و خیریه پیشقدم بودو هرجا که وجودش لازم بود بی دریغ خدمت می نمود.
و سرانجام در شب جمعه 25 بهمن 1364 در عملیات والفجر 8 در حوالی شهر فاو عراق بر اثر ترکش خمپاره دشمن بعثی به آرزویش رسید و بسوی محبوبش پر کشید.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
متن وصیتنامه شهید محمد ابراهیم نظری
بسم ا… الرحمن الرحیم
« و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل ا… اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون ».
(سوره بقره آیه 154)
« ان ا… اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل ا… فیقتلون و یقتلون».
(سوره توبه آیه 111)
خدا جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده آنهائی که در راه خدا کارزار می کنند پس می کشند و کشته می شوند.
با درود به شهدای راه حق اینک که انقلاب اسلامی ایران با رهبری امام خمینی و با ایثار فرزندان این آب و خاک می رود که به سوی جهانی شدن نزدیک شود دستهائی در بیرون و داخل می خواهند انقلاب را ار بین ببرند اما من با آگاهی کامل نسبت به مکتبم و رهنمودهای امام خود این فرصت بزرگ را غنیمت می شمارم و خودم را برای مقابله با هر گونه تجاوز که بر علیه مکتبم و میهنم باشد آماده کردم. پروردگارا اینک برای رضای تو و خشنودی تو و به امر خلیفه بر حق تو که نائب امام زمان نیز می باشد قدم به صحنه جهاد علیه کفر می گذارم بدان امید که یا مرا به فیض شهادت برسانی تا شاید کفاره ای باشد برای محو شدن گناهانم و ادای دِینی در مقابل جمهوری اسلامی و یا مرا بیامرزی و توبه ام را بپذیری که حال به تو نیازمندم و غیر از تو کسی را ندارم. خدایا بسیار در تلاش بودم تا برای تو بنده ای مخلص باشم هر چند که لطف تو شامل حالم بوده ولی شرمنده و سرافکنده ام و امید بخشش دارم. خداوندا می دانی که از مردن هراسی ندارم و شهادت در راه حق خیلی شیرین است. خداوندا سوگند می خورم که گرانبهاتر از خونم متاعی ندارم که بدهم و اینک مرا گلگون شده و تکه تکه بپذیر. خدایا من تا آخرین نفس که در دل دارم در سنگرم خواهم ماند. پروردگارا آن قدر غرق در گناه و فساد بوده ام که اکنون قدرت اینکه قلم بدست گیرم و وصیتی را بنویسم ندارم چون معتقدم پاکان و زاهدان خدا لایق شهید شدن می باشند. بارالها زیاد در تلاش بوده ام تا در مسیر تو باشم و برای تو بنده ای مخلص باشم هر چند که لطف تو شامل حالم بوده ولی شرمنده و سرافکنده ام و امید بخشش دارم. خدایا ای پرورش دهنده محمد (ص) فاطمه (س) علی (ع) حسن (ع) و حسین (ع) دردمندم، دل شکسته ام و روحم از شدت درد می سوزد و بدان امیدم که این جان بی ارزشم را با یاری ات در راه اسلام قرار دهی تا شاید برای محو شدن گناهانم کفاره ای باشد.
برادران خوابم اگر در این راه قدم گذاشتم شما هم نقشی داشتید و بی تأثیر نبودید اگر از من برخوردی نادرست دیدید برای رضای خدا درگذرید چون که آگاه نبودم و اشتباه می کردم و اگر در این راه خداوند متعال شهادت مرا قبول کرد او را سپاس گوئید که این لیاقت را به من داد تا در راهش شهید شوم و شما هم از این خانواده یک شهید باشید باعث افتخار است.
خواهرم از تو می خواهم که صبر و استقامت را پیشه کنی و همیشه زینب وار زندگی کنی و نیز حجابت را همیشه حفظ نمائی.
همسرم از تو می خواهم حجاب و عفت و پاکدامنی را سرلوحه زندگی خود قرار دهی و همیشه فاطمه وار و زینب گونه زندگی و مبارزه کن.
پدرجان شاید بعد از کشته شدن من ناراحت شدید اما این را بدانید که افتخار بزرگی نصیب شما می شود.
پدرجان می دانم که حق فرزندی را در قبال شما انجام ندادم امیدوارم که از من راضی باشید. بعد از شهادت من صبر پیشه کنید و عزا نگیرید بلکه خوشحال باش من افتخار می کنم که با جوانهایی هستم که فقط هدفشان نابودی دشمنان اسلام است و در خط امام هستند.
اگر بدن ضعیفم هزاران تکه بشود باز برایم شیرین تر از آن است که در بستر بیماری از دنیا بروم دوست دارم با چهره خونین و بدن تکه تکه به درگاه الهی بروم.
پدر و مادر مهربانم اگر انشاءا… شهادت نصیبم شد دوست دارم در تشییع جنازه ام گریه نکنید چون دشمن خوشحال می شود و اگر می خواهید گریه کنید برای اسلام گریه کنید که اسلام سخت احتیاج دارد و کلیه اقوام و دوستان می خواهم اگر خدای ناکرده از من ناراحتی دارند به بزرگی خودشان این بنده حقیر را ببخشند.
پدرجان من مدت 15 روز روزه قرض دارم اگر خودتان توانستید آن را انجام دهید و اگر نه به یک نفر واگذار کنید تا این 15 روز برای من روزه بگیرد. در خاتمه شما را به خدا می سپارم و از اهالی محترم خانیک می خواهم که قدری به جبهه ها بنگرند الان زمان، زمان امام حسین (ع) است هیچ فرقی ندارد.
هر که دارد هوس کرببلا بسم ا… هر که دارد سر همراهی ما بسم ا…
به امید پیروزی رزمندگان اسلام بر نیروهای کفر جهانی.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزای
محمدابراهیم نظری
مورخ 15/12/1363
خاطره
عملیات والفجر8 منطقه فاو
روزهای اول عملیات بود و عراق با پاتک های شدید سعی داشت مواضع از دست داده را پس بگیرد ولی با مقاومت جانانه رزمندگان اسلام امانشان بریده شده بود. چون پاتک ها شدید و پی درپی بود تعویض نیروها امری ضروری بود . من و شهید نظری به عنوان دیده بان (لشکر 5 نصر) به جای نیروهای قبل وارد خط مقدم نبرد شدیم . همه چیز حکایت از آماده شدن نیروهای عراقی برای پاتکی سنگین داشت.به پیشنهاد شهید نظری برای مقابله با پاتک دشمن سنگر دیدگاه را با گونی های شن و ..کاملاً مستحکم ساخته و آماده مقابله با دشمن شدیم. چیزی نگذشت که هجوم سنگین عراقی عا شروع شد . باران گلوله و آتش دشمن منطقه را فراگرفت . وقتی خواستیم به سنگر دیدگاه برویم شهید نظری به من گفت تو در پایین خاکریز بمان ، من به دیدگاه می روم تا اگر اتفاقی افتاد هر دو ازبین نرویم. من هم پذیرفتم و ایشان به دیدگاه رفت . من هم از فرصت استفاده کرده با آرپی جی به سمت دشمن شلیک می کردم. پس از شلیک چند آرپی جی در حال جازدن موشک آرپی جی بودم که در یک لحظه با صدای انفجار مهیب گرد و غبار و دود همه جا را فراگرفت. با فروکش کردن دود و غبار نگاهم را به سمت سنگر دیده بانی دوختم تا ببینم چه اتفاقی افتاده است. دیدم از سنگر هیچ اثری نیست . و فقط رخنه بزرگی درخاکریز ایجاد شده بود.در پایین خاکریز کیسه های سنگر پراکنده شده بود در بین کیسه ها دنبال محمد ابراهیم می گشتم که چند متر جلوتر چیزی توجه ام را جلب کرد. نزدیک رفتم بدن شهید نظری بود که با گلوله مستقیم سنگرش هدف قرار گرفته بود و او را پرت نموده و لباسهایش پاره پاره شده بود به بالای سرش رفتم هرچه صدا زدم ابراهیم ابراهیم صدایی نشنیدم آخرین نفس هایش را می کشید . اشک در چشمانم حلقه زد سرش را به دامن گرفتم و در همین حال با لبخندی بر لب دعوت حق را لبیک گفت و به خیل یاران شهیدش پیوست و در جوار حق جاودانه گشت. روحش شاد
راوی آقای محمد صدقی به نقل از آقای سید هاشم طباطبایی هم سنگر و همرزم شهید،
تصویر
فیلمی از تشییع جنازه شهید:
Pingback: شهدای خانیک – روستای خانیک فردوس Khanik Ferdows